eitaa logo
عقل منور
1هزار دنبال‌کننده
102 عکس
6 ویدیو
16 فایل
﷽ انتشار درس‌ها و نوشته‌های استاد روح‌الله سوری در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی، از سوی شاگردان ایشان صفحه شخصی پایگاه اندیشوران: http://r-soori.andishvaran.ir پایگاه مگیران: magiran.com/author/profile/441684 پیشنهاد و تبادل: @Moharram61
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم حقیقت سلبی روزه عبادت در پندار عامیانه، ابزاری برای دست‌یابی به بهره‌های بهشتی است. چنان‌که گونه‌ای از داد و ستد میان بنده و خداوند در کار است. بدین روی حق تعالی با پندار بندگان خویش همراهی کرده و می‌فرماید: «ان الله اشتری من المونین و المومنات باموالهم و انفسهم». مانند پدری که با کودک خود همراهی کرده و اسباب بازی او را (که خود پدر به او بخشیده) از او می‌خرد، تا پاداش برتری به او بدهد. بشر می‌پندارد که با عبادت چیزی به‌نام «ثواب» به‌دست می‌آورد و آنرا در ازای بهشت به خداوند می‌فروشد. اما حقیقت این است که عبادت به دست آوردن نیست، از دست دادن است. انسان در زندگی دنیا بارهای زیادی به خود بسته، که بردن آنها به جهان دیگر، مایه سنگینی و گرفتاری اوست. عبادت این بارها را می‌اندازد و آدمی را رها می‌سازد. تشخص موهومی که بشر در زندگی دنیا برای خود ساخته، بسیار خطرناک و آزاردهنده است. و عبادت رفته رفته این «من»های موهوم را محو نموده، حقیقت آدمی را آشکار می‌نماید که همان فقر و ربط الی الله است؛ «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید». کمال پایانی آدمی، یافت این فقر و شهود نمودبودن خویش است. و عبادت مجرای یافتن این فقر است. فقری که تاج بندگی و افتخار آدمی است؛ «الفقر فخری». برخلاف پندار عمومی، عبادت به خود بستن و پَربار شدن نیست، بل‌که از خود گسستن و فانی گشتن است. اما چرا چنین توهمی برای بشر ایجاد شده که عبادت را گونه‌ای داد و ستد پنداشته است؟ بی‌تردید نداشتن شناختی ژرف از حقیقت خویش، خاستگاه اصلی چنین پنداری است. اما برخی عوامل بیرونی نیز به آن دامن می‌زند. برای نمونه بیش‌تر عبادت‌ها از سنخ فعل‌اند؛ یعنی کاری است که نفس انسان به‌کمک بدن عنصری انجام می‌دهد؛ نماز، جهاد، پرداخت خمس و زکات و... همگی فعل‌اند. و انجام فعل توهم کسب و دارایی را در بشر فزونی می‌بخشد. در میان همه عبادت‌ها، تنها روزه از سنخ ترک است؛ روزه عبارت است از ترک خوردن، آشامیدن و... . در روزه، برخلاف نماز و دیگر عبادات، هیچ کاری انجام نمی‌شود. بل‌که خیلی کارها ترک می‌گردد. ترک، به حقیقت عبادت، که فنا و خودباختن است، بسیار نزدیک‌تر است. آدمی با روزه، کمتر پندار کسب و دارایی خواهد داشت؛ چون کاری انجام نداده تا چنین پنداری داشته باشد. روزه، نکردن برخی کارهاست، نه انجام آنها. خداوند در حدیث قدسی فرمود: «الصوم لی و انا اجزی به؛ روزه برای من است و خود پاداش اویم». چنین تعبیر بلندی درباره نماز و دیگر عبادت‌ها وارد نشده است. شاید بدین جهت که روزه، عبادتی از سنخ ترک است، که فنا و نفی خود، در آن نمایان‌تر است. هنگامی‌که بنده، خود را قربانی خدا نمود، خداوند پاداش و دیه اوست؛ «من قتلته فانا دیته». اکنون اگر به روزه عوام، خواص و خاص‌الخواص توجه شود، این معنا روشن‌تر خواهد شد. روزه عوام ترک برخی کارهاست که در رساله عملیه یاد گردیده است. روزه خواص، ترک اخلاق زشت و روزه خاص‌الخاص ترک خود، به‌گونه کلی، است. که مراتب سه‌گانه فنای در توحید افعالی، صفاتی و ذاتی را در پی دارد. هنگامی‌که آثار «من» از مراتب سه گانه فعل، صفت و ذات، برچیده شد، حقیقت «هو» در این مراتب خواهد نشست. چه بسا مراد از حدیث «الصوم لی و انا اجزی به» همین معناست، که بقای پس از فنا را نوید می‌دهد. علامه حسن‌زاده آملی چه زیبا فرمود: «الهی! همه گویند بده و حسن گوید بگیر». @aqlemonavar
به‌نام خدا برهان صدیقین برای اثبات خداوند به آفریده‌ها پشت نمی‌دهد و خدا را با خود او ثابت می‌کند (ملاصدرا، «ایقاظ النائمین»، ص26)، به‌خلاف برهان‌های رایج که از آفریدگان به آفریننده می‌رسند. این شیوه پیشینه‌ای در فلسفه یونان ندارد و از نوآوری‌های فلسفه اسلامی است. نخست فارابی (فارابی، «فصوص الحکم»، ص62) و سپس پورسینا (طوسی، «شرح الاشارات و التنبیهات»، ج3، ص66) کوشیدند تا تقریر شایسته‌ای از این روش به‌دست دهند. البته عارفان، پیش از فیلسوفان چنین روی‌کردی را در شهودهای پایانی خویش تجربه کرده بودند (سیدحیدر آملی، «المقدمات من كتاب نص النصوص»، ص419). صدرالمتالهین با گردآوری این سخنان و تکامل آنها خوانش شایسته‌ای از برهان صدیقین به‌دست می‌دهد که از حقیقت وجود، وجوب آنرا برداشت می‌کند (ملاصدرا، «المبدا و المعاد»، صص174-173). برخی براین باورند که اثبات خدا با خدا استدلالی دوری و نارواست. اما این اشکال بر تقریر صدرالمتالهین روا نیست؛ زیرا او از «حقیقت وجود» به «وجوب وجود» می‌رسد که این‌دو اگرچه از جهت مصداقی برابرند، اما به‌جهت عنوانی که متعلَق ادراک قرار می‌گیرد، برابر نیستند. به سخن دقیق‌تر: گرچه در پایان برهان روشن می‌شود که حقیقت وجود همان وجود واجبی است، اما در آغاز دو عنوان جداگانه در میان است که یکی (حقیقت وجود) مایه آگاهی به دیگری (وجوب وجود) است. این دوگانگی عنوان‌ها برهان را از پرتگاه دور، برکنار می‌دارد. با چشم‌پوشی از این موشکافی‌های منطقی، اشکال دیگری ازسوی برخی متکلمان مطرح می‌شود که این برهان با متون دینی هم‌آهنگ نیست و شیوه‌ای خودساخته ازسوی عارفان و فیلسوفان می‌باشد. اما کاوش بیش‌تر در متون دینی این مدعا را تایید نمی‌کند. دو کتاب «توحید صدوق» و «اصول کافی» باب ویژه‌ای با عنوان «أنه لایُعرَف إلا به» در این‌زمینه دارند که روایت‌های یادشده را گردآوری می‌کنند (کلینی، «الکافی»، ج1، ص85 ؛ صدوق، «التوحید»، ص285). این شیوه در برخی آیه‌های قرآن نیز دیده می‌شود. چنان‌که گاه تاکید می‌شود که وجود الهی بر یگانگی خود گواهی می‌دهد؛ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُو» (آل عمران (3): آیه 18). و گاه به مشهودبودن بسیارش برای پذیرش او بسنده می‌شود؛ «أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيد» (فصلت (41): آیه 53). امیرمومنان (ع) نیز در دعای صَباح می‌فرماید: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه» (مجلسی، «بحار الانوار»، ج‏91، ص243) و در پاسخ این پرسش که خدا را چگونه شناختی؟ می‌فرماید: «آن‌چنان که خودش را به من شناساند» (کلینی، «الکافی»، ج1، ص86) و این شیوه را به پی‌روان خویش نیز سفارش می‌کند (کلینی، «الکافی»، ج1، ص85). امام سجاد (ع) نیز در نیایش سحرهای ماه رمضان می‌فرماید: «به تو تو را شناختم و تو مرا به خود راه نمودی و خواندی. و اگر تو نبودی نمی‌یافتم که چیستی» (ابن‌طاوس، «إقبال الأعمال»، ج‏1، ص67). امام صادق (ع) در سخنی دل‌نشین می‌فرماید: «ای [خدایی] که حقیقت هستی مرا به او هدایت و راه‌نمایی کرد و مرا از سرگشتگی به آگاهی کشانید» (مجلسی، «بحار الانوار»، ج86، ص370). این سخن بلند روح برهان صدیقین است و  به‌گونه شگفت‌انگیزی شیوه صدرالمتالهین را تایید می‌کند؛ زیرا حقیقت وجود را مایه هدایت به خداوند می‌داند. با این‌که شیوه مرحوم صدرالمتالهین ذکر آیات و روایات در کنار بحث‌های عقلی و شهودی است. اما او اشارتی بدین روایت ننموده، اما همین محتوا را به‌دقت در آغاز جلد ششم اسفار، به‌دست می‌دهد. ملاصدرا نیز با توجه به حقیقت خارجی وجود، وجوب آن‌را کشف می‌نماید و در واقع از او به او می‌رسد. به بیان دقیق‌تر: از اویی که مورد توجه نیست به اویی که متعلَّق توجه واقع شده، سیر می‌کند. و به بیان موشکافانه‌تر: بر وجود حاضر او آگاهی می‌دهد. شگفتا که حکیمان الهی چگونه به روح دین متصل‌اند و از حقیقت وحی (من حیث یشعر و لا یشعر) بهره می‌برند. @aqlemonavar
به‌باور عارفان مسلمان، اولیای الهی پس از مرگ، می‌توانند با پیکر مثالی خود، گاه در عالم ماده پیدا شوند؛ به‌گونه‌ای که مردم دنیا آنها را دیده و نمی‌دانند که مثال‌اند. محیی‌الدین عربی سخنان جالبی دراین‌باره دارد. این نکته می‌تواند کلیدی مهم در تفسیر روایات رجعت باشد. جالب آن‌که سنت‌های دیگر عرفانی، مانند اوپانیشاد نیز چنین باوری دارند. متن زیر تعبیر خاص عرفان هندی، از آموزه یادشده است: "استادان بزرگ معنوی، پس از مرگ توانایی متراکم‌سازی ارتعاشات لطیف کالبد اختری در کالبد فیزیکی را دارند. و معمولا برای دست‌گیری از سلسلهٔ شاگردان و افراد مستعد و یا مأموریت‌های معنوی در ابعاد مادی ارتعاشات کالبد اختری را در کالبد فیزیکی به‌گونه موقت، متراکم می‌سازند". تعبیر "متراکم‌سازی ارتعاشات کالبد اختری در کالبد فیزیکی" به‌احتمال زیاد، تبیین دیگری از تجسم پیکرهای مثالی در عالم مادی است. واژه "تراکم" می‌تواند به‌معنای غلظت و زُمختی شایسته اجسام، یا همان تبدیل انرژی به ماده فیزیکی باشد. و می‌تواند به‌معنای تنزل در مراتب تشکیکی و افزایش حدود وجودی بوده باشد (معنای متافیزیکی). و نیز ممکن است هردو معنا صحیح باشد. به‌هرروی گفتگوی سنت‌های عرفانی، گاه دقت نظرهای ویژه‌ای به‌دست داده و گوشه‌های تازه‌ای از بحث را آشکار خواهد کرد. @aqlemonavar