#چند_سطر_عکس | باران قلبها
🔹 کنار ضریح مبارکت درست مثل بهشت نه آفتابش چشم را میزند و نه بارانش خوف خیسی به جان میاندازد.
🔹 مثل قرص خورشید میدرخشی و تمام نگاهها خیره به جلال توست، به شکوه تو ای سلطان.
🔹 ای تلالو آفرینش در کنارت قلبها به سجده میافتند و زار میزنند و صاحبانشان تا رسیدن به مضجع شریفت با عنایت خود را روی پا نگه میدارند.
🔹 اگر حیرانیمان دیدی دست هدایت به رویمان بکش، آخر کجا میتواند ذرهای تاب آفتاب بیاورد؟
🔹 ما در ظلمت جهل آنقدر غرقیم که وقتی نور حق را در مقابلمان حی میبینیم، لبهایمان مسکوت میشود.
🔹 و همان باران قلبهایمان سدّ بهت ناچیزییمان را میشکند و با ذکر یا ضامن خود را به آغوشت میسپاریم.
🔹 ای نور حق، به دورت حلقه زدهایم که غرق روشنیمان کنی، دریاب ما را ...
✍️ نویسنده: زهرا جلالی
🌍 https://b2n.ir/b19406
@aqr_ir
#چند_سطر_عکس | فرشیهای عرشی
🔹 محو عطر و بوی گنبد زعفرانی بودم و با آقاجان حرف میزدم که طنین صدای خادم در گوشم تکرار شد: «فرشیها بیاید...»
🔹 فرشیها؟! رو برگرداندم و دستهای نوجوان سبزپوش دیدم که دور خادم حلقه زدهاند.
🔹 همه که رسیدند، خادم به جلو راه افتاد و دستهی سبزپوش پشت سرش، گویی برای آقاجان قدمروِ ارادت میرفتند.
🔹 لبخند رضایت فرشیها نگاه زوار را روی صورتشان سنجاق میکرد و حلاوت مأموریتشان را فریاد میزد؛ چه زیبا، با فرش، قرینِ عرش شده بودند.
🔹 گروه _ گروه از هم جدا شدند و کنار تلّی از فرشها در جای جای حرم ایستادند.صمیمیت رفتارشان با فرشها خبر از رفاقتی عمیق میداد.
🔹 فرشیها آنقدر مهر به کار خود ریختهاند که فرشها هم دلبستهی آنان شدهاند و هر لحظه در انتظار لمس دستهای آنان، دلشان پر میزند.
✍️ زهرا جلالی
🌍 https://b2n.ir/m58341
@aqr_ir