{مصاف امپراطوری #جهل و #هوس با #مرجعیت_علمی امام محمد باقر علیه السلام}
خلیفه مقتدر اموی هشام بن عبدالملک که مورخین در وصف عظمت حکومت و هوش سیاست ورزی او، قلمفرسایی کرده اند، قصد ضربه زدن به مرجعیت علمی امام محمد باقر علیه السلام از سه جهت را داشت که در پایان هر سه جهت، شکست مفتضحانه ای نصیبش شد.
جهت اول ؛ #اجتماعی :
القاب افراد در جامعه عرب می توانست نشانه ای از خصوصیات های آنها در جامعه را بیان کند. این خلیفه پَست اموی در گفتگویی با جناب زید برادر امام، قصد داشت لقب "باقر" را که در اصل پیامبر"ص" به امام محمد باقر علیه السلام داده بود و نشان از مقام والای علمی ایشان داشت را تحریف کند و از این طریق به جنبه اجتماعی موقعیت علمی امام ضربه بزند، که البته با جواب کوبنده جناب زید مواجه شد.
أَنَّ هِشَاماً قَالَ لِزَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ مَا فَعَلَ أَخُوكَ الْبَقَرَةُ فَقَالَ زَيْدٌ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ بَاقِرَ الْعِلْمِ وَ أَنْتَ تُسَمِّيهِ بَقَرَةً لَقَدِ اخْتَلَفْتُمَا إِذاً.
(نام کتاب : مناقب آل أبي طالب - ط علامه ؛ نویسنده : ابن شهرآشوب ؛ جلد : 4 ؛ صفحه : 197)
جهت دوم ؛ #علمی :
این خلیفه احمق اموی زمانی خیال کرد که می تواند امام را در مباحثه ای معرفتی دینی و از پیش طراحی شده، در تله بیاندازد و موقعیت علمی ایشان را به چالش بکشد تا بلکه شاید بتواند از طریق طرح مباحث علمی معرفتی و ناتوان نشان دادن امام در این دست مباحث، خود مقام علمی امام را هدف قرار دهد، که البته اینبار هم شکست خورد.
حَجَّ هِشامُ بنُ عبدِ الملكِ فدخلَ المسجدَ الحرامَ مُتكِئاً على يدِ سالمٍ مولاه ، ومحمّدُ بنُ عليِّ بنِ الحسينِ : جالسٌ في المسجدِ ، فقالَ له سالم مولاه : يا أميرَالمؤمنينَ هذا محمّدُ بنُ عليّ ؛ قال هشامٌ : المَفْتُوْنُ به أهل العراق؟ قالَ : نعم ؛ قالَ : اذهبْ إليه فقُلْ له يقولُ لكَ أميرُ المؤمنينَ : ما اَلّذي يأْكلُ النّاسُ ويَشربونَ إِلى أن يُفْصَلَ بينهم يوم القيامةِ؟
قالَ له أبوجعفرٍ : «يُحشرُ النّاسُ على مثلِ قُرْصِ النَّقِيِّ، فيها أنهارٌ متفجِّرةٌ ، يأكلونَ ويشربونَ حتّى يُفرغَ منَ الحسابِ ».
قالَ : فرأىَ هِشامٌ أنّه قد ظفرَ به ، فقالَ : اللهُ أكبرُ ، اذهبْ إِليه فقلْ له : ما أشغَلَهم عنِ الأكلِ والشُّربِ يومئذٍ؟!
فقالَ له أبو جعفر : «هم في النّارِ أشغلُ ولم يُشْغَلوا عن أنْ قالوا : ( أفِيْضُوْا عَلَينَا مِنَ الماءِ أو ممٌا رَزَقَكمُ اللهُ )» فسكتَ هشامٌ لا يرجعُ كلاماً.
(نام کتاب : الإرشاد ؛ نویسنده : الشيخ المفيد ؛ جلد : 2 ؛ صفحه : 164و163)
جهت سوم ؛ #اعتقادی :
در سفر اجباری که امام محمد باقر علیه السلام به شام داشتند، ایشان با بزرگ مسیحیان شهر شام گفتگویی علمی داشتند که در آن بزرگ مسیحیان منکوب شد و خبر پیروزی و علم و معرفت امام محمد باقر علیه السلام در شهر شام پیچید. از اینرو خلیفه نامرد اموی وقتی از این ماجرا باخبر شد، خشمگین گشت و دستور داد ضمن اخراج هر چه سریعتر امام از شام، این شایعه را منتشر کنند که امام محمد باقر به دین مسیحیت وارد شده است تا مردم شهرهای مسیر شام تا مدینه از ورود امام به شهر خود جلوگیری کرده و موجبات یک ضربه بر اعتقاد مردم به عقیده و دین امام فراهم شود تا خبر پیروزی امام در مناظره بر بزرگ مسیحیان شام و اثبات شدن علم و معرفت فراوان امام بر همگان در حاشیه برود، که البته اینبار هم شکست خورد و حادثه بزرگ شهر مدین رخ داد.
امام صادق علیه السلام این حادثه را چنین روایت می کند :
... ورفع ذلك الخبر(خبر پیروزی امام محمد باقر علیه السلام بر بزرگ مسیحیان شام در مناظره) إلى هشام.
فلما تفرق الناس نهض أبي وانصرف إلى المنزل الذي كنا فيه ، فوافانا رسول هشام بالجائزة وأمرنا أن ننصرف إلى المدينة من ساعتنا ولا نجلس ، لان الناس ماجوا وخاضوا فيما داربين أبي وبين عالم النصارى ، فركبنا دوابنا منصرفين وقد سبقنا بريد من عند هشام إلى عامل مدين على طريقنا إلى المدينة أن ابني أبي تراب الساحرين : محمد بن علي وجعفر بن محمد الكذابين بل هو الكذاب لعنه الله فيما يظهران من الاسلام وردا علي ولما صرفتهما إلى المدينة مالا إلى القسيسين والرهبان من كفار النصارى وأظهر الهما دينهما ومرقا من الاسلام إلى الكفردين النصارى وتقربا إليهم بالنصرانية ، فكرهت أن انكل بهما لقرابتهما ، فإذا قرأت كتابي هذا فناد في الناس : برئت الذمة ممن يشاريهما أو يبايعهما أو يصافحهما أو يسلم عليهما فإنهما قد ارتدا عن الاسلام ، ورأى أميرالمؤمنين أن يقتلهما ودوابهما وغلمانهما ومن معهما شر قتلة
(در ادامه این ماجرا، اتفاق بزرگ شهر مدین افتاد و بکبار دیگر هشام بن عبدالملک شکست خورد. تفصیل این ماجرا را در "نام کتاب : بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء ؛ نویسنده : العلامة المجلسي ؛ جلد : 46 ؛ صفحه : 312" مطالعه کنید.)
👇👇