eitaa logo
سوزستان
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
680 ویدیو
25 فایل
می‌نویسم آنچه را باید نوشت... دستنوشته های زهرا آراسته نیا ارتباط با من: @suzestan کانال اختصاصی اشعار: @ghatre_ashk
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت پنجم قبل از اینکه آقا تشریف بیارن هرکی یه چیزی می خوند. من اعصابم خرد بود که چرا هیچ شعری یادم نمیاد. انگار حتی یک بیت از شعرهام رو حفظ نیستم که حالا لااقل به شکل شعار بخونم و بقیه تکرار کنند. قبل تر برای چند گروه که توفیق زیارت حضرت آقا نصیبشون شده بود شعر همخوانی نوشته بودم. یادم بود که نوشتم ولی نه شعرش یادم میومد و نه حتی گروهی که براشون نوشته بودم که لااقل برم در گفتگوهای پیامرسان هام بگردم و پیداش کنم. تازه بعد یادم افتاد که اصلا گوشی همرام نیست! خدایا یک کوچولو حافظه به من میدادی به جایی برنمی‌خورد ها! 😒 در این فکر ها بودم که خانم گزارشگری گفت اگه کسی حرفی یا شعری داره بیاد بخونه. یهو انگار خون به مغزم رسیده باشه، صدای شوهرم تو سرم پیچید که گفت: «رفتی اونجا حتما «مو بچه جنگُمه» رو بخون!» و منم بش خندیده بودم و گفته بودم: «بابا دیدار عمومیه ها! چجوری شعر بخونم؟!» ولی همین تلنگر کافی بود تا دو بیتی قدیمیم یادم بیاد، البته نسخه اولیه ای که توی نوجوانی نوشته بودم ولی خب بازم بهتر از هیچی بود. پا شدم رفتم طرف خانم خبرنگار. دوربین رو که آماده کردن با اشاره بهم گفت بگو! انتظار داشتم سوال بپرسه ولی حالا تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم و سریع باید یه جمله می گفتم. تو دلم بسم الله کردم و گفتم: زهرا آراسته نیا هستم از پایتخت مقاومت ایرانی اسلامی، دزفول قهرمان. میخوام با زبان شعرم به حضرت آقا بگم که: مو بچه جنگُم و کَله‌م خرابه سی مو سیّدعلی لِف بوترابه أ بی دینون عالم هیچ غمم نِه که هر چه خو ببینن کل سرابه (من بچه ی جنگم و کله م خرابه، برای من سیدعلی مثل حضرت بوتراب میمونه. از بی دینهای عالم هیچ غمی ندارم چون که هرچی خواب می بینن همشون سرابه) انگار ماموریت خودم رو به خوبی انجام داده باشم آروم و با لیخند برگشتم سر جام. حالا حضرت آقا داشتن سخنرانی می کردن و من که کمی خیالم راحت شده بود حرفم رو به آقا گفتم سرتاپا فقط گوش شده بودم. خدا کنه واقعا اون فیلم به دست حضرت آقا برسه! آقا از خوزستان گفتن و من به خود بالیدم که خدا نعمت خوزستانی بودن رو بهم عطا کرده. نعمتی که شکرش مسئولیت سنگین توی راه شهدا موندن و پیامشون رو به دنیا رسوندنه‌. کاری که توش خیلی خیلی خیلی کم کاری کردم. 😭 آقا از انتخابات گفتن و لزوم مشارکت بالای مردم. اینکه مشارکت در انتخابات به نفع دموکراسی و ضد دیکتاتوریه. اینکه تحول با شرکت در انتخابات به وجود میاد و... و من زیر لب گفتم: «چشم آقا! هرچی شما بگید» دیگه به خودم قول داده بودم کاری به کار انتخابات نداشته باشم ولی خب انگار حضرت آقا فکرم رو خونده باشه قشنگ دست گذاشت رو تصمیمم و گفت بی خود! پاشو پاشو! تنبلی موقوف! 😅 بین حرفای حضرت آقا هر جا یکی تکبیر می گفت بقیه می گفتن بذارید آقا حرف بزنن! انگار همه تشنه بودن و نمی خواستن حتی یک جرعه از آب حیات صحبتهای امام خامنه ای رو از دست بدن. 😍 خدایا نعمت با سید علی بودن رو از ما نگیر🤲 ✍ زهرا آراسته نیا 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
ویژه نامه شماره 2 «دیدار یار».pdf
5.65M
💌 | ویژه نامه شماره دو «دیدار یار» های من در ویژه نامه دیداریار حوزه هنری استان خوزستان 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
وقتی بعد از این همه سال، یهو زنگ می‌زنن و میگن دعوتی برای دیدار رهبری، طبیعیه که تو ذهنت دنبال حکمتش باشی که چرا تو؟ چرا الان؟ شاید باید می‌رفتم تا اونجا بین جمعیت بشینم و بعد آقا تشریف بیارن و یهو همه جا شلوغ بشه و دیگه جایی برای نشستن من نمونه و تو دلم از اینکه به پای بقیه فشار بیارم عذاب وجدان بگیرم و پاشم برم که انتهای سالن توی خلوتی بشینم و بعد بین راه محافظای بیت جلومو بگیرن و بگن برو جلو جا هست و برم تو قسمت گیت ویژه تا اون خانم کرمانی با پسر چهار پنج‌ساله ش پشت سرم باشه و پسرش دلخور باشه که چرا آقا رو خوب نمیبنه و همین بشه بهونه ی حرف زدنمون و سریع دلبستن و خودمونی شدنمون، که حالا دلشوره بیوفته به جونم که الان حالشون چطوره؟! خدا کنه تو کرمان هم پسرکوچولو شاکی باشه از عقب وایسادن و به زور خانواده ش رو کشونده باشه تا خودِ خودِ مزار سردار و با محل انفجار فاصله داشته باشن. 🤲 شاید باید درست توی اون روز خاص توی حسینیه امام خمینی و کنار اون همه فرزند جوون و پیر حضرت آقا حاضر می بودم تا اینکه حالا دقیقتر درک کنم حس خواهر و برادری رو! الان انگار منِ خوزستانی، تک تک کرمانی ها رو می شناسم و دلنگرونشون هستم... ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c