نقدی بر شعری سپید از :
آزاده فراهانی
ابتدا شعر، سپس نقد:
"گسلهای بیقرار "
از نگارخانه میآمد
از نستعلیق در باران
تا تمام این خانه
که کاشیهای گرفتهای داشت
و رنگ مدام میپرید
در آن جا که کسی پنهان بود
در غار کبود و خواب
پهلو به پهلوی زنی
تابستان میشد و
گرم
آنجا که رابعه میآمد
از ردای بصری بر تن
از آبگینهی مصری در چشم ...
و غار بود که میرفت
در عمق و حوض کبود
از خمیازهها و گرم
از پریده و رنگ
از عمیق و
پنهان در خواب
در اتصال صبح و صحرا
و بسطام که همیشه عاشق باران بود
و زیر درخت، نیشابور میخواند
از بسیار میآمد
از زایمان و ضربت
و آن گسل که قعر غار عطسه میکرد
آن شب "اذا زلزلت " بینهایت بود
آن شب که گسلهای بیقرار
ضربت میشدند
در اتصال که از خون غلیظتر میریخت
و از درختهای غار ، انار ...
بر کاشیهای زنی
که در انتظار صبح و صحرا مینشست
آزاده فراهانی
1-شعر سپید و بومی نویسی
بارها این حرف پیش آمده است که شعر باید به چه زبانی باشد که در جای جای این سرزمین و حتی نقاط دیگر کره زمین شنیده شود؟
شعر آیا باید بر اساس شناخت همه گونه فرهنگها و نژادها باشد که اصطلاحا جهانی باشد؟! به معنی اولی چه شعری با شرایط سهلتری برجان مخاطب آن هم از طیفهای مختلف مینشیند؟
بگذارید این موضوع را از یک روزنه دیگر ورانداز کنیم!
آیا انسانها در این کره خاکی باید با یک زبان با هم صحبت کنند؟ و شعر در این آشفته بازار کجای این دنیای به اصطلاح دهکدهی جهانی قرار میگیرد؟
به زعم نگارنده همه جملات بالا ما را به این نکته میرساند زیبایی یک اثر هنری چگونه دیده میشود؟
اگر همه آثار هنری در دنیا با نگرشها و فرهنگهای مشابه پدید بیایند دیگر تکثر معنا پیدا نمیکند، و شعرهم از این قاعده پیروی میکند که چشمهای متفاوت زیباییهای منحصر به فرد میآفرینند!
حال اگر یک شاعر در این دنیای آلوده و سراسر کژی که روز به روز و با سرعت زیادی انسان معاصر از زیباییهای معنوی و روحی فاصله میگیرد، بخواهد حرفی بزند که شنیده شود و پشتوانهای داشته باشد،هیچ پشتوانه ای برتر از تکیه گاه های مضمونی تاریخی، فرهنگی،بومی و جامعهشناسی(که خود شاعر از آنها بدون اینکه بخواهد برای شناخت تلاش کند،)بهره بگیرد مناسبترنیست
شاعر چه خوب است از نگاهی بگوید که آن را لمس کرده و به جان دریافت کرده است که این از حس بومی و تعلق خاطر فرهنگی برمیآید.
شاید فکر کنیم شعر سپید که فرزند خردسالی ست چگونه میتواند حرفهای عمیق تاریخی،فرهنگی،مردمی و بومی بزند؟
نکته اینجاست که به دلیل همان ظرفیتی که در شعر آزاد و سپید(که عاری از محدودیتهاست) وجود دارد اتفاقا بسیار خوب می تواند از گذرگاه پرپیچ و خم و مخاطرهآمیز مدرنیته و تقابل با سنتها عبور کند و اگر به طرز صحیحی هدایت شود خوب به ثمر خواهد نشست.
"از نگارخانه میآمد/از نستعلیق در باران/ تا تمام این خانه/که کاشیهای گرفتهای داشت..."
میبینیم شروع این شعر با کلید واژههایی ست که نشان از عمق سنت و بومیگرایی دارد و فضای دلنشینی با این محیط برای مخاطب فراهم میشود.
در ادامه نیز این آراستگی به واژههای قدمایی(نه کهنه) به چشم میخورد،تو گویی که شاعر مانند یک تور لیدر(راهنمایی بازدید) دست مخاطب را گرفته است و به اعماق حس بومی یک منطقه خاص که نشانههایی دارد میبرد
این نشانهها عبارتاند از: کاشی،رنگ،تابستان که تعبیر از تقابل گرما و خنکی دارد،و نهایتا بسطام و نیشابور که با این دو مکان آخری شاعر آگاهانه محیط تأثیرگذاشته بر شعر را عیان میسازد.
اما در این شعر دو واژه"رابعه" و "بصری"به زعم این قلم نتوانستهاند جای خود را در این فضای بومی خوب بیابند،اگر فرض کنیم مقصود از رابعه همان نام کنیزکیست که در تذکره الاولیا عطار نیشابوری و اشارتی به همان تلمیح است باز برای تثبیت نیاز به پرداخت بهینهتری دارد.
2-تغییر لحن،جذبه!
در شعر عناصر متعددی هستند که کمک میکنند زیباییها بیشتر نمود پیدا کنند،استفاده از ابزار مختلف زبانی،موسیقیایی،و بیانی از این جملهاند.
بگذارید خاطرهای بگویم،
در دوران تحصیل معلم بسیار با دانش و به اصطلاح امروزیها باسوادی داشتیم، اما متأسفانه از بیان خوب و مورد پسندی برخوردار نبود، به همین دلیل واقعا بهره بردن از آن همه فضایل و دانش برای دانشآموزان مقدور نبود! چون واقعا جذبهای در کلامش نبود، و البته موارد دیگر که نمیخواهم به آنها ورود کنم.
باور کنید به عنوان یک نوجوان دلم برای آن معلم اهل دانش که خوب حرف نمیزد میسوخت،
اصلیترین دلیل همان بود که تن صدا و لحنش در ارائه مطالب ثابت و یکنواخت بود!
برگردیم به شعر،
اگر در شعر از ابتدا تا انتها با لحن و زبانی برخورد کنیم که از چالش فراری باشد و موسیقی به اصطلاح خواب آور باشد! شعر هر چقدر هم دارای نگاه تیز و اندیشه قدرتمندی باشد در جذب مخاطب لنگ خواهد زد!
در شعر مورد نقد در سطرهایی شاعر ناخودآگاه دچار و گرفتار سکون لحنی میشود،با اینکه در بعضی سطرها شعر حزن دارد،این حزن به گوش و چشم نمیآید،
در برخی سطرها شعر هراسان است و میتوانست دلهره دلنشینی فراهم کند(سطر4 تا 9) که به همان دلیلی که عرض شد به دلیل کشش کم در لحن این فضا تا حدودی بدون پاسخ میماند،
تغییر لحن میتواند با تغییرات موسیقیایی و تکرار و اصوات و قص علی هذا بوجود بیاید...
تقریبا در بیشتر سطرها از یک زمان فعلی بهره گرفته شده است و شاید در همان سطرها،شعر از لبه پرتگاه نثر عبور کرده است.
فعلهای "میخواند،بود،میکرد،میشدند،میریخت،مینشست" به ایستایی و سکون لحنی کمک کردهاند.
3-ابهام ایجابی،ابهام ایجادی!
در مورد ابهام در شعر سخنهای مختلفی در آثار صاحب تفکر ادبیات خواندهایم و در این مقال بنا ندارم بازگو کنم، اما به هرحال ابهام در شعر کارکرد قابل اعتنایی دارد،
شاید مهمترین کارکرد ابهام این باشد که شعر از صراحت لهجه دور می شود! شعر به علت وجود این کارکرد با برداشتهای مختلفی ممکن است روبرو شود که تاویلمندتر شدن شعر دست آوردی کمی برایش نیست!
تا اینجا خوب! اما چگونگی ارائه سخن ابهامآلود هم خود مسلکی دارد!
فضای بوف کور را مجسم کنید! فضایی آمیخته با ابهام و خیال و گمان،(بنا ندارم به انواع زبان روایت ورود کنم که مجالی زیاد میخواهد!)
پیشتر در مورد ابهام و گونههای مختلف در شعر، در نوشتهای چیزهایی نوشته و شاهدهایی آورده بودم،
این ابهام که به زعم بنده در بوف کور بیشترش به فضا و تم داستان برمیگردد نوعی ابهام ایجابی است، یعنی ابهام و وهن ثمره این فضای قالب بر اثر است و البته در برخی موارد نویسنده با زیرکی خاصی به این ابهام دامن زده است...
در شعری میبینیم گاهی ابهام به همان دلیل اتمسفر شعر اتوماتیک وجود دارد!
"ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست/گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست"-زکریا اخلاقی
سکوت و ملکوتی که پیش روست! اما آنقدر راز آلود و ابهامآلود است که از او خبری نیست!
به تعبیر واضح ابهام موجود آنقدر ایجابی است که طبیعی به نظر میرسد!
در برخی شعرها می بینیم که شاعران به ابهام خود خواسته ای روی می آورند،بدون اینکه شرایط و محیط شعر ابهام فوق را فراهم آورده باشد. اینگونه ابهامها بدون اینکه شرایط ایجابی داشته باشند، ایجاد شدهاند! اینگونه شعرها نه تنها تاویلمندی را یدک نمیکشند بیشتر به سردرگمی یا پیچیدگی تنه میزنند!
در شعر مورد نقد در برخی سطرها ابهام جاری است،
"در اتصال صبح و صحرا/ و بسطام که همیشه عاشق باران بود"
این تلمیح ابهام گونه که میتواند اشارتی به شعر سپید! تذكره الاوليا باشد با شرایط مناسبی میتواند تاویل مند باشد، بله شعر سپید در قرنها قبل:
"به صحرا شدم/عشق باریده بود و زمین تر شده بود/چنانکه پای در برف فرو شود/ به عشق فرو میشدم!/ از نماز جز ايستادگي تن نديدم/ و از روزه جز گرسنگي شكم ..."
اما سطر" از بسیار میآمد/از زایمان و ضربت/و آن گسل که قعر غار عطسه میکرد/..."
ابهامی جاری است که با کدهایی ناهمگن با محیط کلی شعر و به نظر میرسد مخاطب باید بدود دنبال شعر...
در نهایت شعر نشان میدهد که شاعرش با معیارهای قابل اهمیت شعر آزاد و سپید غرابت دارد،اندیشه انسانی متبلور یافته در شعر به طرز قابل احترامی شعر را نشانه گرفته است،هرچند در آواها و موسیقی بندها نیاز به بهبود دارد.
در مورد این شعر میشد موارد دیگری را نیز طرح موضوع کرد مانند:
-"از" ها و حروف دیگر، بایدها و نبایدها
-سطربندی شعر سپید ،چراها
-پراکندگیها، تناسبها
دکتر محمدتقی قشقایی
@arayehha
بیست و دوم آذرماه
سالروز درگذشت حکیم«ابوریحان بیرونی» از دانشمندان بزرگ که در علوم حکمت و اخترشناسی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مقام شامخ داشته است
@arayehha
۲۲ آذر سالروز درگذشت ابوریحان بیرونی
(زاده ۱۳ شهریور ۳۵۲، سپتامبر ۹۳۷ خوارزم -- درگذشته ۲۲ آذر ۴۲۷، ۱۳ دسامبر ۱۰۴۸ غزنه ) ریاضیدان و ستارهشناس
او زادگاهش روستای كوچك "بیرون" بود و «بيرونی» نامیده شد.
در رياضيات، هيئت "علوم فضايی" فيزيك، زمين شناسي و جغرافيا سرآمد دانشمندان دوران خود بود. دائرةالمعارف علوم چاپ مسكو ابوريحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسياری از كشورها نام او را بر دانشگاهها، دانشكدهها و تالار كتابخانهها نهاده و به او لقب «استاد جاويد» دادهاند.
وی گردش خورشيد، گردش محوری زمين و جهات شمال و جنوب را دقيقا محاسبه و تعريف كرده است. خورشيد گرفتگی هشتم آوريل سال ۱۰۱۹ ميلادی را در كوههای لغمان "افغانستان كنونی" رصد و بررسی كرد و ماه گرفتگی سپتامبر همين سال را در غزنه به زير مطالعه برد.
در زمان وی، سامانيان كه پايتختشان شهر بخارا بود، بر شمالشرقی ايران، شامل خراسان بزرگتر و منطقه خوارزم، زياريان بر گرگان و مازندران و مناطق اطراف آنها، بازماندگان صفاريان بر سيستان بزرگتر، غزنويان بر جنوب ايران خاوری "مناطق مركزی و جنوبی افغانستان امروز" و بوئيان بر ساير مناطق ايران تا بغداد حكومت میكردند و همه آنان مشوّق دانش و ادبيات فارسی بودند و سامانيان بيش از ديگران در اين راه اهتمام داشتند. بيرونی كه در جرجانيه خوارزم نزد ابونصرمنصور تحصيل علم كرده بود، مدتي نيز در گرگان در حمايت مادی و معنوی زياريان كه مرداويز سردودمان آنان بود، به تحقيق پرداخت و پس از آن تا پايان عمر در ايران خاوری آن زمان به پژوهشهای علمیاش ادامه داد. با اينكه محمود غزنوی ميانه خوبی با بيرونی نداشت و وسایل كافی برای تحقيق در اختيار او نبود، ولی اين دانشمند لحظهای از تلاش برای تكميل تحقيقات علمی خود دست نكشيد.
او كه به زبانهای يونانی، هندی و عربی هم تسلط داشت، كتب و رسالات متعددی كه شمار آنها را بیش از ۱۴۶ گفتهاند، نوشت كه جمع سطورشان بالغ بر ۱۳ هزار است.
مهمترين آثار او عبارتند از: «التفهيم» در رياضيات و نجوم، «آثار الباقيه» در تاريخ و جغرافيا، «قانون مسعودی» كه نوعی دائرةالمعارف است و كتاب «هند» درباره اوضاع اين سرزمين از تاريخ و جغرافيا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن.
وی كتاب دائرةالمعارف خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاكم وقت كرد، ولی هديه او را كه سه بار شتر سكه نقره بود نپذيرفت و به او نوشت كه كتاب را به خاطر خدمت بهدانش و گسترش آن نوشته است، نه پول.
بيرونی معاصر بوعلیسينا بود كه در اصفهان مینشست و باهم مكاتبه و تبادل نظر فكری داشتند.
او در جريان لشكركشیهای محمود غزنوی به هند غربی "كه پاكستان امروز قسمتي از آن است" امكان يافت كه به آن سرزمين برود، زبان هندی فراگيرد و درباره اوضاع هند تحقيق كند كه محصول اين تحقيق، كتاب «هند» است.
@arayehha
آرایه های ادبی
۲۲ آذر زادروز بهمن بوستان
(زاده ۲۲ آذر ۱۳۱۴ تهران -- درگذشته ۲۷ آبان ۱۳۹۳ تهران) ادیب و پژوهشگر
او فرزند مجدالعلی بوستان نویسنده و محقق ادبیات فارسی و نوه محمدحسن وحید دستگردی ادیب و شاعر دوران مشروطه بود.
در سالهای دهه چهل پس از فارغالتحصیل شدن در رشته ادبیات فارسی بهعنوان یکی از دستیاران دکتر محمد معین در تدوین و گردآوری لغت برای فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا با این چهره نامی ادبیات ایران همکاری کرد و سالها پژوهشگر حوزه موسیقی و ادبیات بود. وی همزمان با همکاری با دکتر معین به نوشتن مقاله و یادداشت برای نشریات ادبی و فرهنگی میپرداخت.
پژوهشگر در زمینه لغت فارسی و موسیقی سنتی ایرانی و فرهنگ و فولکلور و عضو سابق هیئت مدیره کانون پژوهشگران خانه موسیقی نیز بود.
او به صورت حرفهای کوهنوردی میکرد و در دهه چهل عضو هیئت غارشناسان ایران شد و در همان سالها به استخدام سازمان رادیو و تلویزیون درآمد و به همکاری با این نهاد پرداخت. نگارش یادداشت و مقاله در نشریاتی چون کلک و ادبستان از دیگر فعالیتهای وی به شمار بود. در سالهای اولیه دهه هفتاد بانی برگزاری جشنواره هفت اورنگ شد که با همکاری محمدرضا درویشی در تالار اندیشه و با حضور چهرههای نامی موسیقی سنتی و نواحی ایران برگزار شد. در کنار این جشنواره، او کتاب هفت اورنگ را با همکاری درویشی منتشر کرد.
وی پژوهشهای گستردهای نیز در زمینه موسیقی زورخانه و ورزشهای باستانی انجام داد و در توسعه این ورزش نقشی تعیینکننده داشت. او در سالهای اولیه دهه هشتاد به عنوان عضو کانون پژوهشگران خانه موسیقی انتخاب و چند سالی در این سمت ادامه فعالیت داد.
وی از حافظهای قوی برخوردار بود و تبارشناسی او از اهل فرهنگ و هنر و به خصوص اهالی موسیقی زبانزد این مجموعه بود.
آرامگاه وی در بهشتزهرا است.
@arayehha
بیست و دوم آذرماه
سالروز درگذشت «غلامرضا سعیدی» نویسنده و مترجم دینی
"روحش شاد و یادش گرامی"
@arayehha
1⃣
🔶🔷🔶برخی از ضرب المثل های زبان فارسی (بخش نخست)
🔴احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من
اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم میکند.
🔴ارث دست کسی سپردن
توقع بی جا از کسی داشتن.
🔴اَره بده، تیشه بگیر
یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی.
🔴اَره و اوره و شمسی کوره
جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمانها گفته میشود.
🔴از آب در آمدن
مشخص شدن نتیجه کار.
🔴از آب کره گرفتن
خسّت و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و طرفنظر نکردن.
🔴از آسمان به زمین میبارد
توانگران به نیازمندان چیزی عطا میکنند نه نیازمندان به ثروتمندان.
🔴از اسب افتاده از نسل که نیفتاده!
هستی و سرمایهاش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته.
🔴از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست
هوسبازی که هر چه بیند، دلش بخواهد.
🔴از این حسن تا آن حسن صدگز رسن
اشاره به دو چیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند.
🔴از این ستون تا به آن ستون فرج است
گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود.
🔴از بام میخواند از در میراند
رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن.
🔴از بای بسمالله تا تای تمّت
از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل.
🔴از بیکفنی زنده است
آنقدر مُفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد.
🔴از تو عباسی، از من رقاصی
پول از تو، کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن).
🔴از خر شیطان پائین آمدن
کوتاه آمدن، دست از یکدندگی و لجاجت برداشتن و به اصطلاح شیطان را از خود دور کردن.
🔴از دور داد میزنه
وقتی چیزی یا کسی آنقدر واضح و آشکار باشد که خودش را بر ملا کند. شفاف بودن چیزی.
🔴از دماغ فیل افتاده
خیلی ناز و افاده داره. شخص متکبر.
🔴از طلا گشتن پشیمان گشتهایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید
به کسی که وضع را بدتر و ناگوارتر از اول کرده باشد میگویند. تقاضای برگرداندن وضع به حالت اول
🔴از کله سحر تا بوق سگ
از اول صبح تا آخر شب.
🔴از کوره در رفتن
عصبانی شدن.
🔴از کوزه همان برون تراود که در اوست
اعمال و رفتار هر کس نشان دهنده احوال درون و فکر و اندیشهاش میباشد.
🔴از ناعلاجی به خر میگه خانوم باجی
وقتی که به ناچار چیز یا کس دیگری را به جای اصل آن چیز قبول کنند میگویند.
🔴از نخورده بگیر بده به خورده
گذشت و احسان فقیر بیشتر است و ثروتمند بیشتر حرص میزند.
🔴از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن
قوی پنجه کم آزارتر بهتر از ضعیف نمای پر آزار است (اجباراً از ظالم به ظالمتر پناه بردن).
🔴از هر طرف باد بیاید بادش میدهد
کسی که بنا بر مصلحت خود و خوشایند این و آن عقیده و روش خود را تغییر دهد.
🔴اسبش را گم کرده، دنبال نعلش میگردد
اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن.
🔴استخوان لای زخم گذاشتن
دردی را شدیدتر کردن.
🔴اسمش را بگو تا من صدایش کنم
تا وقتی اصل و ماهیت چیزی یا خواستهای به روشنی معرفی و مشخص نشود دیگران آن را به رسمیت نمیشناسند.
🔴اشکش دم مشکش است
آماده برای گریه و زاری است.
🔴اشک کباب موجب طغیان آتش است
التماس، زاری، نجابت و سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم میشود.
تهیه و تنظیم: حشمت اله پاک طینت
@arayehha
اشعار ضرب المثلی
حسن حاج صدری
قسمت اول
ضرب المثل ها سخنان حکیمانهٔ موجز و پر مغزی است که در ذهن و زبان مردم جاری و ساری می شود و معمولاً اندرزی حکیمانه یا داستانی عبرت آموز در خود نهفته دارد
در همه فرهنگها و زبانها ضرب المثل وجود دارد هر ملتی که تاریخ دراز دامن و تمدنی کهن داشته باشد حجم ضرب المثل هایش بیشتر است
مردم معمولاً برای آنکه مقصود خود را بهتر و موثرتر بفهمانند از ضرب المثل استفاده میکنند چون ضرب المثل حکمت فشرده ای است که از دل یک فرهنگ زاییده می شود
معمولا این ضرب المثل ها را شاعران حکیمان و اندیشمندان میآفریند که گاهی یک مصراع یا یک بیت است و گاهی یک جمله و عبارت منثور است که مورد توجه و تامل قرار میگیرد و مردم با برداشتی مناسب آن را در موقعیتی مناسب به کار میگیرند
ضرب المثل ها چون تجلی فرهنگ، اندیشه و آداب و عادات مردم یک جامعه است در واقع رسالتی تربیتی و آموزشی هم به عهده دارند
آنچه باعث میشود سخنان حکیمانه و نغز شاعران به صورت ضرب المثل درآید و در ذهن و زبان مردم جاری شود به چند عامل مهم بازمیگردد:
فصاحت و روانی آن سخن، رسایی و شیوایی، ایجاز و اختصار، مفاهیم و معانی نغز و کمال یافته و جامع الاطراف، سرعت انتقال، سهولت تلفظ و حفظ آن سخن، قدرت جذب و سرعت انتشار، موسیقی گوشنواز و آهنگ زیبا باعث می شود شعری که حاصل تخیل و اندیشه شاعر است به سرعت رواج پیدا کرده به صورت ضرب المثل در آید
در زبان فارسی اشعار و سخنان سعدی، مولانا ،صائب تبریزی ،حافظ، نظامی و فردوسی به نظر میرسد بیش از شاعران دیگر حکم ضرب المثل یافته باشند و در بین خواص و عامه مردم رایج شده اند
بیش از همه شاعران پارسی گوی سعدی جایگاه برتر و والاتری دارد زیرا صدها سخن و شعر حکیمانه و هنرمندانه او به صورت ضرب المثل درآمده است
سعدی در بوستان و گلستان مفاهیم عالی تربیتی، اخلاقی و اجتماعی را با جادوی کلام خود وهنر ویژه اش بر ذهن و زبان مردم جاری ساخته و این مهم صورت نگرفته جز آن که او حاصل تجربه های زندگی را با حکمت ایرانی درآمیخته و به منصه ظهور رسانده است
ابیات زیر از سعدی و شاعران دیگر حکم ضرب المثل یافته اند
🔰سعدی:
🔹با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
🔹امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیرتوامید نیست شرمرسان
🔹عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
🔹از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
🔹به پایان آمداین دفترحکایت همچنان باقیست
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
🔹از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
🔹گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
🔹پرتونیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
🔹اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده است و پس دیوار
🔹 این دغل دوستان که میبینی
مگسانند دور شیرینی
@arayehha
🔼🔼🔼
☯اشعار ضرب المثلی
✍حسن حاج صدری
⏪قسمت دوم
🔰سعدی:
🔹نام نیک رفتگان ضایع مکن
تابماندنام نیکت یادگار
🔹علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد دریغ سود نداردچو رفت کار از دست
🔹ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
🔹بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشودصافی تادرنکشدجامی
🔹ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
🔹سفله را قوت مده چندان که مستولی شود
گرگ را چندانکه دندان تیز تر خونریزتر
🔹گاوان و خران بار بردار
به ز آدمیان مردم آزار
🔹ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو میروی به ترکستان است
🔹سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
🔹ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
🔹علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل درتونیست نادانی
🔹اندرون از طعام خالی دار
تا درو نور معرفت بینی
🔹هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد
🔹گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی
🔹مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
🔹قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
🔹عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
🔹تونیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
🔹گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تورا چه حاصل
🔹صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی
🔰حافظ:
🔹هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
🔹در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب مباد آنکه گدا معتبر شود
🔹خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
🔹باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
🔹با خرابات نشینان به کرامات ملاف
هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد
🔹سلامی چو بوی خوش آشنایی
بر آن مردم دیدهٔ روشنایی
🔹ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
🔹تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
🔹گرمسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بودفردایی
🔹افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
🔰مولانا:
نام احمد نام جمله انبیاست
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه هامل می شود
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت هست از وی رو متاب
از پی هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ای است
هیچ آداب و ترتیبی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خورد پیل
گفت شخصی خوب ورد آورده ای
لیک سوراخ دعا گم کرده ای
بر سماع راست هر کس چیرنیست طعمه ی هر مرغکی انجیر نیست
چونکه با کودک سروکارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
🔰صابٔب تبریزی:
زلیخا مرد ازاین حسرت که یوسف گشت زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد مستمع صاحب سخن رابر سر شوق آورد
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
خمیرمایه دکان شیشه گر سنگ است
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
آنچه دلم خواست نه آن می شود
هرچه خدا خواست همان می شود
🔰بابا افضل کاشانی :
گر دایرهٔ کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست
🔰فردوسی :
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
پسر کاو ندارد نشان از پدر
تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
🔰همام تبریزی:
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت از دوست یک اشاره از ما به سر دویدن
🔰شرف قزوینی:
بلا ندیده دعا را شروع باید کرد
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
خوب گیرد جام را ساقی به دست
کارنیکوکردن ازپرکردن است
🔰زرگر اصفهانی:
پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
🔰جامی:
تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو
🔰قائم مقام فراهانی:
روزگار است این که گه عزت دهد گه خار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
🔰خیام:
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
🔰شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
🔰عطار:
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن
❇️ ادب واندیشه
@arayehha
#قرابت
#آرایه
نفهمیدی که وقتی عشق باشد، کرم خاکی هم
اگر پیله ببافد دور خود، پروانه خواهد شد
#حسین_زحمتکش
#ارزش_بخشى_عشق
#تشخیص #استعاره_مکنيه #مراعات_نظیر #حسن_تعلیل
سعید بهابادی
@arayehha