1_13186775737.mp3
10.5M
از وقتی که یادمه ماه محرم همیشه یه حس و حال تازه به قلبم می داد.
انگار با اومدنش و اشک ریختن برای حسین کمی این دل غبار گرفته سبک میشد.
محرما همش منتظر دسته های عزاداری بودم تا اسم قشنگش با صدای طبلها تو شهر طنین انداز بشه . انگار با هر ضرب از خواب غفلت بیدار می شدم.
اسم حسین تودلم غوغا به پا می کرد.
نمی دونم از کی وکجا دستشو رها کردم . که اینطور تو دریای ظلمات غوطه ور شدم.
به جایی رسیدم که هیچی برای از دست دادن نداشتم ولی با تموم بد بودنم اسم حسین که می اومد بغض تمام وجودمو می گرفت.
آرزوم بود یکبار برم کربلاشو ببینم . ولی من رو سیاه کجا؟ کربلا کجا ؟ من گدا کجا و حرم ارباب کجا؟
هر کی میرفت با حسرت نگاهش می کردم . ازش می پرسیدم از کربلا برام بگو .
بالاخره دل رو زدم به دریا رفتم دنبال گذرنامه و کاروان .
باورم نمی شد همه چیز پشت سرهم درست می شد.
یه کاروان اسمم رو با یکی از خانواده ها رد کردن و جدی جدی ... نویسنده#راحله_صادقزاده
گوینده #اسما_عودی
ادیت#علیرضا_ضیایی
@arbaeen_ba_shoma