eitaa logo
کانال‌ رسمی رادیو‌اربعین‌با‌شما‌📻
10.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
83 فایل
کانال رسمی رادیو اربعین با شـما زیر نظر "موکب یاران مهدی عج" 💢بزرگترین کانال اطلاع‌رسانی "اربعین حسینی" پیاده روی اربعین |مواکب |حرم | آموزش لهجه عربی| ..) 💢پوشش مناسبت مذهبی بااجرای گویندگان 📲ارتباط با ادمین @Radio_1403 کد سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۹۵۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سایت مجلس شهدا
بچه ها میدونید طلائیه کجاست؟ طلائییه همونجایی که خرازی دستش ها رو داد همونجا که حمید باکری موند وجنازش اش برنگشت همونجا که وقتی توریست پاریسی گفت اگه یه قطعه اش داخل پاریس بود بهشتی درست می کردم که خدامیدونه بچه ها طلائیه شنیدنی نیست باید لمس کرد بچه ها طلائیه فقط به دنبال مجنون می گرده اگه مجنونی می خره خوش به حال هرکی اینجا دلش بلرزه اخه مجنون شده. 👁‍🗨 ➕ به مجلس شهدا بپیوندید.👇 @majlesshohada_ir
هدایت شده از طریق الحسین
🔴لحظه خداحافظی و حس و حال خواندنی و جانسوز جاماندگان 🔴 من ای صَبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو می‌­روی به سلامت؛ سلام ما برسانی...! 🔸چفیه مشکی را دور صورتش پیچیده، تقاطع چفیه و چشم‌­ها خیس خیس است. ایستاده روی صندلی؛ قرآن را یک دور دور سرم می­‌چرخاند، از زیر قرآنش رد می­شوم. التماس دعایش خیلی نرم جا خوش می­کند توی لیست «التماس دعایی»­ های ذهنم، می‌­گوید ویژه دعایش کنم. می­‌دانم، آدم ویژه دعا کردن نیستم! نگاهم را از نگاهش می­دزدم، سرم را می­اندازم پایین: _چشم...! اگه لایق باشم حتما. 🔹یک عالم آدم جمع شده‌اند توی پایانه. بوی اسپند بُر می­‌خورد توی هوا و تنه‌اش می­‌خورد به تنه­‌ی مداحی حاج میثم و یک معجون بغض آورِ نوستالژیک می‌­سازد. 🔸خورشید قُم بالای سرمان هست ولی مثل سابق اذیت نمی­‌کند؛ می­‌شود یک لنگه پا ایستاد زیر نور پاییزی‌اش و منتظر دو همسفر عکاسِ خبرنگار ماند. حریف حس گل کرده­ی خبرنگاری‌­شان نشدند، رفتند تا سوژه داغ است بچسبانند به تنور دوربین. 🔹«الرفیق ثم الطریق» از اربعین پارسال افتاده توی دهانمان و پُزش را به همه می‌­دهیم، رفیقِ طریق دو ساله شده‌ایم برای هم. 🔸کار خود ارباب است حتمی، شب قدر وقتی داشتم با پررویی می­‌گفتم: «خدایا زیارت مشاهد مشرفه را نصیبم کن، در بهترین زمان و با بهترین همسفران» در نامه اعمال امسالم رقم زد: اربعین با رفقایش برود کربلا...! 🔹14 اتوبوس به صف ایستاده اند. بعضی­ها زودتر سوار می­‌شوند، بعضی­ها هنوز مشغول وداع‌ند و بعضی­ها هم مثل من... 🔸یک آدم خیّر پیدا می­شود لیوانِ آبی می‌­آورد و پشت بندش یک دسته کاغذ می‌گذارد کف دستم. می­گوید طرح زیارت نیابتی است، هر عمود را به نیت یکی­‌شان قدم بردار، جا مانده اند!!! 🔹روبروی بنرِ تمام قد « همپای قافله» می‌­ایستم و نمه نمه آب را سر می­کشم و دلنوشته­‌های توی کاغذ را می­خوانم: 🔸_توروخدا به یاد رهبر عزیزمون هم چند عمود قدم بردارید...! 🔹_به آقا بگو این رسمش نیست، من بی وفام شما چرا قهر می­کنید؟ 🔸_ موقع پیاده روی به یاد همه مریضا باشید، مادر مریض من رو هم دعا کنید. 🔹_من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو می­روی به سلامت؛ سلام ما برسانی... 🔸_من از قافله جا مونده کجا گریه کنم؟ چی می­شد میون پیاده ها گریه کنم؟! التماس دعای فرج 🔹_ دخترم اصرار داره خودش بنویسه: سلام خانم، من برای خودم هیچی نمی­خوام فقط برای دوستم حنانه دعا کنید باباش تو سوریه شهید شد، دوست داره خوابشو ببینه! 🔸با انگشت رد اشک را از روی گونه ام می دزدم و میان تبسم و گریه می‌­خوانم: من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر ..... این شد که سر به زیر شدم در سه سالگی کاغذ­ها را با آداب تا می‌­کنم می­‌گذارم توی جیب کوله و راه می‌­افتم. 🔹بانوی نوزده بیست ساله ای از توی جمعیت می‌­آید سراغم، دست می­‌اندازد و با فشار، بندِ کوله ام را می­‌گیرد: _ خواهش می­‌کنم اجازه بدین من بیارمش! از بچه‌­های خوابگاه است، اشکش بند نمی‌شود، شماره اتوبوسم را می‌­پرسد. کوله را صاف می­گذارد جلوی صندوق بار اتوبوس13، مثل خواهر نداشته‌ام بغلم می‌­کند، مثل خواهر نداشته‌ام بغلش می‌کنم، پیشانی ام را می­‌بوسد و بدون آنکه چیزی بگوید می­‌رود. 🔸شوری اشکش را حس می­‌کنم، توی دفترچه گوشی می‌نویسم: یادم باشد یادت کنم حرم ارباب. سفر اربعين ✍️ سفرنامه فاطمه تقی زاده