خادم امام حسین. خضرایی اجتماعی. هادیها .aac
10.03M
خدا هست❤️
مونا سادات خضرائی
فیش فیش
لباس امام زمانی
یاد تو
با یادت هستیم
چی کار می کنی نرگس؟
دیر شد .
اومدم بزار این عطر را توی ساک بچپونم.
نرگس با خودش گفت :"کاش می شد عزیز هم با ما می آمد . "
بابا با لبخند گفت :"بچه ها به طریق که رسیدیم به نیت همهی شهدا و امام زمان و فامیل و.. .قدم بردارید."
علی با خنده گفت :"خدیجه کوچولو که تو کالاسکه است چه طوره قدم بر داره؟"
نرگس شکلکی برای علی در آورد و گفت :"من که فقط برای عزیز قدم بر می دارم و امام زمان. و شهدا."
مامان سر نرگس را بوس کرد و گفت:"نرگس جونم ،خوش زبونم ،مامان جون پا درد داشت نمی تونست امسال با ما بیاد .
تو دعا سال دیگه بهتر بشن با خودمونون می یاریمشون کربلا."
دو شب بعد نرگس و خدیجه کوچولو و علی به نجف رسیدند.
نور مهتاب زائر های کربلا را درخشان کرده بود.
نرگس نگاهی به جمعیت کرد و گفت :"وای چه قدر آدم این همه آدم کجا می خوابن؟چی می خورن؟"
همون موقع یک آقا جلو آمد ویک ساندیچ فلافل به نرگس تعارف کرد.
بفرما زائر بفرما زائر
نرگس به علی چشمک زد و گفت :"اینجا انگار امام حسین خیلی زود جواب آدم را می دهد ها."
نرگس و علی به موکب های پذیرایی هاج و واج نگاه می کردند.
نرگس گفت:"تشنه ام ."
علی پرید یک آب مربعی با در آبی برای نرگس آورد و گفت :"بفرما زائر .
نویسنده #مونا سادات خضرایی
گویندگان #زهرا_اجتماعی_فاطمه_هادیها
ادیت و تدوین#فاطمه_هادیها
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚
#اربعین
#حسین_جان
#سلام_به_ارباب
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#رادیـــو_اربعیـــن_باشـــما
رادیو اربعین با شما ،همراه با دلدادگان عاشق اربعینی👇
@arbaeen_ba_shoma