eitaa logo
منتظران ظهور
307 دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
75 فایل
کانال اطلاع رسانی خبرهای مهم▶️⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم عزیز جان شاید روزی از روزها غیبتت را کردم ... یا با حرف یا حرکتی ناراحتت کردم واین لغزش زبانم بود...در دلم یا در جمع عمدا یا سهوا .... از تو میخواهم مرا ببخشی میدانم که خداوند کسی را که غیبت کند نمیبخشد😔 تا زمانیکه کسی که غیبتش را کرده او را ببخشد این نامه را برای تمام دوستانم فرستادم نه به عنوان تحفه بلکه به خاطر ترس از خداوند. هرگاه مرا بخشیدی آن را بر من برگردان .این دعوت برای بخشش است...بیا دلهایمان را صاف کنیم بخاطر الله سبحانه... مرا ببخش این روزها مرگ ناگهانی زیاد شده ومن خدا را شاهد میگیرم که تورا بخشیدم بخاطر رضایت خدا اگرمیتوانید این نامه را برای بخشش وبخشیدن برای همه بفرست. تا قبل از اینکه دیر شود همدیگر را ببخشیم🙏🏻😊😘
⭕️افزایش مصدومان چهارشنبه سوری به ۲۵۸نفر خالدی سخنگوی اورژانس کشور: 🔹حوادث چهارشنبه سوری امسال تا ساعت ۲۱:۱۵ امروز ۲۵۸ مصدوم (۲۱۶ مردو ۴۲ خانم) بر جای گذاشته است. 🔹متاسفانه علیرغم تمام توصیه‌ها تا کنون ۲۵۸ نفر مصدوم و از این تعداد ۱۵۴ نفر درمان و ترخیص شده‌اند. 🔹 ۱۸ نفر دچار نقض عضو و ۶۳ نفر از ناحیه چشم دچار آسیب شدند و ۲ نفر (مرد ۲۳ ساله از اسلامشهر) - (مرد۲۰ ساله از تهران) جان خود را از دست داده اند. 🔹بیشترین مصدوم ها مربوط به استان‌های تهران با ۵۶، آذربایجان شرقی با ۲۵ و کرمانشاه با ۲۱ مصدوم است.
🔺گوشه ای از هیجانات کرونایی اروپا👆🤔
🌐 پویش همگانی 👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت میکنیم. ⏱تحویل سال: روز جمعه ساعت ۷:۱۹ صبح
✨ فکر نکنید حال ما خیلی خوبه مشهد بهم ریخته خدا گواهه زائر نباشه دل ما میگیره عمر این روزا هم ولی کوتاهه ما نائب الزیاره هستیم اینجا میریم حرم به جا تمام زوار درست میشه بازم میایی پابوس غصه نخور دلتنگیتو نگهدار ❤️ (این مجموعه عکس در اینستای رسمی حرم با بازخورد خوب مخاطبان روبرو شد) @tmersad313
هدایت شده از نمکسرایcیا30
♦️ دیوارنگاره | امسال بهار تو خونه‌ها 🔹در آستانه آغاز سال‌نو و همچنین فرهنگ سازی توصیه‌های مکرر برای خانه نشینی در ایام نوروز و قطع زنجیره انتقال بیماری کرونا، از جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان ولیعصر(عج) رونمایی شد. ✍نمکسرای سیاسی💼 @Ncya30_tmersad313
🔰سرلشکر سلامی در موافقت با درخواست وزیر بهداشت: 🔴نقش آفرینی فرماندهان سپاه در مقابله با بیماری کرونا مایه افتخار است 🔹یقیناً حضور و نقش‌آفرینی فرماندهان و مسئولین بهداشت و درمان سپاه در کمک به حوزه مدیریت بیماری‌ کرونا در ستاد ملی مربوط به این امر اقدامی شایسته و مایه افتخار بیشتر سپاه در پاسخ به نیازهای کشور به ویژه در این صحنه خطیر است و به فضل الهی تجارب و توانمندی‌های سردار اخوان در این راستا مفید و موثر خواهد بود. @tmersad313
و من گفتم.. از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از تسلیم تمام هستی ام برای داشتن برادر و مبارزه ای که برای رسیدن به دانیال؛ حاضر به قبولش بودم. اما با پرواز هر جمله از دهانم، رنگ چشمان عثمان قرمز و قرمزتر میشد. و در آخر، فقط در سکوت نگاهم کرد. بی هیچ کلامی.. من عادت داشتم به چشمانِ پرحرف و زبان لال.. پس منتظر نشستم. تماشای باران از پشت شیشه چقدر دلچسب بود. یادم باشد وقتی دانیال را پیدا کردم، حتما او را در یک روز بارانی به اینجا بیاورم. قطرات باران مثله کودکی هام رویِ شیشه لیز میخورد و به سرعت سقوط میکردم.. چقدر بچه گی باید میکردم و نشد.. جیغ دلخراشِ، پایه صندلی روی زمین و سپس کشیده شدن سریع و نامهربان بازویم توسط عثمان. عثمان مگر عصبانی هم میشد؟؟ کاپشن و کلاهم را به سمتم گرفت، پیش بندش را با عصبانیت روی میز پرت کرد و با اشاره به همکارش چیزی را فهماند (سارا بپوش بریم..) و من گیج (چی شده؟؟ کجا میخوای منو ببری؟؟) بی هیچ حرفی با کلاه و شال، سرو گردنم را پوشاند و کشان کشان به بیرون برد. کمی ترسیدم پس تقلا جایز بود اما فایده ایی نداشت، دستان عثمان مانند فولاد دور بازوم گره شده بود. و من مانند جوجه اردکی کوچک در کنارگامهای بلندش میدویدم. بعد از مقداری پیاده روی، سوار تاکسی شدیم و من با ترس پرسیدم از جایی که میرویم و عثمان در سکوت فقط به رو به رویش خیره شد. بعد از مدتی در مقابل ساختمانی زشت و مهاجر نشین ایستادیم. و من برای اولین بار به اندازه تمامِ نداشته هایم ترسیدم.. راستی من چقدر نداشته در کنارِ معدود داشته هایم، داشتم. از ترس تمام بدنم میلرزید. عثمان بازویم را گرفت و با پوزخندی عصبی زیر گوشم زمزمه کرد ( نیم ساعت پیش یه سوپرمن رو به روم نشسته بود.. حالا چی شده؟؟ همینجوری میخوای تو مبارزشون شرکت کنی دختره ی احمق؟؟ کم کم عادت میکنی.. این تازه اولشه.. یادت رفته، منم یه مسلمونم..) راست میگفت و من ترسیدم.. دلم میخواست در دلم خدا را صدا بزنم. ولی نه.. خدا، خدای همین مسلمانهاست.. پس تقلا کردم اما بی فایده بود و او کشان کشان مرا با خود همراه میکرد. اگر فریاد هم میزدم کسی به دادم نمیرسید.. آنجا دلها یخ زده بود.. از بین دندانهای قفل شده ام غریدم (شما مسلمونا همتون کثیفین؟؟ ازتون بدم میاد..) و او در سکوت مرا از پله های ساختمان نیمه مسکونی بالا میبرد. چرا فکر میکردم عثمان مهربان و ترسوست؟؟ نه نبود.. بعد از یک طبقه و گذشتن از راهرویی تهوع آور در مقابل دری ایستاد . محکمتر از قبل بازوم را فشرد و شمرده و آرام کلمات را کنار هم چید (یادمه نیم ساعته پیش تو حرفات میخواستی تمام هستی تو واسه داشتن دانیال بدی.. پس مثه دخترای خوب میری داخل و دهنتو میبندی.. میخوام مبارزه رو نشونت بدم) و بی توجه به حالم چند ضربه به در زد. ادامه دارد... اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج @tmersad313
هدایت شده از نمکسرایcیا30
♦️الان كه دو هفتس تو خونه افتادم و هيچ كار مفيدى نكردم يكم دارم حال مسئولين رو درك ميكنم... هيچكارى نكردن واقعاً سخت و ديوانه كنندس... حق دارن انقد حقوق بگيرن =)😏☺️ ✍نمکسرای سیاسی💼 @Ncya30_tmersad313