🍃#خاطره_سازی
📝 از شما دوستان عزیزی که به کربلا مشرف شدید خواهشمندم ، خاطراتی که در این مدت اربعین برای شما ایجاد شده را یادداشت و در پی وی ارسال بفرمایید تا در کانال اربعین قرار داده شود.
#خاطره
#اربعین
#کاروان_دخترانه
#طنازی
@arbaeenshahidhojaji
💫از خواب هایم بپرس که چقدر تو را دیده اند..
از چشمانم که چقدر تو را باریده اند..
از گام هایم که چقدر تورا قدم زده اند..
از افکارم بپرس که چقدر در یاد تو حل شده اند..
از دستانم! که دست به دعا بوده اند برای فرصت حضور یافتن ...🙏
و از تنم!
که در باتلاق حسرت پیچ و تاب خوردن به دورِ حرمت می چرخد ..
#لبیک_یا_حسین
#کاروان_دخترانه
#شهیدحججی
@arbaeenshahidhojaji
#خاطرات_اربعین_۱۴۰۲
یه روز که رفته بودیم خونهی یکی از عراقی های عزیز و تقریبا همه بچه ها از شدت خستگی خوابیده بودند، منم پیش خودم گفتم پاشو یه کمکی بده به صاحب خونه.
حالا زائری که باش...
رفتم با زبون کج و کولهی عربیم بهش گفتم که واسه آشپزی کمکتون بدم؟(البته بیشتر پانتومیم اجرا کردم😅)
ایشون هم سرشون رو به علامت تائیدی که خودمون، پائین و بالا میبریم، تکون دادند.
خیلی خوشحال شدم که بالاخره تونستم با یه عراقی ارتباط بگیرم
اعتماد به نفسم رفت بالا😎 و ازشون پرسیدم ،پیاز کجاست خرد کنم؟ و واسه اینکه مفهوم رو بهتر برسونم، دستم رو طوری نشون دادم که انگار یه پیاز تو دستمه😁
و ایشون بازم سرشون رو به همون حالت قبل تکون دادند.
همون لحظه فهمیدم که کلا ارتباط برقرار نشده بوده😬😬
از اونجایی هم که خیلی روی خیسی و پاکی و نجسی... وسواس داشتم، سمت ظرفشویی نرفتم و ظرفهاشونو نشستم که یه وقت خیس نشم😊
همون لحظه دیدم بچه کوچولوشون داره گریه میکنه و پیدا بود که خوابش میاد.
پیش خودم گفتم بچهش هنوز به حرف نیومده و عربی و فارسی متوجه نمیشه.حالا میرم بچه شو ساکت میکنم که لااقل یه کاری کمک کرده باشم😇😇
با ذوق بچه رو بلند کردم و دیدم اوه مای گاد🤯🤯😷
بچه خوابش نمیومده ،دستشویی کرده بوده😕واسه همین هم نا آرومی میکنه.
خلاصه بچه رو خیلی نامحسوس گذاشتم نیم متر اون طرف تر و به بچه های خودمون پیوستم.
خب البته مهم نیّته که من همه جوره داشتم😊
#خاطرات_اربعین
#کاروان_اربعین
#کاروان_دخترانه
@arbaeenshahidhojaji