eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
شکوفا می‌کند انفاس تو "شن‌زار قحطان" را که حاصل‌خیز کردی با نگاهی هر بیابان را همین که آمدی با پنج‌تن از اهل‌بیت خویش مسلمانی مسلّم شد مسیحی‌های نجران را نمی‌بینند نقش‌تازه‌ای جز نام تو بر آن چو بردارند مُهر کهنه‌ی هر لوح پنهان را به حقانیّتت شک داشتند و با خود آوردند به همراه "شُرَحْبیل"و"جَهیر"و"کَرزْ"، شیطان را می‌آوردند اگر موسی‌و‌عیسی را؛ علی را بود اگر انجیل‌و‌تورات‌وصحف؛ داری تو قرآن را به لبخند و لباس ساده بودی فاتح دل‌ها گرفتم این که آوردند صد ملک سلیمان را به حکم "قُل تَعالوا نَدعُ"،"ثُمَّ نَبتَهِل" دیدند که تو از بین خواهی برد با یک‌آیه ایشان را به اعجازی که پیدا شد فقط روح‌القدس باید ببندد دیده‌ی آیینه‌های مانده حیران را علی این‌بار بی‌شمشیر ختم ماجرا را خواند مشخص کرد تا دست خدا پیروز میدان 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
. ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌ گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌ آرایی آن چند نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام ✍سیدحمیدرضابرقعی 🎤 ○○○○○○○○
امروز روز احمد و تثبیت مرتضاست در دست مِهرِ دست خدا، دست مجتباست وآن نازدانه ای که در آغوش مصطفی است باشد حسین فاطمه، سلطان قلب هاست وآن بانویی که چرخ به تعظیم او خم است خیرالنّسای عالم و بانوی مریم است. ۲۴ ذی‌الحجه روز گرامی باد
آیه (سوره آل‌عمران: ۶۱) به مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران اشاره دارد که پس از اختلاف آنها درباره جایگاه حضرت عیسی(ع) رخ داد. مفسران شیعه و بیشتر اهل‌سنت این آیه را نشانه حقانیت پیامبر اسلام(ص) و فضیلت اهل‌بیت(ع) شمرده‌اند و می‌گویند منظور از «اَبْناءَنا» (پسرانمان) در این آیه، حسن و حسین(ع)، و مراد از «نِساءَنا» (زنانمان) فاطمه(س) و منظور از «اَنْفُسَنا» (خودمان) حضرت علی(ع) است. ، در معنای اصطلاحی آن به معنای درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بی‌حاصل ماندن بحث و مناظره است و تنها به مواردی اختصاص دارد که دو طرف برای اثبات موضوعی غالب دینی و مذهبی، در مقابل یکدیگر قرار گرفته و از خداوند درخواست لعن و نفرین و نزول عذاب بر طرف دروغگو می‌کنند. خلاصه داستان : گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مانند «عاقب» و «سید» برای تحقیق پیرامون حضرت محمد (ص) و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها به خدمت پیامبر رسیدند و مناظره را شروع کردند، آنها ضمن سخنان خود عیسی ع را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آنها همان تولد عیسی بدون پدر بود. خداوند در پاسخ آنها اظهار می‏دارد که داستان عیسی نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید، یعنی اگر عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسی را به خاطر آن ویژگی پسر خدا بدانند، باید درباره آدم نیز چنین عقیده‏ای داشته باشید، بلکه آدم اولی است. درحالی که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غیر معمول آفریده است. وفد نجران این پاسخ را که واقعاً مستدل و منطقی بود نپذیرفتند و لذا پیامبر به دستور خداوند، آنها را به مبـــــاهله دعوت کرد. ? به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروی هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زاری نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند. ? این عمل را «مباهله» می‏گفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام می‏گرفت، طرفی که ناحق بود گرفتار نفرین می‏شد و عذاب الهی بر آنان نازل می‏گشت و مسلم است تنها کسانی به مباهله حاضر می‏شوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند. ? وقتی پیامبر آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم پیامبر را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در این‏باره بیندیشند. ? آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت: ” فردا بنگرید اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید. “ فردای آن روز حضرت محمد ص را دیدند که همراه با حسن و حسین علیهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان زنان؛ و علی علیه‏السلام به عنوان جان پیامبر برای مباهله می‏آید. ? نصاری از ترکیب این گروه پرسیدند، به آنها گفته شد آن مرد علی‏ بن ‏ابیطالب است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو کودک حسن و حسین نوه ‏های پیامبر هستند و آن زن دختر پیامبر است که بسیار دوستش می‏دارد. ابوحارثه اسقف وفد نجران که این منظره را دید، گفت: به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند که مباهله را شروع کند گفت: ? من در برابر این چهره ‏ها جرئت مباهله ندارم و می‏ترسم راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمی‏گذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانی پیدا نمی‏شود. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام گفت: ” ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمی‏کنیم و با تو مصالحه می‏کنیم. “ این بود که صلحنامه‏ای میان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصارای نجران متعهد شدند که هر سال دوهزار دست لباس که هر یک به قیمت تقریبی چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و اگر جنگی اتفاق افتاد سی عدد زره جنگی و سی عدد نیزه و سی رأس اسب به عنوان امانت در اختیار مسلمانان قرار بدهند که پس از جنگ به خودشان عودت داده شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 استشهاد به واقعه مباهله و استناد به همراهى على و همسر و دو فرزند او با رسول‌خدا ۱ ـ در کلام امام على علیه‌السلام: به دنبال امتناع على‌علیه السلام از بیعت با ابوبکر، میان آن حضرت و ابوبکر بحث و گفتگویى درگرفت. ابوبکر با تمسک به حدیثى از رسول‌خدا درصدد توجیه کار خویش بود و در مقابل على‌علیه السلام با او احتجاج مى‌کرد و از او در مورد شایستگیهاى خود اعتراف مى‌گرفت و شبیه همین احتجاج را آن حضرت با اصحاب شورى بعد از مرگ عمر نیز داشت. هر دو حدیث به حدیث منا شده معروف است و در هر دو جا آن حضرت به واقعه مباهله و همراهى خود و همسر و دو فرزندش با رسول‌خدا اشاره مى‌کند و آنها سخن او را تأیید مى‌کنند. در حدیث اول آمده است: «فانشدک بالله أبى برز رسول‌الله و بأهلى وولدى فی مباهله المشرکین ام بک و باهلک و ولدک» قال ابوبکر: «بل بکم». (۱) و در حدیث دوم آمده است: «نشدتکم بالله هل فیکم احد اخذ رسول‌الله‌صلى الله علیه وآله وسلم بیده وید امرأته و ابنیه حین اراد ان یباهل نصارى اهل نجران غیرى؟ قالوا: لا. (۲) حدیث نقل شده در مورد دوم بدین تعبیر نیز وارد شده است: «افتقرون أن رسول‌الله صلى‌الله علیه و آله حین دعا اهل نجران الى المباهله انه لم یأت الا بى و بصاحبتى و إبنى؟ قالوا اللهم نعم». (۳) در روایت معروف دارقطنى که ابن‌حجر در الصواعق المحرقه نیز آورده است، حدیث منا شده چنین نقل شده است: «انشدکم‌الله هل فیکم احد اقرب الى رسول‌الله فی الرحم منى و من جعله نفسه و ابناءه ابناءه و نسائه نسائه غیرى؟ قالوا اللهم لا». (۴) غیر از حدیث منا شده در موارد دیگر نیز امیرالمؤمنین به واقعه مباهله اشاره کرده است و از آن موارد است که آورده‌اند جماعتى نزد آن حضرت آمدند و گفتند از بالاترین مناقب خود براى ما بگو پس حضرتش به ترتیب از واقعه «سدالابواب»، مباهله، ابلاغ سوره برائت بر مشرکین، تعبیر قرآن از او به «اذن» [در آیه «و تعیها اذن واعیه» (الحاقه / ۱۲)] نزول آیه «اجعلتم سقایه الحاج…» (توبه/ ۱۹) در حق او و واقعه غدیر خم یاد مى‌کند و در ضمن شرح واقعه مباهله مى‌فرماید که رسول‌خداصلى الله علیه وآله وسلم دست من و حسن و حسین و فاطمه را گرفت و براى مباهله بیرون رفت. (۵) در روایتى دیگر که شبیه بدین روایت است امام صادق‌علیه السلام مى‌فرماید: از امیرالمؤمنین در مورد فضائلش سؤال شد آن حضرت برخى را شمرد. بدو گفتند بیشتر بگو. حضرت فرمود دو پیشواى دینى از مسیحیان نجران به نزد رسول‌خدا آمدند و در مورد عیسى با آن حضرت سخن گفتند. آنگاه خداوند این آیه را فرستاد «ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم…» سپس پیغمبر وارد خانه شد و دست على و حسن و حسین و فاطمه «سلام‌الله علیهم اجمعین» را گرفت و بیرون آمد و کف دستش را به سوى آسمان گرفت و انگشتانش را باز کرد. آنها را به مباهله فراخواند . (۶) در حدیث مفصلى که آن حضرت هفتاد منقبت از مناقب خود را مى‌شمارد به عنوان سى و چهارمین منقبت خود مى‌فرماید: نصارى چیزى را ادعا کردند پس خداوند در مورد آنان این آیه را فرستاد «فمن حاجک فیه…» پس نفس من نفس رسول‌خداست و «نساء» همان فاطمه است و «ابناء» حسن و حسین مى‌باشند سپس آن قوم پشیمان شدند و از رسول‌خدا خواستند که آنان را از مباهله معاف دارد و رسول‌خدا آنها را معاف داشت. قسم به خدایى که تورات را بر موسى و فرقان را بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم فرستاد اگر با ما به مباهله برمى‌خواستند هر آینه به صورت میمون‌ها و خوک‌هایى مسخ مى‌شدند. (۷) ۲ ـ در کلام امام حسن بن على علیه‌السلام آن حضرت بعد از صلح با معاویه در حضور او خطبه‌اى خواند و در ضمن آن فرمود جدم در روز مباهله از میان جانها پدرم و از میان فرزندان مرا و برادرم حسین را و از میان زنان فاطمه مادرم را آورد پس ما اهل او و گوشت و خون او هستیم. ما از او هستیم و او از ماست. عبارت آن حضرت چنین بود «ایها الناس انا ابن البشیر و انا ابن النذیر و انا ابن السراج المنیر… فاخرج جدى یوم المباهله من الانفس ابى و من البنین انا و اخى الحسین و من النساء فاطمه امى فنحن اهله و لحمه و دمه و نحن منه و هو منا». (۸) ۳ ـ در کلام امام حسین بن على علیه‌السلام در جریان مراسم حج و در صحراى منى امام حسین‌بن على‌بنى‌هاشم و بزرگان از اصحاب رسول‌خدا را جمع کرد و در اثنا خطبه‌اى که خواند از آنان در مورد فضائل پدرش على‌بن ابى‌طالب اقرار گرفت. در این خطبه مفصل نیز به واقعه مباهله و حضور على و همسرش فاطمه و دو فرزندش اشاره شده است و چنین آمده است: قال انشدکم الله أ تعلمون ان رسول‌الله‌صلى الله علیه وآله وسلم حین دعا النصارى من اهل نجران الى المباهله لم یأت إلا به و بصاحبته و إبنیه؟ قالوا اللهم نعم. (۹)
۴ ـ در کلام امام صادق علیه‌السلام ابوجعفر احول از امام صادق‌علیه السلام نقل مى‌کند که به آن حضرت برخى از امورى را که مردم در حق آنها منکرند گفتم. حضرت فرمود بدانان بگو که قریش مى‌گفتند ما آن «اولوالقربى» هستیم که غنیمت براى آنهاست. (۱۰) سپس [در پاسخ ]بدین منکرین گفته شد که رسول‌خدا در روز بدر براى جنگ جز اهل بیت خویش را حاضر نکرد و به هنگام مباهله [که انتظار مى‌رفت عذاب بر یکى از دو طرف نازل شود] على و حسن و حسین و فاطمه سلام‌الله علیهم اجمعین را آورد. پس آیا براى آنها [یعنى اهل بیت که در بدر و در مباهله حاضر بودند] تلخى و براى اینها [یعنى قریش ]شیرینى باشد. (۱۱) نکته قابل توجه در این روایت آن است که حضور اهل بیت در واقعه مباهله به مانند حضور خویشان رسول‌خدا در بدر دانسته شده است. ۵ ـ در کلام امام موسى بن جعفر علیه‌السلام در گفتگوى هارون الرشید با موسى‌بن جعفرعلیه السلام آمده است که هارون پرسید چرا شیعیان شما از تعبیرشان در مورد شما به «یابن رسول‌الله» دست برنمى‌دارند در حالى که شما فرزند على و فاطمه هستید و فاطمه ظرف تولد فرزند بود. در واقع فرزند به پدر منسوب مى‌گردد نه مادر. آن حضرت پس از استشهاد به آیه ۸۴ سوره انعام (و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا...) اضافه فرمودند که همه امت اسلام از نیکوکار و بدکار اتفاق دارند که چون آن شخص نجرانى را پیغمبر به مباهله فراخواند در کساء او جز على و فاطمه و حسن و حسین کس دیگرى نبود و خداوند فرمود «فمن حاجک فیه من بعد…» پس تأویل «ابنائنا» حسن و حسین و تأویل «نسائنا» فاطمه و تأویل «انفسنا» على‌بن ابى‌طالب بود. (۱۲) ۶ ـ در کلام امام على‌بن موسى الرضاعلیه السلام چون حضرت رضاعلیه السلام در مجلس مأمون عباسى حاضر شد مأمون از او سؤالاتى کرد و حضرت یکایک پاسخ مى‌داد. تا سخن بدینجا رسید که مأمون پرسید آیا خداوند در جایى از قرآن «اصطفاء» را تفسیر کرده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود خداوند اصطفاء عترت را در دوازده موضع از کتاب خویش بیان فرموده است. سپس آن حضرت در بیان سومین موضع فرمودند: در واقعه مباهله که آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد…» نازل شد، پیامبر خدا، على و حسن و حسین و فاطمه (سلام‌الله علیهم اجمعین) را احضار کرد و جان آنها را قرین جان خود قرار داد. پس آیا مى‌دانید معناى «وانفسنا و انفسکم» چیست؟ علماى مجلس گفتند مراد از آن نفس پیامبر خدا است. آن حضرت فرمود به غلط افتادید. خداوند در «انفسنا» نفس على‌علیه السلام را قصد کرده است و دال بر این امر سخن پیغمبر خداست که فرمود «لتنتهین بنو ولیعه او لأبعثن الیهم رجلا کنفسى یعنى على‌بن ابى‌طالب» و این خصوصیتى است که پیش از این و پس از این هیچکس بدان نخواهد رسید زیرا آن حضرت نفس على را همانند نفس خود قرار داد. (۱۳) در روایت دیگرى آمده است که مأمون روزى به امام رضاعلیه السلام گفت بزرگترین فضیلتى را که براى امیرالمؤمنین است و قرآن بر آن دلالت دارد براى من بگو. حضرت فرمود فضیلت او در مباهله است که در آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک...» اشاره شده است. آنگاه رسول‌خدا حسن و حسین را فراخواند پس آنها دو پسر او بودند و فاطمه را خواند پس او در موضع «نساءه» است و امیرالمؤمنین را خواند پس به حکم خداوند عزوجل او نفس رسول‌خدا است و چون هیچکس از مردمان بالاتر و برتر از رسول‌خدا نیست پس به حکم الهى باید هیچکس برتر و بالاتر از نفس رسول‌خدا نباشد. مأمون گفت مگر نه این است که خداوند «ابناء» را به لفظ جمع آورده و رسول‌خدا تنها دو پسرش را فراخواند و «نساء» را به لفظ جمع آورد، در حالى که رسول‌خدا فقط دخترش را آورد پس چرا جایز نباشد که آن حضرت از نفس خودش دعوت بکند نه از دیگرى بنابراین فضلى را که براى امیرالمؤمنین مى‌گویى ثابت نیست. امام هشتم در پاسخ فرمود آنچه گفتى صحیح نیست زیرا داعى باید غیر از خودش را دعوت کند، چنان که آمر باید به غیر خودش دستور بدهد و صحیح نیست که رسول‌خدا در حقیقت خودش را دعوت کند چنان که نمى‌تواند به حقیقت آمر به نفس خود باشد و هرگاه ثابت شود که رسول‌خدا در مباهله هیچکس جز امیرالمؤمنین را نخوانده است، ثابت مى‌شود که او نفس رسول‌خدا است که خداوند در کتابش بدو نظر داشته و در قرآنش بدو حکم کرده است. (۱۴) و نیز از جمله مناظرات آن حضرت با مأمون آورده‌اند که مأمون به آن حضرت گفت چه دلیلى بر خلافت جد شما [على‌بن ابى‌طالب‌] است؟ حضرت فرمود «انفسنا» پس مأمون گفت «لولا نسائنا» پس حضرت فرمود «لولا ابنائنا» آنگاه مأمون ساکت شد. (۱۵) شرح مفاد این حدیث در تفسیر آیه مباهله گذشت. استناد به واقعه مباهله در کلام سعدبن ابى وقاص
از آنجا که گفته‌اند «الفضل ماشهدت به الاعداء »مى‌توان حدیث سعد را دلیلى قاطع و دندان‌شکن بر منکرین حضور اهل بیت در صحنه مباهله دانست چرا که منابع متعدد شیعه و سنى نقل کرده‌اند که معاویه بن ابى‌سفیان به سعد گفت چه چیز جلودار تو است که ابوتراب را دشنام نمى‌گویى؟ سعد گفت هرگاه به یاد سه چیزى که رسول‌خدا در حق او گفت مى‌افتم هرگز اجازه دشنام گویى به او را به‌خود نمى‌دهم. اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برایم دوست‌داشتنى‌تر بود. [اول آن که‌] چون در یکى از جنگها رسول‌خدا على را به جاى خویش در شهر باقى گذاشت على گفت، آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر مى‌گذارى؟ پس رسول‌خدا بدو گفت آیا راضى نمى‌شوى که نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن که بعد از من نبوتى نیست و [دوم آن که‌] از رسول‌خدا شنیدم که در روز جنگ خیبر فرمود هر آینه پرچم را به دست مردى مى‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانید على را آوردند در حالى که چشم درد داشت پس رسول‌خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد و [سوم آن که‌] چون این آیه «فقل تعالوا ندع ابناءنا...» نازل شد رسول‌خدا على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روایتى دیگر از سعد نقل شده است که رسول‌خدا فرمود «ان هولاء اهل بیتى». (۱۶) مباهله در قطعاتى از شعر عرب استناد به شعر شاعران نامدار عرب که در قرون اولیه مى‌زیسته‌اند همچون استناد به کلام مورخین بزرگ بلکه گاه قوى‌تر از آن است؛ خصوصا آن گاه که شعر آنها بر زبانها رائج و دارج و در اذهان عامه مردم ثبت شده باشد. چرا که برخى اشعار بازگوکننده رویدادى مهم در تاریخ اسلام و مقطعى حساس از تاریخ مسلمانان است و چه بسیار حماسه‌ها که در قالب قصیده‌ها براى همیشه در خاطره‌ها جاودان مانده است. و ما مى‌بینیم که شاعران تواناى شیعى مسلک که همواره درصدد بودند هر فضیلتى و هر منقبتى از فضائل و مناقب اهل بیت را در آینه شعر منعکس سازند، چون به واقعه مباهله رسیده‌اند، به وجد آمده و از اتحاد جان پیغمبر و على سخن گفته‌اند پس باید در اینجا به نمونه‌هایى از اشعار این شاعران که موقعیت و مکانت خاص اجتماعى‌شان پشتوانه شعر آنهاست اشاره شود. ابوالحسین على‌بن محمدبن جعفر الکوفى الحمانى المعروف «بالأفوه» شاعر قرن سوم که چون مناقب امیرالمؤمنین على‌علیه السلام را به نظم مى‌آورد بدینجا مى‌رسد: وانزله منه على رغمه العدى کهارون من موسى على قدم الدهر فمن کان فی اصحاب موسى و قومه کهارون لازلتم على ظلل الکفر و آخاهم مثلا لمثل فاصبحت اخوته کالشمس ضمت الى البدر فآخى علیا دونکم و أصاره لکم علما بین الهدایه و الکفر و انزله منه النبى کنفسه روایه ابرار تأدت الى البشر فمن نفسه منکم کنفس محمد الا بأبى نفس المطهر الطهر و به گفته صاحب الغدیر دو بیت آخر به حدیثى اشاره دارد که نسائى در کتاب خصائص خود به نقل از ابوذر آورده است که رسول‌خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود «لینتهین بنو ولیعه او لأبعثن علیهم رجلا کنفسى ینفد فیهم امرى…» (۱۷) صاحب‌بن عباد شاعر معروف قرن چهارم در قصیده‌اى فضائل امیرالمؤمنین على‌علیه السلام را چنین برمى‌شمارد: و کم دعوه للمصطفى فیه حققت و آمال من عادى الوصى خوائب فمن رمد آذاه جلاه داعیا لساعته و الریح فی الحرب عاصب و من سطوه للحر و البرد دوفعت بدعوته عنه و فیها عجائب و فى اى یوم لم یکن شمس یومه اذا قیل هذا یوم تقضى المآرب أفى خطبه الزهراء لما استخصه کفاء لها و الکل من قبل طالب أفى الطیر لما قد دعا فأجابه و قد رده عنه غبى موارب أفى رفعه یوم التباهل قدره و ذلک مجد ما علمت مواظب أفى یوم خم اذ اشاد بذکره و قد سمع الایصاء جاء و ذاهب (۱۸) و نیز از اوست: قالت فمن ذا قسیم النار یسهمها؟ فقلت من رأیه أذکى من الشعل قالت فمن باهل الطهر النبى به؟ فقلت تالیه فی حل و مرتحل قالت فمن شبه هارون لنعرفه؟ فقلت من لم یحل یوما و لم یزل (۱۹)
📚 پی نوشت : ۱) شیخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص .۱۱۸ ۲) همان، ج ۱، ص ۱۳۹، قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۶ به نقل از الصواعق المحرقه؛ عابدین مؤمنى، مقاله على علیه السلام نفس رسول‌خدا در کتاب مجموعه گفتارهاى موسوم به شناخت نامه على‌علیه السلام، ص ۱۸۹ به نقل از الصواعق المحرقه. ۳) محمدیان، محمد، حیاه امیرالمؤمنین عن لسانه، ص ۵۳ به نقل از کتاب سلیم‌بن قیس، امالى طوسى، تاریخ دمشق، خصال شیخ صدوق و احتجاج طبرسى. ۴) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۵، ص .۲۶۷ ۵) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج ۱، ص .۱۶ ۶) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله. ۷) رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۸، ص ۹، و ص ۲۴۰ به نقل از کتاب خصال. ۸) سلیمان‌بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج ۱، ص ۴۰؛ شیخ طوسى، الامالى، ص .۵۶۱ ۹) رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۸، ص .۲۷۲ ۱۰) اشاره است به آیه «واعلموا انما غنتم من شى‌ء فان‌لله خمسه و للرسول ولذى القربى» (انفال، ۴۱) که با تأویل آن گروهى از مردم معتقد بودند که خمس تنها به فرزندان رسول‌خدا تعلق ندارد. ۱۱) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله. ۱۲) شیخ مفید، الاختصاص، ص ۵۴؛ شروانى، ما روته العامه من مناقب اهل‌البیت، ص ۸۵، به نقل از الصواعق المحرقه، و نظیر این حدیث در عیون اخبار الرضا نقل شده است که علامه طباطبائى در المیزان، ذیل آیه مباهله آن را ذکر کرده است و نیز على‌بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، ج ۲، ص .۷۷۸ ۱۳) سلیمان‌بن ابراهیم القندوزى، ینابیع الموده، ج‌۱ ، ص ۱۳۱؛ رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۷، ص ۱۰ به نقل از عیون اخبار الرضا و الامالى للصدوق؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله. ۱۴) شیخ مفید، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ص ۳۸؛ آیت‌الله میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۵ به نقل از شیخ مفید، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۵، ص .۲۵۷ ۱۵) رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۸، ص ۱۰ به نقل از طرائف المقال؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله. ۱۶) تفسیر عیاشى، و تفسیر المیزان ذیل آیه مباهله؛ رى شهرى، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۸، ص ۳۱۴؛ ابن بطریق عمده عیون صحاح الاخبار، ص ۱۸۸ به نقل از صحیح مسلم؛ ابن بطریق، کتاب خصائص الوحى المبین، ص ۱۰۰، به نقل از صحیح مسلم؛ شروانى، ما روته العامه من مناقب اهل البیت، ص ۸۴ به نقل از سنن ترمذى، فرائد السمطین، تاریخ ابن‌عساکر و جامع الاصول؛ کنجى شافعى، کفایه الطالب، ص ۱۴۱ با ذکر چند سند مختلف؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۴۷؛ جلال الدین سیوطى، الدرالمنثور؛ محمد رشید رضا، المنار، ذیل آیه مباهله؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۲۵؛ شیخ طوسى، الامالى، ص ۳۰۶؛ محمدبن عبدالله الحاکم النیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۶۲ حدیث شماره ۴۷۱۹؛ مسلم‌بن الحجاج النیشابورى، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷۰ حدیث شماره ۳۲؛ محمدبن عیسى‌بن سوره، الجامع الصحیح (سنن ترمذى)، ج ۵، ص ۲۲۴ حدیث شماره ۲۹۹۹ و حدیث شماره ۳۷۲۴؛ ابراهیم‌بن محمد الجوینى، فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین، ج ۱، ص ۳۷۷؛ على‌بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، ج ۱، ص ۱۲۴ و ص ۱۶۰ و چون حدیث سعد از جمله مستندات واقعه مباهله است در اینجا مناسب مى‌بینیم که به دیگر منابعى که اسناد واقعه مباهله راجمع کرده‌اند اشاره کنیم. مرحوم بحرانى در غایهالمرام واقعه مباهله را در خلال ۱۹ حدیث از طرق اهل سنت و ۱۵ حدیث از طرق شیعه نقل کرده است. نگاه کنید به قادتنا کیف نعرفهم، ج ۳، ص ۶۴ و نیز حاکم حسکانى در شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵۵ واقعه مباهله را به ۹ طریق از طرق موجود نزد اهل سنت نقل مى‌کند و نیز ابن‌مغازلى در کتاب مناقب خود واقعه مباهله را به نقل از شعبى از جابربن عبدالله آورده است که این یکى از طرق مذکور در شواهد التنزیل است. نگاه کنید به عمده عیون صحاح الاخبار، ص ۱۸۸ و نیز ابونعیم اصفهانى در کتاب النور المشتعل من کتاب مانزل من القرآن فی على‌علیه السلام، ص ۴۹ برخى احادیث پیرامون واقعه مباهله را به نقل شعبى از جابرآورده است و استاد محمد باقر محمودى در تعلیقه خود از دیگر روات این احادیث که از جمله آنها ابورافع و ابن عباس است یاد کرده‌اند و در هر مورد سلسله سند را آورده‌اند . و نیز اسناد واقعه مباهله در نزد اهل سنت را مى‌توان در ذیل آیه مباهله در تفسیر طبرى و تفسیر الدر المنثور جستجو کرد. ۱۷) علامه امینى، الغدیر، ج ۳، ص ۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‌طالب، ج ۲، ص .۲۱۷ ۱۸) علامه امینى، شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج ۴، ص .۴۱ ۱۹) رى شهرى، محمد، موسوعه الامام على‌بن ابى‌طالب، ج ۹، ص ۴۳، به نقل از الغدیر، ج ۴، ص .۴۰
دعای شریف «مباهله» 🦋 دعای مباهله، منقول از حضرت صادق علیه السلام عبارت است از «اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِاَبْهاهُ وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِىٌّ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ وَ كُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاَعْظَمِها وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظَيمَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسَأَلُكَ مِنْ نُورِكَ بِاَنْوَرِهِ وَ كُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِاَوْسَعِها وَ كُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِاَتَمِّها وَ كُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّهَا. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاَكْمَلِهِ وَ كُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ اَسمائِكَ بِاَكْبَرِها وَ كُلُّ اَسْمائِكَ كَبيرَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِاَسْمائِكَ كُلِّها. اللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ باَعَزِّها وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِاَمْضاها وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتي اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطيلَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِاَنْفَذِهِ وَ كُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِاَرْضاهُ وَ كُلُّ قَوْلِكَ رَضِيٌّ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِاَحَبِّها اِلَيْكَ وَ كُلُّ مَسائِلِكَ اِلَيْكَ حَبيبَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاَشْرَفِهِ وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ سُلْطانِكَ بِاَدْوَمِهِ وَ كُلُّ سُلطانِكَ دائِمٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِسُلْطانِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِاَفْخَرِهِ وَ كُلُّ مُلْكِكَ فاخِرٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ عُلُوِّكَ بِاَعْلاهُ وَ كُلُّ عُلُوِّكَ عالٍ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِعُلُوِّكَ كُلِّهِ. اللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ مَنِّكَ بِاَقْدَمِهِ وَ كُلُّ مَنِّكَ قَديمٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ مِنْ آياتِكَ بِاَكْرَمِها وَ كُلُّ آياتِكَ كَريمَةٌ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِآياتِكَ كُلِّها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِما اَنْتَ فيهِ مِنَ الشَّأنِ وَالْجَبَرُوتِ، وَاَسْاَلُكَ بِكُلِّ شَأْنٍ وَحْدَهُ جَبَرُوت وَحْدَها. اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِما تُجيبُني بِهِ حينَ اَسْاَلُكَ فَاَجِبْني يا اَللهُ! وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا.» به جای کذا و کذا حاجتت را بگو که ان شاء الله حاجتت روا می شود. 📚 (بحارالأنوار، ج۹۸، ص۹۴/۹۵ به نقل از اقبال)
💢عید فراموش شده... 🔴بدون شک یکی از لحظات مهم تاریخی در اثبات اهل بیت روز می باشد که متاسفانه با آن کمتر پرداخته میشود. 💠اصل ماجرا؟ پیامبر نامه‌ای به اسقف  نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. برای مذاکره با پیامبر هیاتی سه نفره به مدینه فرستادند و در نهایت اسلام را نپذیرفتند و قرار شد در روز مشخص کنند. 💠معنای مباهله؟ «مباهله» یعنی یکدیگر را لعن و نفرین کردن. «بَهَلَهُ اللهُ» یعنی خدا او را لعنت نماید و از رحمت خویش دور کند. 💠واقعه و شرط حضور؟ بامداد روز مباهله، حضرت رسول(ص) به خانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمد. دست امام حسن(ع) را گرفته و امام حسین(ع) را در آغوش گرفت، و به همراه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) برای مباهله، از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند، ابوحارثه پرسید که این‌ها کیستند که با او همراهند؟ پاسخ شنید: آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوب‌ترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن، فاطمه دختر اوست که عزیزترین خلق، نزد اوست. پیامبر(ص) برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب، پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله می‌نشستند، و سپس برگشت. سید گفت: کجا می‌روی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود چنین بر مباهله جرأت نمی‌کرد و اگر با ما مباهله کند پیش از آنکه سال بر ما بگذرد، یکنصرانی بر روی زمین نخواهد ماند. در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بركَنَد، هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک می‌شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند 💠فرار نجرانی ها سپس ابوحارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابوالقاسم! از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس، حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال، دو هزار حلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد، و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد، سی زره، سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان، عاریه دهند، و پیامبر(ص)ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشته‌شدن صلح‎نامه آنان برگشتند. 📚الزمخشری، محمود، الکشاف، ۱۴۱۵ ق، ج۱، ص۳۶۸.
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱استوری 😍 نفرین اگر کنند الف ، دال میشود... 🎈💐 ۲۴ ذی الحجه سالروز عید مباهله مبارک باد💐🎈 📜مأمون از امام رضا علیه السّلام پرسید بزرگترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السّلام که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟ 🌷امام رضا علیه السّلام به او فرمودند: مباهله بزرگترین فضیلت علی(ع) در قرآن است. 📚مفید، الفصول‌المختاره، ۱۴۱۴ ق، ص۳۸ 🚩