است. اما ببینیم امام صادق (ع) چه وظیفه ای را در امر تشییع جنازه به گردن ما نهاده است و می فرماید: «إِذَا حَمَلْتَ جَنَازَةً فَکُنْ کَأَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ»؛ وقتی جنازه ای را دارند حمل می کنند، فرض کنید بدنی که روی تابوت حمل می شود شما هستید! «أَظوْ کَأَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ الرُّجُوعَ»؛ گویا اینکه از خدا خواسته ای که تو را برگرداند، و حالا خدا تو را به دنیا برگردانیده؛ پس ببین چه کار باید انجام دهی.
قرآن در این راستا می فرماید: فردای قیامت برخی از افراد وقتی وارد صحرای محشر می شوند، خواهند گفت: «رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً»؛ خدایا! ما را برگدان تا عمل صالح انجام دهیم، بعضی ها نور دارند اما اینها در تاریکی اند بعضی ها راحت می روند؛ اما اینها نمی توانند بروند، بعد به کسانی که نور دارند خطاب می کنند: «انْظُرُونٰا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم» بایستید تا ما از نور شما استفاده کنیم.
بنابراین، آرزوی برخی در جهان آخرت این است که خدایا! ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهیم. اما دیگر دیر شده و امکانش نیست. حال امام صادق (ع) می فرماید: شما در دنیا برای خودتان یک چنین فرضی را درست کنید. تابوتی را که دیدید، فرض کنید در آن بدن شما قرار دارد.
از علائم انسان های آگاه این است «وَ اِذا ذَکَرَ رَبَّهُ اِسْتَغْفَرَ» زمانی که به یاد خداوند افتند طلب غفران و بخشش می کنند و «إذا ذَکَرَ الاخِرَةَ اِسْتَبْشَرَ»؛زمانی که به یاد آخرت می افتند به خود بشارت می دهند.
گام سوم: توجیه کردن گناه
گام سوم شیطان به تعبیر قرآن این است که با توجیه گناه را در نظر انسان زینت می بخشد. با این توضیح که وقتی کسی گناهی می کند. بعد از آن می پذیرد که بد بوده و گناه انجام داده است. وقتی دروغ می گوید به او می گویند. دروغ گفتی، گاهی او می پذیرد و توبه می کند؛ و گاهی نیز توجیه می کند که به این دلیل دروغ نبود. همین طور غیبت، زنا، دزدی و... به عنوان مثال: می گوید من غیبتی که کردم دلیلش این است که او واجب الغیبه است. توجیه گناه بدتر از گناه است.
گام چهارم: زینت دادن گناه
بنابراین، شیطان یکی از کارهایش «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ»؛ زینت دادن گناه در دیده انسان است.
«حارثه ابن زید» می گوید: رفتم کنار خانۀ خدا، دیدم خلیفۀ دوم آنجا ایستاده و دارد چیزی با خودش زمزمه می کند، دیدم می گوید: خدایا! تو به سرّ و آشکار دانایی و از همه چیز آگاهی، من امروز می خواهم مطلبی را سرّی با تو در میان بگذارم، «فَلَمَّا رَآنِی أَمْسَک»؛ همین که نگاهش به من افتاد دیگر حرفی نزد. آمدم به او گفتم: چه می خواستی بگویی؟ چرا دست نگه داشتی؟ گفت: کار نداشته باش! بعد آمدم مدینه تا اینکه او ضربه خورد و به بستر افتاد. بیس و ششم ذی الحجه، رفتم کنار بسترش، گفتم: دیگر به بستر افتاده ای و پزشک ها نیز ناامیدت کرده اند، حال بگو آن روز کنار خانۀ خدا چه می خواستی بگویی؟ گفت: یک روز خانۀ رسول خدا (ص) رفتم، دیدم فضل ابن عباس و علی ابن ابیطالب (ع) هم نشسته اند؛ اما نکتۀ قابل ملاحظه این بود که سر امیرالمؤمنین (ع) روی سینۀ رسول خدا بود. حضرت رسول داشت گریه می کرد، گفتم: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: «ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ قَوْم»؛ کینه هایی در دل بعضی از شماها وجود دارد، که وقتی من از دنیا رفتم آنها را آشکار خواهید کرد. گفتم: یا رسول الله! خلیفۀ پس از شما کیست؟ فرمود: علی امام، خلیفه و وصی من است. دوست دار او مؤمن و مبغض او کافر و منافق است.
زید می گوید: گفتم: واقعاً تو این را می دانی و خودت شنیدی؟ گفت: آری. به او گفتم: پس چرا این حوادث را آفریدی و مسیر خلافت را عوض کردی؟ گفت: «الْمُلْکُ عَقِیمٌ»؛ ملک و سلطنت عقیم است. اما آیا این توجیه درست است؟ بنابراین تزیین گناه یکی از حربه های شیطان است.
برادران عزیز و خواهران محترمه! قرآن می فرماید: شیطان سعی می کند تا شما را از چهار طریق به مسیر خودش بکشد. حضرت زهرا نیز در خطبه اش در این باره می فرماید: «وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرزِهِ هَاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ» وقتی پیغمبر خدا از دنیا رفت، شیطان ندا داد و دور و برش را دید که افراد زیادی فرا گرفته است؛ چون دید حرفش پذیرنده دارد دست به کار شد.
به این آیه از قرآن توجه کنید که می فرماید: شیطان را در راه مستقیم پیدایش کنید «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»، زمانی که می خواهی نماز و دعا بخوانی شیطان به سراغت می آید. امام سجاد به خدا شکوه می کند و می گوید: خدایا! همان موقع که احساس می کنم الان دارم نماز مناسبی می خوانم، مناجات مناسب دارم «الغَیطُ عَلَیَّ نُعاسا» یک باره خستگی و سستی عارضم می شود. آری، شیطان در کنار صراط مستقیم می نشیند و به تعبیر قرآن «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ
الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ» از جلو، پشت سر، سمت راست، سمت چپ و از چهار طریق شما را به انحراف می کشاند.
علامه طباطبایی در «تفسیر المیزان» روایتی را از امام باقر (ع) نقل می کند که امام فرمود: منظور از «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ» قیامت و معاد است؛ یعنی معاد را برای شما سبک جلوه می دهد؛ «أُهَوِّنُ عَلَیْهِم».
برادران عزیز! هر قدر اعتقاد انسان به معاد ضعیف باشد هر اندازه باور انسان به قیامت ضعیف باشد، آسیب پذیری انسان در مقابل گناه بیشتر می گردد.
اعتقاد به معاد
یک فرد یهودی در مدینه انگشترش را گم کرد و مسلمانی این انگشتر را یافت.
انگشترش، گران قیمت بود و مسلمان پرسان پرسان یهودی را پیدا کرد. گفت: آقا! این انگشتر مال شماست؟ یهودی گفت: بله، در حالی که انگشتر را تحویل می داد، یهودی گفت: چند سؤال دارم، نخست اینکه آیا می دانستی این انگشتر قیمتش چقدر است؟ گفت: بله، انگشتر گران قیمتی است. دوم اینکه آیا می دانستی من یهودی ام؟ گفت: بله، شوم اینکه آیا نیاز مالی نداشتی؟ گفت: اتفاقاً وضع چندان خوبی ندارم. یهودی گفت چرا این را برای خودت نفروختی؟ فرد مسلمان گفت: اتفاقاً در این فکر هم بودم، زمانی که در مسیر می آمدم در این فکر هم بودم که آن را بفروشم و پولش را برای خودم بردارم؛ اما یک وقت به ذهنم افتاد فردای قیامت وقتی که موسی بن عمران یک طرف می نشیند و رسول خدا نیز حضور دارد وقتی من و تو را می آورند و رو به روی آن دو بزرگوار قرار می دهند، اگر حضرت موسی رو کند به پیغمبر آخرالزمان و بگوید این مسلمان و پیرو شما بود، انگشتر یک یهودی پیرو مرا پیدا کرد، چرا این را برداشت و استفاده کرد؟ پیغمبر باید سرش را پایین اندازد. نخواستم فردای قیامت رسول خدا (ص) به خاطر این عمل من در مقابل موسی (ع) سرش را پایین اندازد و نتواند پاسخ گو باشد.
عرضه اعمال بر ائمه (ع)
امام صادق (ع) فرمود: اعمال شما در چند مرحله پیش ما می آید؛ در روزهای دوشنبه و پنجشنبه، آغاز هر ماه، نیمۀ شعبان هر سال. البته زمانی که امام صادق این حدیث را فرموده نیمۀ شعبان عنوان فعلی را نداشت که میلاد امام زمان (عج) باشد، خود نیمۀ شعبان یک تعیین ویژه ای داشته است.
بنابراین کاری کنیم که وقتی اعمال ما فراروی امام قرار می گیرد، او را ناراحت نکند. «داوود بن کثیر» می گوید: خدمت وجود مقدس امام صادق (ع) شرفیاب شدم وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم آقا خوشحال است، گفتم: یابن رسول الله! علت خرسندی و نشاط شما چیست؟ حضرت فرمود: داوود! این هفته که اعمالت را به من عرضه کردند، و دیدم رفتی به پسر عمویت سرزدی، صدقه وصله نیز به او دادی از این عملت خوشحال شدم باید بدانیم که مسأله تا این حد دقیق است.
امام باقر (ع) می فرماید: «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ»؛ یعنی معاد و «مِنْ خَلْفِهِمْ»؛ یعنی از راه مطامع مالی انسان ها را شیطان به انحراف می کشاند. به عبارتی مقصود از سمت راست «دین» و مقصود از سمت چپ «دنیا» است؛ پس گام های شیطان را بشناسیم و از این فرمان قرآن «لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» پیروی کنیم.
شناخت بیماری مهم تر از درمانش است. امام سجاد (ع) می فرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ دَاءَهُ أَفْسَدَهُ دَوَاؤُهُ» هر که دردش را نشناسد، دارو را در حقیقت فاسد می کند نکتۀ قابل ملاحظه این است که شتر را آدم باید بشناسد. امام صادق (ع) فرمود: همۀ علم ها در چهار کلمه جمع و خلاصه می شوند: شناخت خدا، شناخت خود، وظیفه شناسی و عواملی که فرد را بی دین می کند. کشاورز خوب کسی است که نه تنها درخت، بذر و زمان آبیاری را بشناسد، بلکه باید آسیب ها را نیز بشناسد.
گام های دیگر شیطان را به صورت فشرده خدمت شما عرض می کنم.
گام پنجم: عجب و غرور
«وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا» عُجب، غرور و تکبر هم حربۀ شیطان است. موسی بن عمران از شیطان سؤالی کرد که پرسش و پاسخ قشنگی است. موسی گفت: شیطان! آدمی چه می کند که تو بر او مسلط می شوی؟ «أَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ؟» این سؤال برای من و شما نیز مطرح است. عزیزان! وای بر آن زمانی که عمر انسان مَرتَع شیطان گردد. می دانید امام سجاد در این باره چه می گوید؟ می گوید: خدایا! هر وقت عمر من مرتع شیطان شد، آن را قیچی اش کن! فوراً همان جا و در دم آن را از من بگیر! «عَمِّرْنِ مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذاَ کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ».
شیطان در جواب حضرت موسی گفت: «إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ»؛ وقتی عجب و غرور او را بگیرد «وَ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ»؛ و عملش را زیاد ببیند، «وَ صَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُه»، و هر گاه گناهش را کوچک بشمارد، من به او استیلا پیدا می کنم.
داستان
رسول خدا از میان یکی از کوچه های مدینه عبور می کرد – کوچۀ هم باریک بود – خانمی جلوی پیغمبر را گرفت و راه را بست بود. حضرت خواست رد شود، دید نمی شود! آمد از این طرف برود، دید آن خانم این طرف آمد و این رفتار تکرار شد و از هر طرف که حضرت می خواست برود راه بسته می شد. اصحاب به آن زن گفتند: برو کنار، چرا راه را بسته ای؟ گفت: «إِنَّ الطَّرِیقَ لَمُعْرَضٌ»، کوچه باز است پیغمبر می تواند از آن طرف برود. می خواست خودی نشان بدهد. رسول گرامی اسلام جمله ای فرمود که خیلی زیبا است، امروز روانشناسان دنیا این جمله را می پذیرند، فرمود: «دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ» رهایش کنید! این زن می خواهد خودش را نشان بدهد، آدم متکبری است.
چند سال پیش در روزنامه می خواندم که شخصی کلیسایی را در یکی از کشورها آتش زده بود. به او گفته بودند چرا کلیسا را به آتش کشیدی؟ در جواب می گوید: من خواستم اسمم در روزنامه ها مطرح شود، دیدم هر کاری که می کنم اسمم مطرح نمی شود؛ ولی الان به عنوان یک شخصیت ولو منفی، اسمم مطرح می شود.
حضرت فرمود: رهایش کنید! این می خواهد تکبّر بورزد. من این قصّه را که دیدم به حدیثی از امیرالمؤمنین برخوردم که حضرت می فرماید: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِه»؛ آدم متکبر حقیر است و ذلّت درونی دارد. به همین علت می خواهد حقارت درونی خودش را جبران کند.
گام ششم: آمال و آرزو
گام ششم شیطان به تعبیر قرآن آمال و آرزوست «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ» به این شواهد قرآنی دقت بفرمایید! وعده و آمال و آرزو از خطوات و حربه های شیطانی است. البته به شما عرض کنم که آرزو بد نیست؛ زیرا اگر آرزو نبود، نه کسی درس می خواند و نه کسی درس می داد، و نه کسی درخت می کاشت، و بسیاری از کارهای دیگر تعطیل می شد. پیغمبر خدا (ص) فرمود: «الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی» آرزو خوب است، اما آرزوهای طولانی و دراز کشنده است.
آن شنیدستی که در صحرای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
سیری و خواسته ها حدِّیَقف ندارند و آرزوهای دست نیافتنی فراوان است.
گام هفتم: ایجاد اختلاف
یکی از گام های شیطان ایجاد تفرقه و اختلاف است، قرآن در این باره می فرماید: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ»؛شیطان است که بین شما اختلاف می اندازد.
نامۀ امام زمان به شیخ مفید
از آنجا که صبح جمعه است و متعلق به وجود مقدس امام زمان (عج)، این جمله را بیان می کنم. امام زمان برای شیخ مفید نامه ای نوشته اند – معروف به توقیع امام زمان به شیخ مفید – امام زمان خطاب به مرحوم مفید می نویسند: «أَیُّهَا الْأَخُ الْوَلِی» برادر عزیزم! اگر شیعه های ما دو ویژگی داشتند، این قدر بین ما و آنها فاصله نمی افتاد. «وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَ فَّقَهُمُ اللهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوب»؛ یکی اینکه قلب هایشان با هم بود و اختلاف نمی داشتند.
آقا! اختلاف جامعه را بیچاره می کند. آیه 100 سورۀ یوسف را نگاه کنید، حضرت یوسف جمله ای دارد که خیلی قشنگ است، می گوید: شیطان میان من و برادرانم اختلاف انداخت؛ «أَنْ نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی». علت اینکه من و برادرانم از هم جدا شدیم اختلافی بود که شیطان میان ما برانداخت.
امام در این نامه می نویسند: «فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ»؛ اگر شیعیان ما به عهد و پیمان هایشان عمل می کردند «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا»، این گونه با ما فاصله پیدا نمی کردند. جسم ها را راحت می شود جمع کرد اما کنار هم قرار دادن روح ها کار دشواری است.
خدایا! به عظمت کریمۀ اهل بیت فاطمۀ معصومه و زهرای مرضیه (ع) قلب های ما را به هم مهربان بگردان.
چکیده سخن
به مناسبت این سخن از حضرت زهرا (ع) که فرمود: «وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزهِ»، گام های شیطان را برشمردیم؛ البته از این جهت که از آنها پرهیز کنیم. آنچه گفته شد از باب آسیب شناسی و شرشناسی بود. گام های شیطان به ترتیب عبارتند از: ایجاد تنفر و کینه، و به فراموشی کشاندن یاد خدا، توجیه گناه، زینت دادن گناه، عُجب، اختلاف در میان جامعه و زنده کردن آمال و آرزوهای پوچ و بی حاصل در روح و جان ما.
روضه
السّلام علیکِ یَا بِنت رَسُول الله!
امشب شهادت بانویی است که فرزندانش هر وقت به یادش می افتادند اشک می ریختند. امام جواد (ع) در سن چهار سالگی به یاد مصائب مادر اشک ریخت؛ امام صادق (ع) همین که نام مادر را می شنید اشکش جاری می گشت؛ امام باقر (ع) تب نموده بود وقتی آب به سر و رو می ریخت به یاد مادر می افتاد؛ امام سجاد (ع) بر فراز منبر شام به وجود زهرا افتخار می کند، و امیرالمؤمنین (ع) در نامه ای به معاویه می نویسد: «لِیَ الف
َخر بِفاطمه».
مصیبت فاطمه مثل قبرش مخفی است. مصیبت ها زیاد است، شاید مثل همین روزهایی امیرالمؤمنین کنار بستر فاطمه نشسته است و زهرا در حال وصیت به اوست. تعبیر تاریخ این است: «أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْت»حضرت به همۀ کسانی که در خانه بودند فرمودند: بیرون بروید. بعد دو به دو، مظلوم و مظلومه کنار هم نشستند. زهرا دارد یکی یکی وصیت می کند؛ علی جان! «لاٰ تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی»؛ کسی را از محل قبرم باخبر نکن! بگذاز قبرم مخفی باشد. این یک مبارزۀ منفی است که زهرای مرضیه تا قیامت می خواهد دوام داشته باشد. اینکه مردم دنیا بدانند یگانه دختر پیغمبر قبرش مخفی است.
علی جان! «لاٰ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم» آن هایی که دَرِ خانه ام را آتش زدند و در سقیفه جمع شدند، نمی خواهم بر بدنم نماز بخوانند. خودت – و چند نفری که نام برد – نیمه شب برایم نماز بخوانید.
علی جان! وقتی مرا به خاک سپردی «اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی»؛ بالای سرم بنشین، «فَإِنَّهَا سَاعٌَ یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأَحْیَاء»؛ شب اول قبر من را تنها نگذار! کنار قبرم بنشین، «فَأَکْثِرْ مِنْ تِلاَوَةِ الْقُرْآنِ»؛ برایم قرآن بخوان. صدای قرائت قرآنت مرا در قبر آرام خواهد کرد. علی جان! برایم دعا بخوان زیرا این کارت مرا آرام می کند. علی جان! کنار قبرم بنشین با من سخن بگو.
«1ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَففِّ الْعِرَاق»
برایم گریه کن، اگر دلت گرفت برایم اشک بریز؛ اما بچه های یتیمم را فراموش نکن، بچه های یتیمم مبادا تنها بمانند! برای آن ها نیز اشک بریز.
علی جان! سفارش دیگری نیز برایت دارم که حسینم را فراموش نکن.
علی جان! جلوی بچه ها کاری نکن که آن ها احساس غربت کنند. زیاد جلوی آنها اندوه خودت را نشان نده.
پیراهن خود در غم من پاک مکن
جز نیمۀ شب جسم مرا خاک مکن
علی جان!
از فاطمه یادگار اگر می خواهی؟
خون های مرا ز روی در پاک مکن
هر کسی یادگاری از خودش به جای می گذارد، اگر از من یادگار می خواهی «البابُ وَالجِدارُ وَالدِّماءُ شهودُ صِدق ما بِهِ خفاءٌ»؛ سه تا یادگاری دارم یکی در، دیگری دیوار، و سومی هم خون های روی آن دو است. علی جان! خواهش دیگری نیز دارم.
مرا غسل چو نیمه شب به پیش کودکان دهی
مباد سینۀ مرا به زینبم نشان دهی
نگذار زینبم جراحت سینۀ مرا ببیند. امیرالمؤمنین خیلی احتیاط کرد تا زینب سینۀ مادر را نبیند، روزی هم که با فرق شکافته علی (ع) را به خانه آوردند، همین که طبیب خواست دستمال را باز کند، حضرت به زینب اشاره کرد از اتاق بیرون رود.
طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
اما روزی که آمد کنار بدن قطعه قطعۀ حسین، آنجا دیگر کسی نبود مانع گردد، بدن را برداشت، حسینم! برادرم! «بأبی العطشان حتّی مضی، بأبی من شیبَتُهُ تَقطُرُ بِالدِّماء». راوی می گوید: زینب چنان جان سوز عزاداری می کرد، به خدا قسم دیدم دوست و دشمن دارند گریه می کنند، یک وقت هم خم شد لب ها را گذاشت روی گلوی پرخون؛ «فَوَجَدَنِی جُثَّةً بِلاٰرَأْس».
«لا حولَ وَ لا قوة الاّ بِاللهِ العَلیِّ العظیم»
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
🌸🍃🌸🍃
#انرژی_مثبت
بـرای خـوشـبـخـت بـودن ...
فرش قـرمـز لازم نـیـسـت!
نـیازی بـه فـریاد حـوادث نـیـسـت...
مـوسـیقـی و بـاران،
بـرای دلـخـوشـی کـافـیـسـت...
سـلامـی بــه پـدر،
نـگاهی بــه خـواهـر کـافـیسـت...
بـرای خـوشبـخـت بـودن ؛
آغـوش گـرم یـک مـادر کـافـیسـت...
سـواری روی مـوج خـیال،
نـشـسـتـن کـنار یـادگـاری هـا،
رفـتن مـیـان خـاطرههـا کـافـیسـت...
بـرای خـوشبـخـت بـودن ؛
یـک احـسـاس کـوچک خـوشـبختـی کـافـیـسـت ...
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند...
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود...!
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.
سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود؛ تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود...!!
«شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!
📜 #حکایت_کوتاه_وآموزنده
👑 حاکم شهر و کشاورز
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید.
حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گرانبهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت.
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید: مرا میشناسی؟
کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیدهای که به من زدی. فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بینهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بیانتهاست ولی به خواستهات ایمان داشته باش.
💪 #درس_بگیریم
💠 ابن ابي الحديد معتزلي كه از علماي معروف و برجسته اهل تسنن است مي گويد: من از استادم (علي بن فارقي) مدرس مدرسه بغداد پرسيدم آيا فاطمه (ع) از ادعاي مالكيت فدك راست مي گفت ؟. گفت : آري .
گفتم : پس چرا خليفه اول ، فدك را به او نداد، در حالي كه فاطمه (ع) نزد او را راستگو بود؟. او لبخندي زد و كلام زيبا و لطيف و طنز گونه اي گفت ، در حالي كه او هرگز عادت به شوخي نداشت ، گفت : اگر ابوبكر، فدك را به مجرد ادعاي فاطمه (ع) به او مي داد، فردا به سراغش مي آمد و ادعاي خلافت براي همسرش مي كرد! و وي را از مقامش كنار مي زد و او هيچگونه عذر و دفاعي از خود نداشت ، زيرا با دادن فدك پذيرفته بود كه فاطمه (ع) هر چه را ادعا كند راست مي گويد، و نيازي به بينه و گواه ندارد. سپس ابن ابي الحديد مي افزايد: اين يك واقعيت است ، هر چند استاد، آن را به عنوان مزاح ، مطرح كرد. اين اعتراف صريح از اين دو دانشمند اهل تسنن حاكي است كه داستان فدك ، يك داستان سياسي و آميخته با خلافت بوده ، نه داستان صرفا اقتصادي .
📚داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
💠 برخی از افراد مانند مرد وزن کهنسالیکه روزهگرفتن برایشان مشقت دارد یا خانم باردار وشیردهی که روزه برای فرزندش ضرر داشته فدیه واجب شده وبلافاصله در ماه رمضان یا بعد از اتمام ماه مبارک رمضان می توانند پرداخت کنند و لازم نیست تا رمضان سال آینده صبر کنند که فدیه همان مد طعام یعنی 750 گرم نان یا غذای دیگراست.(مشهور بجز آیت الله فاضل شیرده وباردار در صورت ضرر برخودش فدیه دارد)
💠 برخی از افراد مانند مریض یا مسافر یا خانمی که عذر شرعی داشته و روزه نگرفته چنانچه تا رمضان سال آینده قضای روزه را بگیرند کفاره ای بر آنها واجب نمی شود و چنانچه قضای روزه را نگیرند باید کفاره بدهند.
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
✏️📘✏️📕✏️
#متن_شرح_زیارت_جامعه_کبیره
⬅️قسمت سی و سوم
🔆«وَآياتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ ..»
آیات خدا نزد شماست یعنی نشانههای #خدا پیش شماست.
🔰شاید احتمالی هم از این بابت داده بشود که تمام #معجزات و خوارق عادات انبیاء که نشانه های خدا✨ در دست آنها بود در نزد شماست، یعنی شما به اذن خدا #قادر 🌸 هستید تمام معجزات انبیاء گذشته را هم انجام بدهید.
👌همین طور که در همین زیارت #جامعه فرازی داریم که می گوید «وَ ذَلَّ كُلُّ شَیْءٍ لَكُمْ» یعنی همه چیز برای شما رام و #مطیع فرمان شماست☘. همه چیز تحت نظر و تحت اطاعت شماست. چه حیوانات وحشی، چه چیزهای دیگر. همه چیز در خدمت شماست. و امام به همه چیز #احاطه دارد.✨
🔆«وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُم ..»
نور و برهان خدا نزد شماست.
⁉️حالا اینکه نور و برهان چه تفاوتهایی دارد؟
💭بعضی ها گفته اند مراد از برهان شخص #پیغمبر خداست و مراد از نور مبین قرآن مجید است. در احادیث متعددی که از طریق اهل بیت، مثلا 📚در تفسیر البیان آمده برهان را نبوت پیغمبر (ص) دانستند و نور را #ولایت امیرالمومنین (ع)✨.
✅به هر حال نور و برهان حتی اگر معانی متعدد هم داشته باشد یکی از مصادیقش #حقایقی است که مربوط به نبوت و نور ولایت است🌸. پس اینجا که می گوید نور و برهان خدا نزد شماست مراد همین است که شما #اهل_بیت هم نور الهی دارید و هم برهان و حجت خدایی را دارید که از طریق آن بتوانید مردمان 👥 و خلق را به مسیر هدایت بیاورید.
🔆«وَ أَمْرُهُ اِلَيْكُمْ ..»
یعنی فرمان خدا واگذار به شما خاندان عصمت شده.
💠خدای متعال امر این #عالم را به اهل بیت بزرگوار داده، اما به این معنی نیست که به اهل بیت داده بعد خودش را کنار کشیده، نه.. نه.. به این معنی نیست‼️
حواسمان جمع باشد که یک وقتی در بعضی از 📚تفاسیر و ترجمه ها بد کار نکنیم و بد عمل نکنیم، به این معنی نیست که خدا امر را داده دست اهل بیت و خودش را کنار کشیده، نه! یعنی خدا به #واسطهی شما این کار را انجام می دهد. واسطهی فیض🌟 است، اهل بیت هر کاری هم انجام بدهند به #اذن خدای متعال است.
🎤استاد احسان عبادی
✏️📘✏️📕✏️
#متن_شرح_زیارت_جامعه_کبیره
⬅️قسمت سی و چهارم
🔆«وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ ..»
🔹هر کسی مقام #امامت شما را انکار بکند کافر است.
📌ما در بحث های فقهی داریم مسیحی و یهودی که به نبوت پیغمبر خدا #ایمان نداشته نباشد و انکارش بکند آنها هم جزء کافران هستند. یعنی 👥 کافر فقط آن کسی نیست که خدا را قبول ندارد بلکه کسانی که #نبوت پیغمبر و امامت اهل بیت را قبول نداشته باشد آنها هم کافر هستند از لحاظ فقهی. شما رساله ی مراجع بزرگوار بحث📑 کافر را نگاه بکنید نوشته.
🔅«وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ ..»
🔸هر کسی با شما بجنگد مشرک است بحثی نداریم.❌
🔆«وَمَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِی أَسْفَلِ دَرْك مِنَ الْجَحِيمِ ..»
🔹هر کسی شما را رد بکند حالا هر نوع رد کردنی، چه بخواهد #امامت شما را رد بکند، چه بخواهد به شما نعوذبالله نسبت گناه و امثالهم.. بدهد در پست ترین درکات و طبقات #جهنم🔥 قرار می گیرد.
🔅«فَالرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ ..»
🔸ما شهادت می دهیم به اینکه هر کس از #دستورات شما (خاندان عصمت) جلوتر بیفتد، از حق جدا شده.❌
🔆«وَ اللاّزِمُ لَكُم لاحِقٌ، وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقِّكُمْ زاهِقٌ ..» هر کس از شما #دور بشود به سمت #هلاکت می افتد و تنها کسی که همراه شما باشد به مسیر سعادت خواهد رسید.
👌«فَالرّاغِبُ» به فا در اصطلاح عربی ″فاء تفریع″ می گویند یعنی مطالب بعد از خودش را فرع بر مطالب قبلی📚 میگذارد، یعنی می فهماند آن #اوصافی که ما در جملات قبلی برای اهل بیت ذکر کردیم و معترف شدیم 🗣 که شما معدن حکمت✨ هستید، خزان علم هستید و.. آنها #ربط پیدا می کند به این صفاتی که الان به شما دادیم. یعنی بخاطر این همه صفاتی که از قبل به شما دادیم در درجه ی بالایی هستید، پس مطلق #سعادت را تأمین می کنید🌿، پس هر کس از شما پشت بکند در حقیقت پشت به نور کرده و خودش را به سمت #ظلمت و هلاکت انداخته.
📌«فَالرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ ..»
کسی که از شما اعراض بکن، برگردد از شما، از مسیر #حق بیرون رفته. و آن کسـانی که از مسیر حق #دور می شوند، دو دسته هستند:👇
1⃣-جاهل هستند. یعنی آن #درجهی اهل بیت را نشناخته اند. یعنی زیبایی های اهل بیت به آنها نرسیده.
2⃣-یک دسته مارقین هستند. خدا نکند ما به درجه ای برسیم که اهل بیت را بشناسیم، #جایگاهشان🌟 را بشناسیم و سپس بیایم با آنها دشمنی بکنیم.
🎤استاد احسان عبادی