چرا اینقدر سفارش شده به صله رحم برای اینکه با هم بروید و بیایید؟ چرا سفارش شده به دید و بازدید؟ دیدن مومن بروید. دیدن زوار بروید. ما بچه بودم حتی از قم کسی میآمد میرفتند دیدنش.
قدیمها مادرم میگفت ما با کجاوه یک هفته میرفتیم ده روز هم قصد میکردیم. حالا آقا میرود مشهد بر میگردد به خانم میگوید ناهار بیاور میگوید ناهار هنوز دم نکشیده.
اینها همه برای این است که مسلمانها همه با هم دوست بشوند. حالا همه با هم قهرند. برادر با خواهر قهر است. غالب فامیلها با هم قهرند. غریبه که هیچ. این دستور اسلام نیست.
درس چهارم اخلاق( هفت سهم ایمان )
درس چهارم:
هفت بهره برای ایمان
روایتی در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «إنّ الله عزّوجل وضع الایمان علی سبعه أسهُم»، خداوند ایمان را بر هفت سهم وضع کرده است. هفت حظ و بهره برای ایمان هست، اگر شما ایمان داشته باشید هفت چیز دارید. انشاالله ما این هفت تا را داشته باشیم.
دشمنان اهلبیت ریشه تمام شرها هستند
1. علی البرّ: از آدمهای با ایمان همه کار خوب سر میزند. آدم با ایمان کار بد ازش سر نمیزند. اصلا تمام کارهای خوب مال مومن است. شما ببینید از اول اسلام تا حالا هر چی خیر بوده از شیعه بوده از غیر شیعه ما چیزی ندیدیم: بن لادن، ملا عمر، یاسر عرفات، صدام اینها جز شر چیزی نبوده، در حالیکه علمای ما مرحوم مجلسیها، سید مرتضیها، سید رضیها، امامها همه خیر بودند.
لذا در حدیث آمده اهلبیت فرمودند: «نحن اصل کلّ خیر» ما ریشه همه خوبیها هستیم «و اعدائنا اصل کلّ شر» دشمنان ما ریشه همه شرها هستند.
بهترین نحوه معرفی شیعه
واقعا الآن یک کتاب بزرگ از این حدیث میشود نوشت؛ بگردید در روایات. تمام خیراتی که از اهل بیت و شیعه از صدر اسلام به اسلام رسیده بنویسید و شرهایی که از دشمنان رسیده از هارونالرشیدها، منصور دوانیقیها، بنیامیهها، بنیالعباسها، زمان ما صدامها، یاسر عرفاتها، بن لادن، ملا عمر چقدر کشتند در افغانستان.
یک کتاب خیلی عالی میشود. به چند زبان هم ترجمه بشود. در تمام دنیا این کتاب پخش بشود، آن وقت شیعه معرفی میشود و میتوان شیعه را بعد از انقلاب دنیا کمی شناخت.
شیعه؛ گنج نهایی که بعد از انقلاب در دنیا صدا کرد
روایتی دارد که خدا میفرماید: من گنج نهانی بودم «أحببتُ أن اُعرف» دلم میخواست شناخته بشوم «فخلقتُ الخلق لکی اُعرف» مخلوقات را خلق کردم تا شناخته بشوم. علتی که خدا این مخلوقات را خلق کرده برای این است که شناخته بشود.
حالا شیعه هم گنج نهانی بوده بعد از انقلاب در دنیا صدا کرده، چطور در شیعه یک امام (ره) بوده که [بنیان گذار یک همچین انقلابی شد] . یک وقت یک پیش نمازی داشتیم که اهل سامرا بود گفت من یک سفر رفتم سامرا اقوامم را ببینم، انقلاب شده بود. میگفت سنیهای سامرا لباس زنانه برده بودند برای آخوندهایشان، به آخوندهایشان میگفتند شما این لباسهای زنانه را بپوشید، شما چرا مثل امام کاری نکردید، شما کی هستید؟ چی هستی؟ صدای سنیها در آمده بود لباس زنانه برای آخوندهایشان برده بودند، یعنی شما مرد نیستید، امام مرد بود، یک مرد آنها ندارند، ما که ندیدم.
اگر این امامی که ما داشتیم در آنها پیدا میشد و این انقلاب را آنها میکردند من در شیعه بودنم شک میکردم، اما الآن ما یقین میکنیم که ما [بر حقیم] این حدیث را حفظ کنید «نحن اصل کلّ خیر و اعدائنا اصل کلّ شر» و ما این را دیدیم با چشممان.
باید تاریخ خیلی مطالعه کنید، اگر بخواهد کتاب کسی بنویسد باید از اول اسلام ریشهیابی کند تمام شخصیتهای علمی اهل تسنن را ببیند اینها چه کردند، امثال هارونها، منصور دوانیقیها، تمام اینها حتی عمر و ابوبکر و عثمانها، اینها چه بلایی به سر اسلام آوردند. اینها همه را بنویسد و اهلبیت(علیه السلام) چقدر مظلوم بودند، امیر المومنین 25 سال در خانه نشست، باید از مظلومیت امیر المومنین کتاب بنویسند.
بنویسند علمای شیعه را کشتند، شهید اول، شهید ثانی. این کتاب مرحوم امینی صاحب الغدیر کتاب شهدای راه فضیلت را بگیرید مطالعه کنید ببینید علمای شیعه چقدر کشته شدند. حالا آشیخ فضل الله نوری را ما یادمان هست، شهید مدرس را یادمان هست و الا خیلی از صدر اسلام علمای شیعه به درجه رفیع شهادت رسیدند.
یک مرحوم مجلسی که محیالشریعه به او لقب دادند که شریعت را زنده کرد در تمام اهل تسنن یک مرحوم مجلسی نبوده. خیلی این حدیث عالیست. خیلی دلم میخواهد ده بیست جلد کتاب کسی بنویسد راجع به این حدیث.
2. صدق: آدمهای دروغگو ایمانشان ضعیف است، ایمانشان کامل نیست چون سهمی از ایمان ندارند. طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست، مرحوم آیت الله بروجردی شنیدم فرمود از اول جوانی یک دروغ نگفتم. خیلی [بزرگ] است این حرف.
3. یقین: «اللهم إنّ أسئلک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا» خدا به ما یقین بدهد، از خدا یقین بخواهید. زید بن حارثه میگفت اینقدر یقین دارم که شبها خوابم نمیبرد، حضرت فرمودند یا زید کیف أصبحت؟ چگونه صبح کردی؟ گفت: «أصبحت موقنا» صبح کردن در حال یقین. حضرت فرمودند: «لکل شیء علامه فما علامه یقینک؟» هر چیزی نشانهای دارد نشانه یقین تو چیست؟ گفت: نشانه یقینم اینست که شبها خوابم نمیبرد.
الهی! هر که سحر ندارد ز خود خبر ندارد
قربان خودمان که سرمان را روی متکا میگذاریم عالم را آب ببرد ما را خواب میبرد. صبح هم باید بعضیها را با منجنیق برای نماز صبح بیدار کرد، چون ایمان و یقین ندارد. کسی که نماز صبحش قضا بشود یا حتی طلبهای که نماز شبش قضا بشود. یک عبارتی از کتاب الهی آیتالله حسنزاده آملی گفتم: الهی هر که سحر ندارد ز خود خبر ندارد. یعنی خودش را نشناخته، طلبهای که سحر بلند نشود به درد آخوندی نمیخورد.
4. رضا: نان و پنیر خدا به تو داد راضی باش. یکی از صفات خوب سگ اینست که راضی است به هر چه صاحبش به او بدهد، از صاحبش ناراضی نیست.
5. وفا: قول دادی امروز بروی خانه پدر زنت باید بروی. یک کسی قول داده بود، تهیه هم دیده بودند نرفته بود خب این وفا ندارد. وفای به عهد یا با خدا یا با خلق خدا.
کسانی که ایمان دارند باید بروند دنبال علم
6. علم: کسانی که ایمان دارند باید بروند دنبال علم، قدیم پیرمردها هم درس میخواندند.
7. حلم: بردباری یعنی اینکه اگر کسی به شما فحش داد شما سرت را بنداز پایین و برو، هیچ اعتنایی نکن.
از علمای بزرگ، کاشف الغطاء روی سجاده نشسته بود، مرجع بود. یک سیدی آمد پول میخواست، فرمودند هرچه بوده دادهام به فقرا پول ندارم. یک آب دهن انداخت به صورت کاشف الغطاء. بین صف جماعت، پاشد عبایش را گرفت، مرجع تقلید بین صف جماعت گفت هر که محاسن شیخ را دوست دارد به این سید کمک کند، عبا پر شد، سید آباد شد.
لذا حدیث دارد: علمتان را به حلم زینت بدهید. عالم باید حلیم باشد، بردبار باشد. یک نفر دو تا کتاب نوشته بود میخواست چاپ کند بانی پیدا نکرد، یکی از کتابها گم شد. یک آقایی کتاب را پیدا کرد و به اسم خودش چاپ کرد. این آقا فهمید، هیچ ناراحت نشد، جلد دوم را هم فرستاد برای آن آقا. گفت آقا غرض ما این بود که این کتاب چاپ بشود. در دسترس مردم باشد مردم از این کتاب استفاده کنند. حالا شما آن را چاپ کردید به اسم خودتان تقاضا میکنم دومی را هم به اسم خودتان چاپ کنید.
درس سوم:
نماز غفیله
یک مطلب بگویم: یزید آمد پیش امام چهارم (علیه السلام) گفت: میخواهم توبه کنم. امام چهارم به یزید فرمودند: دو رکعت غفیله را اگر بخوانی توبهات قبول است. حضرت زینب (سلام الله علیها) شنیدند، ناراحت شدند و گفتند: برادر زاده این چه حرفی است که زدی؟ برادر من را شهید کرده حالا برود دو رکعت نماز بخواند خدا بیامرزدش؟ امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: عمه جان موفق نمیشود بخواند این نماز را؛ چون کار بدی کرده است موفق نمی شود.
یعنی میخواهم بگویم این نماز غفیله را إنشاءالله شبها بخوانید. دو رکعت است؛ من مقیدم که بخوانم دو رکعت غفیله را؛ اول بخوانید بعد چهار رکعت نافله مغرب را بخوانید.
این را هم یادگاری داشته باشید هم نماز غفیله بخوانید هم اگر کسی ایراد گرفت که چطور یزید دو رکعت غفیله بخواند خدا از سر تقصیراتش بگذرد؟ جوابش این است که امام فرمودند موفق به توبه و خواندن این نماز نمیشود.
درس دوم:
سه امر واجب
در برخی جلسات درس، ایشان حدیثی را ذکر میکردند و سپس توضیحاتی پیرامون آن حدیث ارائه میدادند که در ادامه به یکی از آن احادیث میپردازیم.
سه امری که امام صادق(ع) برای همه مردم واجب دانستهاند
از امام صادق(ع) در کتاب خصال صدوق نقل شده است: «ثلاث لم یجعل لله لأحد من الناس فیهن رخصه: برّالوالدین و وفاء العهد بالبرّ والفاجر و اداء الامانت إلی البرّ والفاجر».
ضرورت نیکی به پدر و مادر حتی اگر کافر باشند
1. برّالوالدین (برّین کانا أو فاجرین): به پدر و مادر خوبی کنید حتی اگر کافر هم باشند.
پدر مادرت خوبند، نماز شب میخوانند یا بی نمازند، اصلا نماز نمیخوانند باز هم باید به آنها خوبی کنی. اجازه ندادند که به این پدر و مادری که نماز نمیخوانند، مادر بی حجاب، پدر ریش تراشیده، سرشان داد بکشید. خودت هم نصیحتش نکن، به عمویت بگو، به داییت بگو یا یک پیرمرد فامیل، پدرت را نصیحت کند نماز بخواند.
به پدر و مادر خوبی کنید ولو بد هم هستند، احترام کنید به آنها، حتی اگر کافر هم باشند. ممکن است پدر شما کافر بوده باشد مادرتان مسلمان، ازدواج کردند یا اول هر دو کافر بودند بعد یکی از آنها مسلمان شد. یکی از آنها که مسلمان شد شما پاک میشوید تا پدر و مادرت کافرند شما نجسید. موقعی که به دنیا آمدید پدر و مادرت کافر بودند، بعدها یکی از پدر مادرت همین که مسلمان شد شما پاک میشوید.
رو چه مبنایی؟ رساله نوشته یکی از مطهرات تبعیت است، یعنی گاهی به تبع آدم پاک میشود. پدر کسی مسلمان شد این فرزند ارمنی پاک میشود. حالا بچه ارمنی نمیتواند به مادرش که کافر است یا پدرش که کافر است بی احترامی کند.
وفای به عهد امام سجاد(ع) حتی در مورد شمر!
2. وفاء العهد بالبرّ والفاجر: وفای به عهد چه طرف خوب باشد چه بد.
اگر قول دادی به کسی، به عهدی وفا کنی باید وفا کنی چه آن طرف آدم خوبی باشد چه آدم بدی باشد. یک حدیثی شنیدم که علمای قدیم روی منبر میگفتند امام سجاد (ع) فرمود: اگر شمر آن خنجری که سر پدرم را با آن برید نزد من امانت بگذارد، بعد از من بخواهد به او میدهم.
یک آدم بدی به شما میگوید این حرفی که به تو زدم به کسی نگو، نباید بگویی. یک کاغذی به شما میدهد که این کاغذ را ببر قم و بده به کسی، نمی توانی آن را باز کنی. دعوتت کرده و قول دادی که بروی، باید بروی.
طرف آدم خوبی نیست، خمس نمیدهد، رباخوار است، رشوهخوار است یا با ظرف طلا و نقره برایت شیرینی آورده، تعارفت میکند، حالا اگر شما غذایش را نمیخواهی بخوری راهش این است که بگویی میل ندارم و نیت کنی که به حرام میل نداری که دروغ ننویسند برایت، ولی بشین ببینش و بعد بلند شو و برو.
اگر در ظرف طلا و نقره چیزی تعارف کردند چه باید کرد؟
اگر زیاد اصرار کرد شیرینی را از ظرف طلا بردار بذار داخل بشقاب چینی، نجاتش بده. حالا شما فامیلی که ظرف طلا و نقره داشته باشد ندارید، ولی قدیمها بودند بعضی پولدارها عید نوروز که آدم منزلشان میرفت ظرف طلا و نقره داشتند، شیرینی را در ظرف طلا و نقره میگذاشتند. اگر زیاد اصرار کردند شیرینی را بردار بگذار در بشقاب چینی بعد از آن بشقاب بخوری ایرادی ندارد.
ادای امانت حتی در مورد شمر!
3. ادای امانت إلی البرّ والفاجر، چه طرف خوب باشد، چه بد.
آن روایت امام چهارم در بند قبل نیز اینجا باید گفته بشود که اگر کسی به شما امانتی داد باید آن امانت را به او برگردانی ولو طرف آدم خوبی نیست، ولی امانتی به شما داده باید آن امانت را به او برگردانی نمیتوانی امانت را برداری بخوری.
شمشیر را امام چهارم(ع) فرمودند: اگر شمر آن شمشیری را به من امانت بدهد که با آن سر پدرم را از بدن جدا کرد، بعد بیاید آن شمشیر را از من مطالبه کند، به او میدهم. اینها را خیلیها نمیدادند.
🌈🔖حکمت۳۲۵ نهج البلاغه
✨اندوه عزای محمد ابن ابی بکر
✍اندوه ما و شادی دشمنان
هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر به امام علیه السلام رسید، فرمود:
اندوه ما بر او به اندازه شادی شامیان است، زیرا آنها دشمن بزرگی را از دست داده اند و ما دوست بزرگی را.
🌈👈معاویه بعد از جنگ صفین احساس نیرو و توان تازه ای کرد و به فکر تسخیر مصر که مرکز مهمی بود افتاد. در آن موقع محمد بن ابی بکر از طرف امیرمؤمنان علی علیه السلام در آن جا حکومت میکرد. معاویه فرمان حکومت مصر را به نام عمرو عاص نوشت و او را با گروه عظیمی از سربازان به بهانه خونخواهی عثمان به مصر فرستاد.
محمد بن ابی بکر به مقابله برخاست و یارانش ضربات سنگینی بر لشکر عمرو عاص وارد کردند؛اما سرانجام شکست خوردند و از اطراف محمد پراکنده
شدند. محمد چون خود را تنها دید مخفی شد؛ولی شخص خونخواری به نام معاویه بن خدیج از طرف عمرو عاص مأمور پیدا کردن او شد. هنگامی که او را پیدا کرد به طرز بسیار شقاوتمندانه ای او را شهید کرد و سرش را از تن جدا نمود و جسد او را به طرز فجیعی آتش زد. هنگامی که خبر شهادت او به امیرمؤمنان علی علیه السلام رسید بسیار اندوهگین شد، زیرا محمد بن ابی بکر مردی بسیار مخلص، شجاع و کارآمد و از جمله وفاداران جدی آن حضرت بود و به همین دلیل امام علیه السلام او را برای حکومت مصر که منطقه بسیار مهمی بود برگزید.
به خوبی استفاده میشود که دشمنان امیر مؤمنان علی علیه السلام یعنی معاویه و دستیارانش چه افراد ظالم و ستمگر و خونخواری بودند که به هیچ حکم اسلامی و اخلاق انسانی تن نمی دادند و مرتکب جنایاتی میشدند که در تاریخ سابقه نداشت. این در حالی بود که محمد بن ابی بکر، فرزند خلیفه اول بود و آنها دم از وفاداری به خلیفه اول میزدند؛ اما به طرزی او را شهید کردند که بدتر از آن تصور نمی شد.
✍امام صادق علیه السلام فرمود:
نَفَس ُالمَهمُومِ لَنا المُغتَمِّ لِظُلمِنا تَسبِیحٌ و هَمُّهُ لِاَمرِنا عِبادَهٌ
کسی که برای ما نگران باشد و به خاطر ستمی که بر ما برود غمگین شود نفس کشیدنش تسبیح است و غمخواریش برای ما عبادت محسوب میگردد.
کافی ج۲ص۲۲۶
🌹امام رضا علیه السلام میفرمود:
✍هر کس ذکر مصائب ما را بنماید و بر آنچه به ما وارد شده اشک بریزد روز قیامت در رتبه ما خواهد بود و هر کس مصائب ما را متذکر شود و بگرید و بگریاند در روزی که همه چشمها گریان است دیدگانش گریان نخواهد بود و هر کس در مجلسی از
مجالسی که امر ما اهلبیت و امامان احیاء میشود بنشیند و دلش زنده و جاوید خواهد بود روزی که همه دلها مرده است در فقدان علماء صالحین و اهل تقوا نیز حزن و اندوه جایز است چون آنان با فقدانشان مصیبتی بر عالم اسلام و مسلمین وارد میکنند.
🌹رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم میفرمود:در گذشت عالم مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است او ستاره ای است که غروب میکند مرگ یک قبیله آسانتر از مرگ یک عالم است.
👈محمد بن ابی بکر آنقدر مورد علاقه امیرالمومنین علی علیه السلام بود که حضرت میفرمود.
👈محمد بن ابی بکر مورد علاقه ومحبت من بود و در دامنم پرورش یافته بود در جای دیگر پس از شهادت محمد بن ابی بکر فرمود:
👈مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی بکر که خدا او را رحمت کند شهید شد در پیشگاه خداوند او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا شمشیری برنده و ستونی بازدارنده میشماریم.
▫️ نهج البلاغه خطبه ۶۸ و نامه ۳۵
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چه وقت وچند بار بخوانیم ؟
👈امیر حسین دریایی
🔖 لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ؛ (سوره الانبیاء ، آیه 87)
✍دعا کن ولی اگر اجابت نشد،
با خدا دعوا نکن،
میانهات با او بهم نخورد؛
چون تو جاهلی و او عالم.
خود خداوند متعال می فرماید:
من بهتر از شما می دانم که
چه چیزی به سود و چه چیزی
به زیان شماست. شما را از
خودتان بهتر می شناسم.
| میرزا اسماعیل دولابی ره |
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت31
✍سکوت بر سپاهیان حکم فرما شده بود انگار وجدان خفته شان بیدار شده بود که ناگهان صدایی از عقب سپاه بلند شد،من نامه ای ننوشتم و اگر امیر حکم کند حاضرم هم اینک به نزد حسین بروم و سر از تنش جدا کنم،
او "کثیر" است و عمر سعد لبخندی میزند او را به نزد حسین میفرستد، این حرامزاده قصد دارد شمشیر به روی حسین بکشد که با هوشیاری یکی از یاران امام به اسم ابوثمامه اصلا نمیتواند به محضر مولا برسد و دست از پا درازتر برمیگردد، چون به او اجازه نداده اند با شمشیر به نزد حسین برود
بار دیگر عمرسعد فریاد میزند، یکی دیگر برود،یکی از سربازان "حزیمه" را نشان میدهد و میگوید، این بشر هم نامه ننوشته... حزیمه به امر عمرسعد به طرف سپاه حسین می رود و حسین مظلوم امر میکند مانع دیدار او نشوند.
حزیمه نزد حسین علیهالسلام سر بلند میکند که پیغام برساند ناگاه نگاهش با نگاه معصوم و ملکوتی حسین برخورد می کند و انگار این نگاه، کل وجودش را بیدار میکند، گویی حزیمه لال است که پیغام برساند، بعد از دقایقی درحالیکه اشک میریزد به پای حسین می افتد و میگوید مرا به غلامی قبول کن و این است که قلوب پاک به سمت پاکیها سریع جذب میشوند ، حزیمه باحسین می ماند تا همیشه زمان نامش در این دنیا جاودان بماند.
خبر پیوستن حزیمه به حسین به گوش عمر سعد می رسد و او خشمگین از این خبر باز دنبال کسی میگردد که به حسین نامه ننوشته باشد و این بار قرعه فال به نام "قُرّه" می افتد. قره به نزد حسین مظلوم میرود و میگوید:
_عمر سعد مرا فرستاده تا بپرسم برای چه به اینجا آمده اید؟
امام میفرماید:
_مردم کوفه به من نامه نوشتند و از من خواستند به کوفه بیایم.
قره هم که دلش از مظلومیت حسین لرزیده، میرود تا پیغام حسین را به عمرسعد برساند و بگردد..
اما رفتن همان و مکر عمر سعد و تبلیغات سوء او که استادی کارآزموده در میدان سیاست هست، او را از بازگشتن باز میدارد.
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت32
✍شب هنگام است که به افراد بنیاسد خبر میرسد، حبیب بن مظاهر به دیدار آنها امده، همگان متعجب میشوند، چرا حبیب در دل شب به اینجا آمده..
آنها نمیدانند که جاسوسان ابن زیاد مثل سگ بو کشیده اند و حبیب را تعقیب کردهاند تا بدانند هدفش چیست، چون حکم از ابن زیاد دارند که نگذارند حتی یک نفر به سپاه اندک امام بپیوندد.
حبیب نگاهی به چهره تک تک آنها میکند و میگوید:
_من از صحرای کربلا میآیم و برایتان هدیهای بسیار گرانبها دارم، همانا امام حسین علیه السلام به کربلا آمده و عمر سعد هم با هزاران سرباز او را محاصره کرده، من شما را به یاری فرزند رسول خدا میطلبم
حبیب هنوز سخن میگفت که خون جوانان غیور بنی اسد به جوش آمد، تمام مردانی که در آن صحرا بودند چه پیر و چه جوان شمشیر به دست گرفتند برای دفاع از اهلبیت رسول الله..
آسمان شاهد بود که نوعروسان، خود لباس رزم برتن شوهرانشان میکردند و مادران، پسرانشان را از زیر قرآن رد میکردند تا به یاری قرآن ناطق بروند و در دل به حال مردانشان غبطه میخورند و بر لب جاری میکردند: "کاش میشد ما هم به یاری زینب، دختر فاطمه بیاییم."
کل مردان ایل از پیر و جوان، نود نفر بودند که همه در تاریکی شب، راهی یاری امام به سمت کربلا شدند.
حبیب اشک شوق برگونه داشت، چرا که زنان و کودکان حسین با دیدن مردان بنی اسد که به یاری حسین آمده بودند شاد میشدند.
سپاه نود نفرهٔ حبیب به راه افتاد و کمی جلوتر به کمین سپاهیان عمر سعد برخورد کرد، جنگاوران بنی اسد شروع به شمشیر زدن کردند و داشتند تار و پود سپاه پیش رو را از هم پاره میکردند که ناگاه صدایی در دشت پیچید:
ادامه دارد.
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت 33
✍لشکریان تازه نفس از دو طرف به این سپاه اندک حمله کنید و سپس به سمته این قبیله بروید و زنان و دخترانشان را به کنیزی ببرید و هر چه غنايم به دست آوردید، برای خودتان بردارید...
مردان غیور بیابان با شنیدن این کلام که ناموسشان را نشانه رفته بود، به عقب برگشتند و حبیب با چشمانی اشکبار به کربلا مراجعت کرد و آنچه را که اتفاق افتاده بود به عرض مولایش رسانید.
امام که ناراحتی حبیب را مشاهده کرد به او فرمود:
_ای حبیب! باید خدا را شکر کنی که قبیلهات به وظیفه خود عمل کردند، آنها دعوت مرا اجابت نمودند و هر آنچه که از دستشان برمیآمد، انجام دادند و این جای شکر دارد، اکنون که به وظیفهات عمل کردی راضی باش و شکرگزار..
آن شب به صبح رسید و اینک صبح هفتم محرم است و آفتاب داغ کربلا، عطشی در جانها انداخته..
سواری از گرد راه میرسد که نامه ای از ابن زیاد با خود دارد:
"ای عمر سعد! بین حسین و آب فرات جدایی بیانداز و اجازه نده تا از فرات حتی قطره ای بنوشند،من میخواهم حسین با لب تشنه شهید شود."
در این موقع همهمه کودکانی که در دشت خود را سرگرم بازی کرده اند به هوا بلند میشود: سربازها کنار آب ردیف ایستاده اند، مگر با آب دشمنی دارند و نمیدانند آنها با کسی که آب را آفرید دشمنی دارند، آنها با حسین و خدای حسین دشمنند...
کودکان که میفهمند راه آب را بسته اند، انگار که هُرم آفتاب داغ کربلا بیشتر به جانشان مینشیند و در طلب آب،همهٔ خیمه ها را جستجو میکنند.
یکی از یاران امام، جلو میرود و رو به عمر سعد که با افتخار تمام خبر بستن آب را داده، میکند و میگوید:
ادامه دارد....