طرف آدم خوبی نیست، خمس نمیدهد، رباخوار است، رشوهخوار است یا با ظرف طلا و نقره برایت شیرینی آورده، تعارفت میکند، حالا اگر شما غذایش را نمیخواهی بخوری راهش این است که بگویی میل ندارم و نیت کنی که به حرام میل نداری که دروغ ننویسند برایت، ولی بشین ببینش و بعد بلند شو و برو.
اگر در ظرف طلا و نقره چیزی تعارف کردند چه باید کرد؟
اگر زیاد اصرار کرد شیرینی را از ظرف طلا بردار بذار داخل بشقاب چینی، نجاتش بده. حالا شما فامیلی که ظرف طلا و نقره داشته باشد ندارید، ولی قدیمها بودند بعضی پولدارها عید نوروز که آدم منزلشان میرفت ظرف طلا و نقره داشتند، شیرینی را در ظرف طلا و نقره میگذاشتند. اگر زیاد اصرار کردند شیرینی را بردار بگذار در بشقاب چینی بعد از آن بشقاب بخوری ایرادی ندارد.
ادای امانت حتی در مورد شمر!
3. ادای امانت إلی البرّ والفاجر، چه طرف خوب باشد، چه بد.
آن روایت امام چهارم در بند قبل نیز اینجا باید گفته بشود که اگر کسی به شما امانتی داد باید آن امانت را به او برگردانی ولو طرف آدم خوبی نیست، ولی امانتی به شما داده باید آن امانت را به او برگردانی نمیتوانی امانت را برداری بخوری.
شمشیر را امام چهارم(ع) فرمودند: اگر شمر آن شمشیری را به من امانت بدهد که با آن سر پدرم را از بدن جدا کرد، بعد بیاید آن شمشیر را از من مطالبه کند، به او میدهم. اینها را خیلیها نمیدادند.
🌈🔖حکمت۳۲۵ نهج البلاغه
✨اندوه عزای محمد ابن ابی بکر
✍اندوه ما و شادی دشمنان
هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر به امام علیه السلام رسید، فرمود:
اندوه ما بر او به اندازه شادی شامیان است، زیرا آنها دشمن بزرگی را از دست داده اند و ما دوست بزرگی را.
🌈👈معاویه بعد از جنگ صفین احساس نیرو و توان تازه ای کرد و به فکر تسخیر مصر که مرکز مهمی بود افتاد. در آن موقع محمد بن ابی بکر از طرف امیرمؤمنان علی علیه السلام در آن جا حکومت میکرد. معاویه فرمان حکومت مصر را به نام عمرو عاص نوشت و او را با گروه عظیمی از سربازان به بهانه خونخواهی عثمان به مصر فرستاد.
محمد بن ابی بکر به مقابله برخاست و یارانش ضربات سنگینی بر لشکر عمرو عاص وارد کردند؛اما سرانجام شکست خوردند و از اطراف محمد پراکنده
شدند. محمد چون خود را تنها دید مخفی شد؛ولی شخص خونخواری به نام معاویه بن خدیج از طرف عمرو عاص مأمور پیدا کردن او شد. هنگامی که او را پیدا کرد به طرز بسیار شقاوتمندانه ای او را شهید کرد و سرش را از تن جدا نمود و جسد او را به طرز فجیعی آتش زد. هنگامی که خبر شهادت او به امیرمؤمنان علی علیه السلام رسید بسیار اندوهگین شد، زیرا محمد بن ابی بکر مردی بسیار مخلص، شجاع و کارآمد و از جمله وفاداران جدی آن حضرت بود و به همین دلیل امام علیه السلام او را برای حکومت مصر که منطقه بسیار مهمی بود برگزید.
به خوبی استفاده میشود که دشمنان امیر مؤمنان علی علیه السلام یعنی معاویه و دستیارانش چه افراد ظالم و ستمگر و خونخواری بودند که به هیچ حکم اسلامی و اخلاق انسانی تن نمی دادند و مرتکب جنایاتی میشدند که در تاریخ سابقه نداشت. این در حالی بود که محمد بن ابی بکر، فرزند خلیفه اول بود و آنها دم از وفاداری به خلیفه اول میزدند؛ اما به طرزی او را شهید کردند که بدتر از آن تصور نمی شد.
✍امام صادق علیه السلام فرمود:
نَفَس ُالمَهمُومِ لَنا المُغتَمِّ لِظُلمِنا تَسبِیحٌ و هَمُّهُ لِاَمرِنا عِبادَهٌ
کسی که برای ما نگران باشد و به خاطر ستمی که بر ما برود غمگین شود نفس کشیدنش تسبیح است و غمخواریش برای ما عبادت محسوب میگردد.
کافی ج۲ص۲۲۶
🌹امام رضا علیه السلام میفرمود:
✍هر کس ذکر مصائب ما را بنماید و بر آنچه به ما وارد شده اشک بریزد روز قیامت در رتبه ما خواهد بود و هر کس مصائب ما را متذکر شود و بگرید و بگریاند در روزی که همه چشمها گریان است دیدگانش گریان نخواهد بود و هر کس در مجلسی از
مجالسی که امر ما اهلبیت و امامان احیاء میشود بنشیند و دلش زنده و جاوید خواهد بود روزی که همه دلها مرده است در فقدان علماء صالحین و اهل تقوا نیز حزن و اندوه جایز است چون آنان با فقدانشان مصیبتی بر عالم اسلام و مسلمین وارد میکنند.
🌹رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم میفرمود:در گذشت عالم مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است او ستاره ای است که غروب میکند مرگ یک قبیله آسانتر از مرگ یک عالم است.
👈محمد بن ابی بکر آنقدر مورد علاقه امیرالمومنین علی علیه السلام بود که حضرت میفرمود.
👈محمد بن ابی بکر مورد علاقه ومحبت من بود و در دامنم پرورش یافته بود در جای دیگر پس از شهادت محمد بن ابی بکر فرمود:
👈مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی بکر که خدا او را رحمت کند شهید شد در پیشگاه خداوند او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا شمشیری برنده و ستونی بازدارنده میشماریم.
▫️ نهج البلاغه خطبه ۶۸ و نامه ۳۵
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چه وقت وچند بار بخوانیم ؟
👈امیر حسین دریایی
🔖 لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ؛ (سوره الانبیاء ، آیه 87)
✍دعا کن ولی اگر اجابت نشد،
با خدا دعوا نکن،
میانهات با او بهم نخورد؛
چون تو جاهلی و او عالم.
خود خداوند متعال می فرماید:
من بهتر از شما می دانم که
چه چیزی به سود و چه چیزی
به زیان شماست. شما را از
خودتان بهتر می شناسم.
| میرزا اسماعیل دولابی ره |
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت31
✍سکوت بر سپاهیان حکم فرما شده بود انگار وجدان خفته شان بیدار شده بود که ناگهان صدایی از عقب سپاه بلند شد،من نامه ای ننوشتم و اگر امیر حکم کند حاضرم هم اینک به نزد حسین بروم و سر از تنش جدا کنم،
او "کثیر" است و عمر سعد لبخندی میزند او را به نزد حسین میفرستد، این حرامزاده قصد دارد شمشیر به روی حسین بکشد که با هوشیاری یکی از یاران امام به اسم ابوثمامه اصلا نمیتواند به محضر مولا برسد و دست از پا درازتر برمیگردد، چون به او اجازه نداده اند با شمشیر به نزد حسین برود
بار دیگر عمرسعد فریاد میزند، یکی دیگر برود،یکی از سربازان "حزیمه" را نشان میدهد و میگوید، این بشر هم نامه ننوشته... حزیمه به امر عمرسعد به طرف سپاه حسین می رود و حسین مظلوم امر میکند مانع دیدار او نشوند.
حزیمه نزد حسین علیهالسلام سر بلند میکند که پیغام برساند ناگاه نگاهش با نگاه معصوم و ملکوتی حسین برخورد می کند و انگار این نگاه، کل وجودش را بیدار میکند، گویی حزیمه لال است که پیغام برساند، بعد از دقایقی درحالیکه اشک میریزد به پای حسین می افتد و میگوید مرا به غلامی قبول کن و این است که قلوب پاک به سمت پاکیها سریع جذب میشوند ، حزیمه باحسین می ماند تا همیشه زمان نامش در این دنیا جاودان بماند.
خبر پیوستن حزیمه به حسین به گوش عمر سعد می رسد و او خشمگین از این خبر باز دنبال کسی میگردد که به حسین نامه ننوشته باشد و این بار قرعه فال به نام "قُرّه" می افتد. قره به نزد حسین مظلوم میرود و میگوید:
_عمر سعد مرا فرستاده تا بپرسم برای چه به اینجا آمده اید؟
امام میفرماید:
_مردم کوفه به من نامه نوشتند و از من خواستند به کوفه بیایم.
قره هم که دلش از مظلومیت حسین لرزیده، میرود تا پیغام حسین را به عمرسعد برساند و بگردد..
اما رفتن همان و مکر عمر سعد و تبلیغات سوء او که استادی کارآزموده در میدان سیاست هست، او را از بازگشتن باز میدارد.
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت32
✍شب هنگام است که به افراد بنیاسد خبر میرسد، حبیب بن مظاهر به دیدار آنها امده، همگان متعجب میشوند، چرا حبیب در دل شب به اینجا آمده..
آنها نمیدانند که جاسوسان ابن زیاد مثل سگ بو کشیده اند و حبیب را تعقیب کردهاند تا بدانند هدفش چیست، چون حکم از ابن زیاد دارند که نگذارند حتی یک نفر به سپاه اندک امام بپیوندد.
حبیب نگاهی به چهره تک تک آنها میکند و میگوید:
_من از صحرای کربلا میآیم و برایتان هدیهای بسیار گرانبها دارم، همانا امام حسین علیه السلام به کربلا آمده و عمر سعد هم با هزاران سرباز او را محاصره کرده، من شما را به یاری فرزند رسول خدا میطلبم
حبیب هنوز سخن میگفت که خون جوانان غیور بنی اسد به جوش آمد، تمام مردانی که در آن صحرا بودند چه پیر و چه جوان شمشیر به دست گرفتند برای دفاع از اهلبیت رسول الله..
آسمان شاهد بود که نوعروسان، خود لباس رزم برتن شوهرانشان میکردند و مادران، پسرانشان را از زیر قرآن رد میکردند تا به یاری قرآن ناطق بروند و در دل به حال مردانشان غبطه میخورند و بر لب جاری میکردند: "کاش میشد ما هم به یاری زینب، دختر فاطمه بیاییم."
کل مردان ایل از پیر و جوان، نود نفر بودند که همه در تاریکی شب، راهی یاری امام به سمت کربلا شدند.
حبیب اشک شوق برگونه داشت، چرا که زنان و کودکان حسین با دیدن مردان بنی اسد که به یاری حسین آمده بودند شاد میشدند.
سپاه نود نفرهٔ حبیب به راه افتاد و کمی جلوتر به کمین سپاهیان عمر سعد برخورد کرد، جنگاوران بنی اسد شروع به شمشیر زدن کردند و داشتند تار و پود سپاه پیش رو را از هم پاره میکردند که ناگاه صدایی در دشت پیچید:
ادامه دارد.
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت 33
✍لشکریان تازه نفس از دو طرف به این سپاه اندک حمله کنید و سپس به سمته این قبیله بروید و زنان و دخترانشان را به کنیزی ببرید و هر چه غنايم به دست آوردید، برای خودتان بردارید...
مردان غیور بیابان با شنیدن این کلام که ناموسشان را نشانه رفته بود، به عقب برگشتند و حبیب با چشمانی اشکبار به کربلا مراجعت کرد و آنچه را که اتفاق افتاده بود به عرض مولایش رسانید.
امام که ناراحتی حبیب را مشاهده کرد به او فرمود:
_ای حبیب! باید خدا را شکر کنی که قبیلهات به وظیفه خود عمل کردند، آنها دعوت مرا اجابت نمودند و هر آنچه که از دستشان برمیآمد، انجام دادند و این جای شکر دارد، اکنون که به وظیفهات عمل کردی راضی باش و شکرگزار..
آن شب به صبح رسید و اینک صبح هفتم محرم است و آفتاب داغ کربلا، عطشی در جانها انداخته..
سواری از گرد راه میرسد که نامه ای از ابن زیاد با خود دارد:
"ای عمر سعد! بین حسین و آب فرات جدایی بیانداز و اجازه نده تا از فرات حتی قطره ای بنوشند،من میخواهم حسین با لب تشنه شهید شود."
در این موقع همهمه کودکانی که در دشت خود را سرگرم بازی کرده اند به هوا بلند میشود: سربازها کنار آب ردیف ایستاده اند، مگر با آب دشمنی دارند و نمیدانند آنها با کسی که آب را آفرید دشمنی دارند، آنها با حسین و خدای حسین دشمنند...
کودکان که میفهمند راه آب را بسته اند، انگار که هُرم آفتاب داغ کربلا بیشتر به جانشان مینشیند و در طلب آب،همهٔ خیمه ها را جستجو میکنند.
یکی از یاران امام، جلو میرود و رو به عمر سعد که با افتخار تمام خبر بستن آب را داده، میکند و میگوید:
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت۳۴
✍حصین روبه روی عمر سعد قرار می گیرد و بر او سلام نمی کند. عمر سعد با ناراحتی میگوید:
_چرا به من سلام نکردی؟ مگر مرا مسلمان نمیدانی؟
حصین سری تکان میدهد و میگوید:
_تو چه جور مسلمانی هستی؟ اصلا مسلمان هستی؟ چرا آب فرات را برخاندان پیامبر بسته ای؟! آیا درست است که همه شما و حیوانات این صحرا بتوانید از این آب بنوشید اما فرزندان پیامبر تشنه لب باشند؟! آخر در کدام مذهب، آب را بر کودکان می بندند؟!
عمر سعد سرش را پایین می اندازد و میگوید:
_میدانم تشنه گذاردن خاندان رسول حرام است اما چه کنم که حکم ابن زیاد است و تخلف از حکم همان و از دست دادن حکومت ملک ری هم همان...مصلحت من نیست که خلاف حکم امیرم رفتار کنم، بیش از این سخن مگو که من کاری مغایر با نظر ابن زیاد انجام نخواهم داد
و حصین همدانی فهمید که صحبت کردن با انسانی که فریفتهٔ زر و زیور دنیا شده و آخرت و خوشبختی ابدی را به وعده ای پوچ و گذرا معاوضه کرده، فایده ای ندارد. پس دست خالی به سوی کاروان امام می آید.
🖤ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💥پارت۳۵
✍شب هشتم محرم است، هوا کاملا تاریک شده، علی اصغر بدجور بی تابی میکند و رباب که خوب میداند چون آبی ننوشیده، شیر هم ندارد و این کودک هم گرسنه و هم تشنه است.
نگاهی به مشک خالی گوشهٔ خیمه میکند، سکینه که گوشه ای نشسته و ذکر و دعا بر لب دارد را صدا میزند و علی اصغر را به او میسپرد و میگوید:
_برادرت خیلی بی تابی می کند، میروم تا ببینم داخل خیمهٔ مشکها، جرعه آبی پیدا میشود تا لب این طفل را تر کنم...
سکینه که ساعتی قبل خود به آنجا رفته و دیده اثری از آب نیست، اما روی آن را ندارد که مادر را با کلامش ناامید کند، علی اصغر را در آغوش میگیرد.
رباب در تاریکی شب راه میافتد و خود را به خیمه مشکها میرساند.
پرده خیمه را بالا میزند، تاریک است و چیزی دیده نمی شود، می خواهد جلوتر برود که حرکت جنبنده ای را روی زمین حس میکند، با ترس خود را عقب میکشد و میگوید نکند مارِ بیابان داخل خیمه شده، به زمین چشم میدوزد، نه این نمی تواند مار باشد انگار لباس سفید برتن دارد..
خم میشود و خوب نگاه میکند...خدای من! این کودکی از اهل کاروان است، پیراهنش را بالازده و شکم بر خاک مرطوب خیمه نهاده تا...
رباب اشک چشمش جاری می شود و میفهمد آنچه را که باید بداند.. رباب سرگردان به دور خود میچرخد، نمیداند چه کند که ناگاه در روشنایی مشعل، قامت مردانهٔ عباس را میبیند که از خیمه مولایش حسین بیرون می آید
و رو به جمعی که جلوی خیمه ایستاده اند میگوید:
ادامه دارد....
✍یک ثروتمند واقعی
چیزهایی را جمع میکند که
با خرج کردن از مقدار آنها
کم نمیشود
بلکه بیشتر میشود
مثل مهربانی، سخاوت، لبخند،
اخلاق خوب و انسانیّت...
🍃🔖سخاوت در روایات
✨🍃امام على (علیه السلام) فرمود:
«غَظُّوا مَعایِبَکُمْ بِالسَّخاءِ فَاِنَّهُ سَتْرُ الْعُیُوبِ؛ عیوب خویش را با سخاوت بپوشانید؛ زیرا سخاوت پوشاننده عیب هاست».
✨🍃ونیز فرمود:«اَلسَّخَاءُ یُکْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ یُزَیِّنُ الأَخْلاقَ؛
سخاوت موجب جلب محبّت افراد مى شود و اخلاق انسانها را مى آراید».
👈میزان الحکمه، ج ۴، ص ۴۲۰.
✨🍃رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَلسَّخِىُّ قَرِیبٌ مِنَ اللهِ، قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ، قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ؛
سخاوتمند به خدا و به مردم و به بهشت نزدیک است»
👈بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۰۸.
✨🍃رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به فرزند حاتم طایى به نام عُدى فرمود: «عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد».
👈بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۵۴
✍دعای مقاتل ازامام سجاد(ع)
دعایی که استجابتش ان شاءا...حتمی است
✍🏻مقاتل میگوید: اگر این دعا را
۱۰۰ بارخواندید و اجابت نشد
مرا لعنت کنید
🔖دعایی مجرّب بامعانی عالی
📗👈متن دعای مقاتل:
▫️الهی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا
وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ
▫️إِلَهِی إِذَا لَمْ أَسْأَلْکَ فَتُعْطِیَنِی
فَمَنْ ذَا الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی
▫️إِلَهِی إِذَا لَمْ أَدْعُکَ فَتَسْتَجِیبَ لِی
فَمَنْ ذَاالَّذِی أَدْعُوهُ فَیَسْتَجِیبُ لِی
▫️إِلَهِی إِذَا لَمْأَتَضَرَّعْ إِلَیْکَ فَتَرْحَمَنِی
فَمَنْ ذَا الَّذِی أَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ فَیَرْحَمُنِی
▫️إِلَهِی فَکَمَا فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسَى عَلَیْهِ السَّلامُ وَ نَجَّیْتَهُ
▫️أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُنَجِّیَنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ وَ تُفَرِّجَ عَنِّی فَرَجا عَاجِلا غَیْرَآجِلٍ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ