💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۷۲
✍امام قاسم را در آغوش میگیرد و گریه میکند آنچنان گریه اش شدید است که بیم بیهوش شدن حسین میرود.😭
قاسم دست در گردن عمو میاندازد و میگوید:
_من یتیم هستم عمو! دل یک یتیم را نشکن..😭
حسین تسلیم میشود و قاسم روانه میدان، اما نه با لباس رزم بلکه با پیراهن سفید عربیاش ، آخر هیچکس برای نوجوانی ۱۳ساله زره نمیسازد!
در آن لباس سفید با چهره ای زیبا انگار ستارهای از مغرب طلوع کرده، همگان میگویند این نوجوان زیبا کیست
که قاسم رجز میخواند:
_اگر مرا نمیشناسید، من پسر حسن بن علی ام، آمده ام که حجت خدا را یاری رسانم چرا که یاوری ندارد، آمده ام سربازی کنم در سپاه امامی که شما او را به سوی خود خواندید و در صدد کشتنش هستید..
عمرسعد اشاره میکند و میگوید:
_او را بکشید که خاندان علی با خطابه خواندنشان دنیا را زیرو زبر میکنند..😭
باران تیر به سمت قاسم سرازیر میشود، رباب از دور این صحنه را میبیند و زیر لب میگوید:
_انگار تاریخ تکرار میشود، روزگاری تیر بر تابوت پدرش زدند و اینک همان تیر کینه با قدرت بیشتر بر بدن پسر نوجوانش مینشیند اللهم العنهم جمیعا...😭
در هیاهوی کربلا صدایی به گوش حسین میرسد:
_«عموجان! بفریادم برس»
حسین شتابان میرود و میفرماید:
_آمدم عزیز دلم!
دشمنان دور قاسم را گرفته اند، با آمدن امام، همه میترسند و فرار میکنند، امام سر قاسم را به دامن میگیرد، اما انگار قاسم در ملکوت است.
امام صدا میزند:
_قاسمم! تو بودی مرا صدا زدی، من امدم، چشم خود باز کن..
و وقتی صدایی از قاسم نمیشنود میفرماید:
_به خدا قسم بر من سخت است که تو مرا به یاری بخوانی و من وقتی بیایم که تو دیگر جان داده باشی
آنگاه با کمری خمیده و دلی شکسته قاسم را به خیمه گاه میبرد..
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۷۳
✍هیچکس از جوانان بنی هاشم جز سجاد و عباس نمانده، سجاد که بیمار است و آنقدر تب دارد که انگار در کورهٔ آتش میسوزد و عباس هم علمدار و سقای سپاه است و اینک سپاهی نیست که علمداری کند و ندای العطش طفلان کربلا به آسمان بلند است.
علی اصغر از خواب بیدار شده، هم گرسنه است و هم تشنه، نه شیری ست بنوشد و نه آبی ست که گلویش تازه کنند، صدای گریه اش دشت کربلا را پر کرده..
رقیه که خود از تشنگی بیحال است، گریه علی اصغر قلبش را آتش میزند، نگاهی به رباب که از گریه طفلش به گریه افتاده میکند و میگوید:
_هم اکنون نزد عمو عباس میروم تا برای علی اصغر آب بیاورد، اگر آب رسید، من هم سهم آبم را به علی میدهم.
رباب علی را به سینه اش می چسپاند و زیرلب میگوید:
اگر عباس برود که حسین بی پناه میشود... اینک سپاه حسین عباس است و بس...
رقیه خود را به عمو میرساند و میگوید:
_عمو جان تشنگی امانمان را بریده، اما علی اصغر از همه بی تاب تر است.
جای درنگ نیست، عباس باشد و کودکان تشنه لب باشند؟! عباس دستی به گونهٔ رقیه میکشد و دست دیگرش را روی چشم می گذارد و رقیه خوشحال است...
چرا که عباس حرفی نمیزند و اگر بزند تا پای جان روی حرف میایستد، وقتی دست عمو عباس روی چشمش برود یعنی رقیه جان به قیمت از دست دادن دست و چشمم هم شده برایتان آب میآورم.
رقیه به خیمه گاه میرود تا خبر رفتن عمو عباس را بدهد و عباس نزد مولایش میرود تا رخصت بگیرد برای آوردن آب...
امام اجازه میدهد، اما صلاح نیست عباس به تنهایی برود، همه یاران ملکوتی شده اند، پس خود حسین آماده میشود، تا دو پسر حیدر کرار به فرات بزنند و از فرات که مهریه مادرشان زهراست، آبی بیاورند برای نوادگان زهرا...
دو برادر دوش به دوش هم به سپاه دشمن هجوم می آورند و به سمت شریعه فرات میروند.
صدایی در دشت می پیچد:
_مبادا بگذارید آنها به فرات برسند که اگر آنها آب بنوشند،هیچکس را توان مبارزه با آنها نخواهد بود
صدای«الله اکبر» دو پسر حیدر کرار با چکاچک شمشیرها در هم آمیخته..
عمر سعد دستور میدهد بین حسین و عباس فاصله اندازند، انها خوب میدانند که اگر این دو شیر بیشهٔ حق، با هم باشند هیچکس جلو دارشان نیست اما اگر عباس را از نفس اندازند،حسین زانو میزند و اگر حسین را بکشند عباس را از نفس انداخته اند.
جدا میکند.
ادامه دارد...
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۷۳
✍هیچکس از جوانان بنی هاشم جز سجاد و عباس نمانده، سجاد که بیمار است و آنقدر تب دارد که انگار در کورهٔ آتش میسوزد و عباس هم علمدار و سقای سپاه است و اینک سپاهی نیست که علمداری کند و ندای العطش طفلان کربلا به آسمان بلند است.
علی اصغر از خواب بیدار شده، هم گرسنه است و هم تشنه، نه شیری ست بنوشد و نه آبی ست که گلویش تازه کنند، صدای گریه اش دشت کربلا را پر کرده..
رقیه که خود از تشنگی بیحال است، گریه علی اصغر قلبش را آتش میزند، نگاهی به رباب که از گریه طفلش به گریه افتاده میکند و میگوید:
_هم اکنون نزد عمو عباس میروم تا برای علی اصغر آب بیاورد، اگر آب رسید، من هم سهم آبم را به علی میدهم.
رباب علی را به سینه اش می چسپاند و زیرلب میگوید:
اگر عباس برود که حسین بی پناه میشود... اینک سپاه حسین عباس است و بس...
رقیه خود را به عمو میرساند و میگوید:
_عمو جان تشنگی امانمان را بریده، اما علی اصغر از همه بی تاب تر است.
جای درنگ نیست، عباس باشد و کودکان تشنه لب باشند؟! عباس دستی به گونهٔ رقیه میکشد و دست دیگرش را روی چشم می گذارد و رقیه خوشحال است...
چرا که عباس حرفی نمیزند و اگر بزند تا پای جان روی حرف میایستد، وقتی دست عمو عباس روی چشمش برود یعنی رقیه جان به قیمت از دست دادن دست و چشمم هم شده برایتان آب میآورم.
رقیه به خیمه گاه میرود تا خبر رفتن عمو عباس را بدهد و عباس نزد مولایش میرود تا رخصت بگیرد برای آوردن آب...
امام اجازه میدهد، اما صلاح نیست عباس به تنهایی برود، همه یاران ملکوتی شده اند، پس خود حسین آماده میشود، تا دو پسر حیدر کرار به فرات بزنند و از فرات که مهریه مادرشان زهراست، آبی بیاورند برای نوادگان زهرا...
دو برادر دوش به دوش هم به سپاه دشمن هجوم می آورند و به سمت شریعه فرات میروند.
صدایی در دشت می پیچد:
_مبادا بگذارید آنها به فرات برسند که اگر آنها آب بنوشند،هیچکس را توان مبارزه با آنها نخواهد بود
صدای«الله اکبر» دو پسر حیدر کرار با چکاچک شمشیرها در هم آمیخته..
عمر سعد دستور میدهد بین حسین و عباس فاصله اندازند، انها خوب میدانند که اگر این دو شیر بیشهٔ حق، با هم باشند هیچکس جلو دارشان نیست اما اگر عباس را از نفس اندازند،حسین زانو میزند و اگر حسین را بکشند عباس را از نفس انداخته اند.
جدا میکند.
ادامه دارد...
۵)✍دعای حضرت مهدی (عج)
🔶 و اكفُف أَيدِيَنَا عَنِ الظُّلمِ وَ السِّرقَة
❇️واغضُض أَبصَارَنَاعَنِالفُجُورِ وَالخِيَانَة
🔖دستانمان را از ستم و دزدی بازدار
🔖و دیدگانمان را از ناپاکی و خیانت فرو بند
#یا_صاحب_الزمان_(عج)
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
۵)✍دعای حضرت مهدی (عج)
🔶 و اكفُف أَيدِيَنَا عَنِ الظُّلمِ وَ السِّرقَة
❇️واغضُض أَبصَارَنَاعَنِالفُجُورِ وَالخِيَانَة
🔖دستانمان را از ستم و دزدی بازدار
🔖و دیدگانمان را از ناپاکی و خیانت فرو بند
#یا_صاحب_الزمان_(عج)
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
🌹اللّٰهُم کُن لِولیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنْ صَلوٰاتُكَ عَلَيهِ وَ عَلٰى آبائِه في هٰذِه السّٰاعَة ِ و في كلِْ ساعةٍ وَلِيّاً و حٰافِظاً و قٰائِداً و نٰاصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حتّٰى تُسْكِنَهُ أرضَك طوعا ًوَ تُمتِّعَه فيها طَويلاً
🟢اَللّٰهُمَ عَجِلْ لِوَليِّكَ الفَرَجْ
💠اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ💠
🌹اللّٰهُم کُن لِولیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنْ صَلوٰاتُكَ عَلَيهِ وَ عَلٰى آبائِه في هٰذِه السّٰاعَة ِ و في كلِْ ساعةٍ وَلِيّاً و حٰافِظاً و قٰائِداً و نٰاصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حتّٰى تُسْكِنَهُ أرضَك طوعا ًوَ تُمتِّعَه فيها طَويلاً
🟢اَللّٰهُمَ عَجِلْ لِوَليِّكَ الفَرَجْ
💠اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ💠
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزمان را با خواندن سوره یس و زیارت آل یس شروع کنیم(توصیه حضرت آیت الله وحید خراسانی)
حجت الاسلام حسینی قمی
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزمان را با خواندن سوره یس و زیارت آل یس شروع کنیم(توصیه حضرت آیت الله وحید خراسانی)
حجت الاسلام حسینی قمی
📗یا مهدی( عج) ادرکنی
🔖اباصالح
✍یکی از کنیههای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در بین شیعیانش معروف است و مورد علاقة آن هاست. بعضی از اعراب شیعه در دعاها و درخواستهای یاری شان، امام زمان را اباصالح صدا میزنند. ولی به معنای این نیست که خودش فرزندی به نام صالح دارد، شاید به دلیل اینکه ایشان رهبری انسانهای شایسته را عهده دارند، به ایشان چنین لقبی داده شده است.
#فرهنگ_نامه_مهدوی
📗یا مهدی( عج) ادرکنی
🔖اباصالح
✍یکی از کنیههای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در بین شیعیانش معروف است و مورد علاقة آن هاست. بعضی از اعراب شیعه در دعاها و درخواستهای یاری شان، امام زمان را اباصالح صدا میزنند. ولی به معنای این نیست که خودش فرزندی به نام صالح دارد، شاید به دلیل اینکه ایشان رهبری انسانهای شایسته را عهده دارند، به ایشان چنین لقبی داده شده است.
#فرهنگ_نامه_مهدوی
﷽💠🌹هر روز با تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
👈سوره نساء
👈صفحه:۷۹
🌹 ختم قرآن به نیت تعجیل در ظهور مولا (عج)
🍃👈هدیه به چهارده معصوم علیهماالسلام
🍃👈 جهت عاقبت به خیری ،حاجتروایی و ذخیره آخرت
#ختم_قرآن