✍حکمت۳۳۴ 👈یاد مرگ وآرزوها
🔺✔️ضرر غفلت ازمرگ
امام علیه السلام فرمود:
✨💠لَوْ رَأَی الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِیرَهُ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ
اگر انسان، سرآمد زندگی و عاقبت کار خود را میدید، آرزوها و غرور ناشی از آن را دشمن میشمرد.
✍سرآمد زندگی و پایان عمر بر هیچ کس روشن نیست؛خواه جوان باشد یا پیر، سالم باشد یا زمین گیر، زیرا هر روز ممکن است حادثه ای رخ دهد و حتی جوانان و افراد سالم و نیرومند را با خود از این جهان ببرد؛ ولی با توجه به این که انسان از پایان عمر خویش به طور دقیق آگاه نیست همین امر گاهی سبب اشتباه او میشود و زندگی را جاودانه میپندارد، دامنه آرزوهایش گسترش پیدا میکند و غرور ناشی از آن تمام وجود او را فرا میگیرد.
🌹✍حدیث امام صادق علیه السلام
✨میفرماید: «ای مفضل! در این امر اندیشه کن که خداوند مدت حیات انسان را بر انسان پوشیده داشت؛چراکه اگر مقدار عمر خود را میدید و کوتاه بود هرگز زندگی برای او گوارا نبود، زیرا هر زمان در انتظار مرگ بود و انتظار وقتی را میکشید که میدانست پایان عمر است و همچون کسی بود که اموالش بر باد رفته و یا نزدیک است بر باد برود، چنین کسی احساس فقر میکرد و از فنای اموالش وحشت به او دست میداد با این که وحشتی که بر انسان از فنای عمر دست میدهد بیش از وحشتی است که از فنای مال دست میدهد، زیرا کسی که مالش کم میشود یا از بین میرود امید دارد در آینده مال دیگری به دست بیاورد؛اما کسی که یقین به پایان عمر خود داشته باشد نومیدی مطلق بر او حاکم میشود و هر گاه عمر طولانی داشته باشد و مطمئن به بقای در دنیا گردد در لذات و گناهان فرو میرود و چنین میپندارد که فعلاً به شهوترانی میپردازم و در اواخر عمر که از آن آگاهم به سراغ توبه میروم (و به این دلیل خداوند مقدار عمر را بر انسان مخفی داشته است)
👈 توحید مُفضّل، ص ۸۲
🌹✍امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید:
👈اگر هرکس باخبر بود-خواه عمر خود را طولانی میدید یا کوتاه-و مشاهده میکرد با سرعت به مقصد نهایی و پایان عمر نزدیک میشود همین حرکت پرشتاب به سوی پایان عمر سبب میشد که آرزوها و غرور ناشی از آن را دشمن بشمارد.
🌹🔖امام علی علیه السلام فرمود:
👇👇
✍مَن اَیقَنَ اَنَّهُ یُفارِقُ الاَحبابَ وَ یَسکُن التُّرابَ وَ یُواجِهُ الحِسابَ وَ یَستَغنِی عَمّا خَلَّفَ وَ یَفتَقِرُ اِلی ما قَدَّمَ کانَ حَرِیّاً بِقَصرِ الاَمَلِ وَ طُولِ العَمَلِ
هر که یقین کند که از دوستان جدا خواهد شد و در دل خاک خواهد خفت و حساب و کتابی در پیش رو دارد و آنچه بر جای مینهد به کارش نخواهد آمد و به آنچه پیش فرستاده نیازمند است سزاوار است که آرزوهایش را کوتاه و دامنه عمل را دراز گرداند.
▫️بحار ج۷۳ص۱۶۷
✍امیرالمومنین(علیهالسلام) می فرماید:
روزی پیامبر(ص) را دیدیم که
با صدای بلند گریه میکند!
پسرم حسین دلیل گریهی پیامبر را پرسید!
فرمود: پسرم؛ شما کشته میشوید،
و قبرهایتان پراکنده خواهد شد...
اباعبدالله فرمود:
پدرجان؛ آنهاکه ما را با این پراکندگی
زیارت میکنند، چه کسانیاند؟
و چه پاداشی در قبال آن دارند؟!
فرمود: پسرم!
آنها گروههایی از امت من هستند
که شما را زیارت می کنند؛
و با آن زیارت، خواستار برکت اند.
بر من سزاوار است که روز قیامت
به سراغ تک تک آنان بروم،
و از ترسهای قیامت نجاتشان بدهم!
📚| وسائلالشیعه ج۱۰
4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شفاعت اهلبیت علیه السلام در مورد شیعیان شامل برزخ نیست
﷽💠🌹هر روز با تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
👈سوره النساء
👈صفحه:۸۵ج
🌹 ختم قرآن به نیت تعجیل در ظهور مولا (عج)
🍃👈هدیه به چهارده معصوم علیهماالسلام
🍃👈 جهت عاقبت به خیری ،حاجتروایی و ذخیره آخرت
#ختم_قرآن 👇
60.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹استغفار هفتاد بندی امیر المؤمنین علیه السلام #صوتی_تصویری
﷽
✍بند اول استغفار
🟢🌱بند ۱: بار خدایا ! تو را حمد میگویم که به یاری تو موفق به ثناگوئیت شدم، و به سبب فساد نیت و ضعف یقینم، اقرار میکنم که ناتوانم که تو را آنطور که مستحق و سزاوار هستی مدح کنم، بار الها، تو خوب معبود و خوب پروردگاری هستی و من بد پرورش یافته ای هستم!
تو خوب مولایی هستی و من بد بنده ای!
تو خوب مالکی هستی و من بد مملوکی!
چه بسیار گناهی که مرتکب شدم و تو عفو نمودی و چه بسیار جرم هایی که از من سر زد و تو از آن گذشتی
چه بسیار خطاها کردم، ولی مرا مؤاخذه نکردی و چه بسیار بدی ها که عمداً مرتکب شدم و تو ازآن درگذشتی!
و چه بسیار لغزش ها که از من سر زد و از آن چشم پوشی نمودی، و مرا بر غفلتم مأخذه نکردی!
اینک این منم که به خود ظلم کرده ام و به گناهم اقرار و به خطاهایم اعتراف دارم. پس ای آمرزنده گناهان! از تو میخواهم که گناهانم را ببخشی و از لغزش هایم درگذری، پس به نیکی اجابت کن که تو سزاوار اجابت و اهل تقوا و آمرزشی!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✍بند دوم استغفار
🟢🌱بند ۲: بارخدایا! از تو مسألت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه ی عافیت بخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه ی رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پرده پوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه، در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه، ازخشم بر من، به حلمت اعتماد کردم و آن را بر عفو کریمانه ات واگذار نمودم، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان.
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
📚پارت۸۴
✍زینب با سرعت به طرف خیمه سجاد میرود، ناگهان سواری به دنبال او اسب میتازد، چادر دختر علی را میرباید و مقنعه او را از سرش میکشد ، زینب با صورت به زمین میخورد،😭 آن سوار نامرد به این بسنده نمیکند و تازیانه بر بدن زینب میزند،
زینب زیرلب میگوید:
_تازیانه خوردن آل علی از زمانی شروع شد که تازیانه بر بدن مادرم زهرا زدند، خدایا اگر تو چنین میپسندی من راضی ام به رضای تو..
ناگهان کمی آنطرفتر صدای گریهٔ فاطمه، جگر گوشهٔ حسین به گوشش میرسد.
زینب بیتوجه به تازیانههایی که بر بدنش فرود میآید، نزدیک فاطمه میشود و میگوید:
_گریه نکن عزیز دلم، صبر داشته باش
فاطمه، همانطور که گوش خونینش را نشان میدهد میگوید:
_گوشم را پاره کردند و گوشوارهای را که یادگار پدرم بود ربودند، عمه جان، پارچه ای به من بده تا سرم را با آن بپوشانم..
زینب سر فاطمه را در آغوش میگیرد و میگوید:
_ببین که چادر و معجر مرا نیز ربوده اند
و فاطمه در این هنگام متوجه وضع عمه میشود و همانطور که اشکانش روان شده میگوید، صورتت کبودی تازیانه دارد و زینب نمیگوید که تمام تنش هم اینک کبود و دردناک است،دست فاطمه را میگیرد و میگوید:
_فعلا به هیچچیز فکر نکن، جان ولیّ خدا از همه چیز مهم تر است باید به خیمه برادرت سجاد رویم.
فاطمه و زینب خود را به خیمه نیم سوخته سجاد میاندازند و سجاد را میبینند که با صورت بیهوش روی زمین افتاده، انگار نامردی برای ربودن فرش زیر پای سجاد او را چنین کرده..
زینب سر سجاد را در آغوش میگیرد و او را نوازش میکند:
_یادگار برادرم، چشمانت را باز کن..
پلکهای سجاد کمی میلرزد انگار بوی پدر را از آغوش عمه حس میکند، چشم باز میکند، نگاهی غمناک به زینب می کند و نگاهی هم به فاطمه، آرام اشک میریزد و میگوید:
_من زنده باشم و خواهر و عمه ام در این وضعیت باشند.
در همین لحظه، خبرچینی به گوش عمر سعد و شمر رسانده که یکی از پسران حسین زنده است، شمر و عمرسعد جلوی خیمه نیم سوخته سجاد میایستند
شمر فریاد میزند:
_گمان میکردیم که فرزندان ذکور حسین را کشتهایم و نسلش را منقرض کردهایم، اما انگار هنوز شیربچه ای زنده است اما رنگ و رخش چرا چنین است؟!نکند از ترس دارد قالب تهی میکند؟!
و بعد قهقه ای شیطانی سر میدهد و رو به عمر سعد میگوید:
ادامه دارد...