پایگاه اطلاع رسانی اردکان خبر
فصل طلبه شهید احمدی #قسمت_دوم ⭕ شهادت خود را در همان محراب #مسجد_جمکران از خدا گرفت جمعی از دو
◻ داستان شهدا
قسمت سوم
فصل #شهید_محمدرضااحمدی
⭕ لحظات پایانی (آخرین سفر و شهادت)
🔊 راوی: کمال صحرایی
◻ شهید احمدی در میان طلاب علوم دینی حکم برادر بزرگ را داشت ، و این موضوع به تربیت دینی و اخلاص ایشان برمی گشت . معمولا هنگام نماز جماعت ، ایشان به عنوان امام جماعت انتخاب می شد و بقیه ی همراهان پیش نمازی ایشان را با طوع و رغبت پذیرفته بودند.
◻ عملیات والفجر ۸ یکی از عملیات های مهم و موفق ایران بوده و این توفیق حاصل ماه ها تمرین غواصی به ویژه در میان نیروهای واحد اطلاعات بود.
◻ با تعویق زمان عملیات ، مقرر شد تعدادی از نیروهای واحد از جمله شهید احمدی به مرخصی بروند . به یاد دارم که در هنگام برگشت به جبهه ، یک شب را در قم و در کنار حوم حضرت معصومه ( ص ) بودیم .
مثل همیشه ایشان به نوعی سرپرست گروه کوچک ما بود .
گرفتن محل برای استراحت شبانه و تهیه غذا را به عهده گرفت و بقیه به حرم حضرت معصومه ( ص ) مشرف شدیم .
فردای آن روز به هنگام تسویه حساب با مهمان خانه ، مدیر مهمان خانه که شب قبلش با شهید احمدی صحبت کرده بود و روی قیمتی خاص توافق کرده بودند ، حضور نداشت و فرد جایگزین تقاضای مبلغ بیشتری می کرد . شهید احمدی هم اصرار می کرد که با مدیر مهمان خانه روی مبلغ خاصی توافق کرده و حاضر به پرداخت مبلغ بیشتری نیست ، اما شخص جایگزین قبول نمی کرد و ادعا می کرد که شهید احمدی دروغ می گوید .
◻ اتهام دروغ گویی برای این شهید عزیز که همواره به دنبال تزکیه نفس و دوری از رذائل اخلاقی بود ، خیلی سنگین آمد و باعث جر و بحث و به نوعی مشاجره شد . خوشبختانه این مشاجره در نهایت با تماس مدیر مهمان خانه حل شد و معلوم شد که حق با شهید احمدی بوده است . ولی ایشان نمی خواست هیچ گونه دلخوری برجای بماند و به همین دلیل اصرار زیادی داشت که از این فردی که به او اتهام دروغ گویی زده بود و ایشان با صدای بلند با او حرف زده بود ، طلب حلالیت کند و نهایتا رضایت او را حاصل کرد و با مصافحه و روبوسی این موضوع هم ختم به خیرشد .
◻ گویا به دل این شهید بزرگوار خطور کرده بود که این سفر آخرین سفر است و نباید هیچ گونه دغدغه و نگرانی بابت عدم رضایت انسان ها از وی ، باقی مانده باشد .
◻ مقدمات عملیات والفجر 8 فراهم شد و نیروهای پیاده و خط شکن به فرماندهانی شجاع نیاز داشتند که بعد از عبور از اروند و در خاک دشمن عملیات را ادامه دهند .
◻ از این جهت چند نفر از نیروهای واحد اطلاعات به نیروهای پیاده پیوستند تا این امر مهم را به سرانجام برسانند .
◻ شهید احمدی هم یکی از این نیروها بود . منطقه ی عملیاتی تیپ الغدير ، جزيرة ام الرصاص مقابل گمرک خرمشهر بود .
شهید احمدی با نیروهای تحت امرش ، بعد از شکستن خطوط اول وارد جزیره شدند .
محوری که ایشان و نیروهایش می بایست در آن عملیات کنند ، از داخل نیزارها عبور می کرد و کاملا خطرناک بود .
◻ چرا که نیروهای دشمن در انتهای تیزارها مستقر بودند و بر محور مزبور کاملا تسلط و هرگونه تحرکی را زیر نظر داشتند .
◻ در آن شب پر خطر و درست مقابل آن محور ، شهید احمدی و نیروهایش را دیدم و موضوع مستقر بودن نیروهای دشمن در انتهای نیزارها و خطر آن را یادآوری کردم .
هوا روشن شده بود و کم کم وضعیت نیروها و منطقه عملیاتی روشن تر می شد .
◻ دو نفر از نیروهای امدادگر ، برانکاردی را حمل می کردند که پیکر مجروحی بر آن قرار داشت که در اثر خونریزی
زیاد رنگ چهره اش به سفیدی متمایل بود .
◻ دقت که کردم دیدم شهید احمدی است که به سختی نفس می کشید .
ولی کاملا روشن بود که آرام آرام چیزی می گوید . گوشم را به دهانش نزدیک کردم .
◻ ذکر می گفت و مشغول مناجات با خدا بود .
گفتم : کاری با توصیه ای داری ؟
گفت : شما ادامه بدهید و جلو بروید .
چند لحظه بعد او و چند مجروح دیگر را سوار قایقی کردیم و به عقب فرستادیم .
این آخرین ملاقات من با این شهید گرانقدر بود .
بعدها یکی از سرنشینان قایق تعریف می کرد که روح بلند این شهید عزیز در همان مسیر برگشت به عقب ، به خدا پیوست .
⏺ کتاب طلایه داران حوزه علیمه امام صادق(ع) اردکان ص ۳۲
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar