تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوندبخشنده بخشایشگر
قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿٨٤﴾🌺🍃
[ای پیامبر! از جانب خود و پیروانت به همه] بگو: ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [دارای مقام نبوتشان] فرود آمده، و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده ایمان آوردیم، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی گذاریم، و ما در برابر او [و فرمان ها و احکام او] تسلیم هستیم. (۸۴)🌺🍃
✨📖✨
🌹قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
✨مَن عَلَّمَ آیَةً فی کِتابِ اللهِ تَعالی، کانَ لَهُ اَجرُها ما تُلِیَت✨
✨✨هر که آیه ای از کتاب خدا را به دیگری بیاموزد، پاداش آن آیه، تا زمانی که خوانده می شود به او نیز می رسد✨✨
🌿مستدرک الوسائل 4/235🌿
📜
#دلنوشتهـ_مـهدوے
✍قلم را آغشته به خون دل مي کنم
و با خط سرخ مي نويسم...
مي نويسم از دلي که قرنها خون است.
از دلي که قرنها داغدار است...
مي نويسم از کسي که
خلوتش را داغ کربلا آتش زده...
از کسي که نجوايش
« الهي بحق الحسين» است...
از کسي که صبح تا شب خون ميگريد...
✍آري از غريب دشت حجاز مينويسم،
از خيمه نشين دل زهراي غريب،
از مهدي (عجل الله تعالي فرجه)
از سکوت خيس از اشکش،
از گلوي پر از بغضش،
از شال مشکيش،
از «امن يجيب» خواندنش،
از وا عما و يا ابالفضل گفتنش،
از تنهايي شب هايش در دل صحرا و کوه ها،
از غروب روزهايش با غم و درد،
از جمعه شب هايش در کربلا...
❤️سلام مهدي جان!
مولای خوبم، سخت است
حتي تصور دردت در يک ثانيه؛
آقا جان ذره اي از بي تابيات را حس کرده ام...
و تمام قطره هاي خون دلم به جوش آمده است...
☝️و...
حالا مي فهمم حق با توست،
اگر گفته اي شب تا صبح
بر مصائب کربلا مي گريي،
حق با توست...
وقتي که به انتقام خون خدا
با نغمه يا "لثارات الحسين" بر مي خيزي.
به اميد روزي که فرياد « انا الحق »
لرزه بر اندام همه ظالمان ناحق اندازد،
و با ظهورت در کربلا گريه کنيم
و سينه بزنيم...!
#الـهے_آمین
5_6093655309862044943
2.84M
امام زمان امیر جنان
ستاره ی شب ها، شـَـه رمضان
بهم زده ای زمین و زمان
کجای جهانی امید جهان ...
از این غم دوری بگو چه کنم؟
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#دلنوشته_های_دفاع_مقدس
من میخواهم در آینده شهید بشوم … 🌷
معلم پرید وسط حرف علی و گفت:
ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده میخواهین چکاره بشین، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح میدادی !!!
مثلاً پدر خودت چه کاره است؟
آقا اجازه … شهید …😭
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حسین هست🥰✋
*بازگشت بعد از 35 سال*🕊️
*شهید حسین علی قلی نژاد*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۵ / ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: تهران
محل شهادت: شرق دجله
*🌹راوی← دو اسمه بود حسین و عباس🍃سیکلش را که گرفت، ترک تحصیل کرد چون پدر قطع نخاع بود🍂در کفاشی مشغول به کار شد🍃بعد از انقلاب، کفاشی را رها کرد و وارد مسجد شد و با بسیجیها در مسجد فعالیت میکرد🍃او به جبهه رفت🕊️در عملیات خیبر از ناحیه پهلو مجروح شد🥀همچنین در عملیات مسلم ابنعقیل(ع)، با موج خمپاره ضربه مغزی شد و یک ماه بیهوش بود؛🥀وقتی توانست سرپا بایستد دوباره به جبهه رفت🕊️در اولین مجروحیت، یک ماه گُم شد‼️بعد از یک ماه خانوادههای مجروحین که پیش او رفته بودند متوجه میشوند حسین نمیتواند صحبت کند🥀یک کاغذ برای او میآورند و حسین روی کاغذ مینویسد "پایگاه ابوذر"🍃 با پیگیریها شناسایی شد🍂او را به تهران منتقل کردند و یک ماه مادر پرستار حسین بود🥀مادرش← بعد از شهادت🕊️حسین را در کنار تپهای میگذارند🍂پلاک و ساعت حسین را باز میکنند تا در فرصتی مناسب او را به عقب برگردانند🥀اما با توجه به پاتک شدید دشمن💥 پیکرش در منطقه باقی ماند🥀 35 سال گذشت و خبری رسید💫 چون حسین پلاک نداشت از طریق DNA شناسایی شد💫و به آغوش خانواده بازگشت*🕊️🕋
*شهید حسین علی قلی نژاد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5927064291638247709.mp3
11.63M
💠ترانه #رسم_عاشقی|با الهام از #عجب_رسمیه در تجلیل از شهدا
🎼خواننده و آهنگساز: #رسول_نجفیان
🖋ترانه: محمدمهدی سیار و میلاد عرفانپور
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#شهیدانه🌷
میگفت:
ازخداخواستم...
اونقدربهمنمشغلهبده
کهحتیفرصتفکرگناههمنکنم...💛
#شهدارايادكنيمباذكرصلوات🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته دفاع مقدس گرامی باد✌️🌺
آرامش، آسایش و امنیت امروز را مدیون شهدا هستیم
#حتماببینید👆👆
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
ماجرای دعای یک اسیر برای صدام!
آزادگان دفاع مقدس/ قبل از ظهر وقتی از آسایشگاه خارج شدم که وضو بگیرم، علی اصغر صدایم زد و گفت:
– سید! وایسا.
برگشتم ببینم چه کارم دارد که گفت:
– تورو خدا رفتی تو حال… بعد مکث کوتاهی کرد وادامه داد: درو ببند!
خیال کردم می خواهد بگوید: تورو خدا رفتی تو حال، ما رو هم از دعای خیرت فراموش نکن. روز قبل به من گفت: الهی دستت بشکنه. گفتم: چرا دست من بشکنه؟ گفت: بگو چی رو بشکنه؟ گفتم: خوب چی رو بشکنه؟ جواب داد:
– گردن صدام رو!
بعدازظهر قرار بود علی اصغر را به اردوگاه ببرند. دلم برای شوخی هایش تنگ می شد. در بیمارستان به خاطر وضعت خاص جسمی و روحی بچه ها بیشتراز همیشه شوخی می کرد. توی کمپ ندیده بودم این طوری شوخی کند و بچه ها را بخنداند. شوخی های علی اصغر خنده را بر لبان اسرای مریضی که در بدترین وضعیت ممکن بودند، می نشاند.
وقتی از آسایشگاه خارج شد، مقداری باند و کپسول آنتی بیوتیک همراهش به اردوگاه برد. وقتی می خواست برود، به دکتر قادر گفت: دکتر! می خوام برای سلامتی صدام دعا کنم. وقتی حسین مروانی مترجم عرب زبان ایرانی این جمله را برای دکتر ترجمه کرد، دکتر قادر باورش شد و لبخند رضایت بخشی زد.
می دانستم عل اصغر طبق معمول قصد دارد حرف قشنگی بزند.
دکتر قادر به علی گفت: تو حالا آدم شدی!
علی اصغر حال دعا به خود گرفت و گفت:
– خداوندا صدام و دوستان صدام را با یزید و معاویه، ما رو هم با حسین بن علی(ع) محشور کن!
بچه ها همه آمین گفتند! دکتر قادر به محض شنیدن نام یزید و امام حسین(ع) فهمیدعلی اصغر به جای دعا، نفرین کرده. جلو آمد و با لگد به کمر علی اصغر کوبید. علی اصغر به دکتر قادر گفت:
– اگر یزید و معاویه خوبن چرا از محشور شدن با اونا ناراحت می شید، اگه امام حسین(ع) خوبه، چرا بهش متوسل نمی شید، شما هم خدا رو می خواید هم خرما رو. با امام حسین(ع) دشمنی می کنید، اما دلتون می خواد فردای قیامت با او محشور بشید، از یزید و معاویه خوشتون می آد، دلتون نمی خواد باهاشون محشور بشید؛ شما دیگه چه مردم عجیبی هستید!
حال و احوال و نگاه دکتر قادر دیدنی بود!
راوی: سیدناصر حسینی پور
برگرفته از کتاب “پایی که جا ماند”
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093