شجاعت عجیبی داشت کافی بود بداند در گوشهای از خط نیاز به ریسک است.
اولین کسی که حاضر میشد هدایت نیروها را بر عهده گرفته و وارد عمل شود، حمید ایرانمنش(حمیدچریک) بود.
راوی: حاج قاسم سلیمانی
بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
1_1217688932.mp3
28.44M
🔊#شیطان_شناسی_در_قرآن
8️⃣1️⃣ جلسه هیجدهم
* همنشینی شیطان با انسان
* چرا به قیامت روز می گویند نه شب؟
* آشکار شدن دشمنی شیطان
* نقش خوراک حلال و طیّب در مقابل وسوسههای شیطان
⏰مدت زمان: ۵۳:۲۳
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨✨🌹✨✨
✳️ قدم اول
خدمت آیت الله بهجت بودیم. یکی از حضار گفت: «حاج آقا یک نصیحتی بفرمایید استفاده کنیم.»
آقای بهجت سرش پایین بود. این جمله را که شنید سرش را بالا آورد و فرمود: «از آنچه تا الان یاد گرفتهای، استفادهی لازم را کردهای؟!»
سپس ادامه داد: «شما بحمدالله همه #نماز میخوانید ولی آیا واقعا از نظر نفسانی و معنوی از این نماز که عمود دین و مایهی تقرب به خداست بهرهی کافی را بردهاید؟ آیا آثار آن را در نفس خود احساس میکنید؟ زمانی که محضر استادمان آقای قاضی مشرف میشدیم، به ما اینگونه میفرمودند. ما هم معنای این نکته را خوب نفهمیدیم مگر پس از ریاضتها و تأملهای فراوان.
باید قدم اول را با صدق و صفا بردارید. بهترین چیز برای شروع همین نماز است. قدم دوم را اگر نمیدانستید، خدای متعال کسی را با لطف و کرم خود میفرستد تا به شما یاد دهد.»
📚 برگرفته از کتاب استاد | صد روایت از زندگی آیت الله قاضی طباطبایی
📖 ص ۱۱۵
✨✨🌹✨✨
💫 از بچههاي لشگر فاطميون ميگه شب آخر به حاج قاسم گفتم اوضاع عراق خوب نيست، فعلا نريد!
🍀 حاجي با لبخند گفت: ميترسيد شهيد بشم؟
⭐️ گفتيم شهادت كه افتخاره، رفتن شما براي ما فاجعه است!
🌷 سردار گفت: ميوه وقتي ميرسه باغبان بايد بچيندش،
🌷 ميوه رسيده اگر روي درخت بمونه
🌷 پوسيده ميشه
🌷 و خودش ميفته.
#حاج_قاسم #مرد_میدان
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فایل ویژه✅
#سخنان سردارحاج قاسم سلیمانی درمورد شهیدیوسف الهی🌷
#کلیپ بسیاردیدنی ودلی♻️
بامادر خاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇👇
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷✨✨🌷✨✨🌷
عرض سلام وادب واحترام خدمت عزیزان وهمراهان شهدایی کانال 🙏❤️
قصدبراینست ان شاالله هدیه به روح والای سردارشهید،حاج قاسم وهمراهان شهیدش ،بمناسبت سالگردعروج ملکوتیشون 🖤
۱) یک ختم کامل قرآن کریم
۲) ۴۰ زیارت عاشورا
۳)ختم صلوات۱۴۰۰۰ تایی
گرفته شود،هرعزیزی مایل به شرکت بود دراین ختوم،درپی وی بنده اطلاع دهد 🙏🌸
خادم کانال @yazeinab1393
🇮🇷ان شاالله عنایت سرداران شهید دردنیا وشفاعتشون درآخرت نصیبتان شود🇮🇷
🌷✨✨🌷✨✨🌷
❤️قسمت هفتاد و شش❤️
.
مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص جانبازان نبود.
دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.
ایوب با کسی آشنا نبود. می فهمید با آن ها فرق دارد. می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند.
کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.
از صبح کنارش می نشستم تا عصر
بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.
بچه ها هم خانه تنها بودند.
می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید:
"من را اینجا تنها نگذار"
طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.
نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود، عقایدش را دوست داشتم، مرد زندگیم بود، پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم. 😢
#ادامہ_دارد ❤️قسمت هفتاد و هفت❤️
.
چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم. یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد.
اما این بار شش دانگ حواسش به من بود.
با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم.
جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. #چادرم را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در
صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد.
او هم داشت می دوید.
"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......."
بغضم ترکید.
اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم.
نگهبان در را باز کرد.
ایوب هنوز می دوید.
با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من،
از در بیرون بروم. 😔
#ادامہ_دارد
رمان های عاشقانه مذهبی @
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093