eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.7هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
79 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ﷽ ﷽ آمد سہ‌شنبہ تا من وتو یاد او ڪنیم در جمڪران عشق  ز دل آرزو ڪنیم اے آرزوے منتظران زودتر بیاآرے، بیا ڪہ باتو فقط گفٺگو ڪنیم  🔻طریقه خواندن؛ (عج) بعداز نماز مغرب وعشا ✌️دورکعت است 1_نیت(نماز صاحب الزمان عج میخوانم قربة إلى الله) 2_درهررکعت به (ایاک نعبد و ایاک نستعين) رسیدید 100مرتبه تکرارکنید 3_درهررکعت ذکررکوع 7 مرتبه (سبحان ربی العظیم وبحمده) 4_درهررکعت ذکرهرسجده 7مرتبه (سبحان ربی الأعلى وبحمده) 5_درپایان تشهد وسلام 6_بعدازسلام یک مرتبه (لااله الاالله)+تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (س) ((34 مرتبه الله اکبر + 33مرتبه الحمدالله + 33 مرتبه سبحان الله )) 7_سپس سر روی مهرگذاشته 100مرتبه صلوات میفرستید. 8_درپایان دعای فرج خوانده شود اللهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِینَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَتِهِمْ وَ عَجِّلِ اللهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقَائِمِهِمْ وَ أَظْهِرْ إِعْزَازَهُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ احْفَظَانِی فَإِنَّکُمَا حَافِظَایَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ. 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5934036213265598269.mp3
8.05M
🎧 💽 نوآهنگ مداحی بسیار زیبا دروصف (عج) 🎼کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو آمدم دور تو گردیدم ولی نشناختم 🕊 🕊 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدام غیرت؟! غیرت ۱۴ ساله‌های الان یا ۱۴ ساله‌های جنگ؟ این غیرت داره خشک میشه کمک کنید این اتفاق نیافته. ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
انسان شناسی ۲۷.mp3
12.17M
۲۷ 💢 چرا خدا بعضی چیزها رو حرام اعلام کرده؟ • چرا اینهمه رعایت احکامِ شرعی، سخت و پیچیده‌اند؟ • چرا اینهمه قانون و چهارچوب برای ما وضع کرده؟ چـــرا ... چـــرا ... چــــــرا؟ 💢 ریشه‌ی اینهمه چــرا، برای پذیرش دستورات خدا، یک ریشه‌ی مشترک و بسیار ساده است، که براحتی نیز درمان می‌شود! ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
╭━══━⊰♥️⊱━══━╮ • • •| 🌿|• . رسول‌خدا صلوات‌الله‌علیه‌وآله‌فرمودند : هفت‌سال‌ملائکه‌بر من‌و علی‌صلوات.. فرستادند زیرا که‌در این‌مدت‌کلمه ازاحدی‌به‌آسمان‌برنخواست‌مگر از من و علی...!🥰°🤍| . 🌌《 ینابیع الموده،باب ۱۲ 》 . ابن‌عباس‌میگوید : هنگام‌شهادتِ‌رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌،کنار بستر‌ایشان بودم ، و متوجه‌حرکت‌لب‌های‌آن‌بزرگوارشدم نزدیک‌رفته‌و گوش‌دادم،حضرت‌میفرمود: . خداوندآ ؛ من‌تقرب‌میجویم‌به‌تو‌،با ‌ولایتِ .....:)💗 . و آنجا بود که‌متوجه‌شدم‌ : .. چه مقام و عظمتی دارد [😎💥] ←📄🔗‌اسرار معراج‌پیامبراسلام . +🍒 • ۳۴ به عیدبزرگ سعیدغدیر • ╰━══━⊰♥️⊱━══━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید 🌷 فرمانده گردان خانم حضرت زهرا سلام الله علیه🌷 به گفته سردار عبدالله عراقی. همت جبهه ها شهید محرم رحمانی وقتی نماز می خوند اشک چشمهاش درحالت قنوت در دستانش می چکید و دستهایش را خیس خیس می کرد . یکی از همرزم هاش بهش گفته من نور خدا را درون شما دیدم. با اینکه این شهید فرمانده گردان بودن ولی از ایشان هیچ عکسی حتی در سپاه نیست 🌷یادونام شهداباصلوات🌷 وقت📿📿📿 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او رود جنون بود که دریا می شد با بیرق آفتاب بر پا می شد پرواز اگر نبود، معلوم نبود این مرد چگونه در زمین جا می شد. 🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷....... قسمت سیزدهم👇👇
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت دوازدهم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) شروع کردم اثاث ها
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت سیزدهم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) شام می خوردیم که که زنگ زد. اف اف را برداشتم. گفتم: کیه؟ گفت: باز کنید لطفا. گفتم: شما؟ سر به سرم می گذاشت. یک سطل آب کردم. رفتم بالای پله ها. گفتم: کیه؟ تا سرش را بالا گرفت که بگوید منم، آب را ریختم روی سرش و به دو به دو آمدم پایین. خیس آب شده بود. گفتم: برو همان جا که یک ماه بودی. گفت: در را باز کن. جان علی. جان من. از خدایم بود ببینمش. در را باز کردم و آمد تو. سرش را با حوله خشک کردم. برایش تعریف کردم که تو رفتی، دو سه روز بعد آقای موسوی و خانمش رفتند و این اتفاق افتاد. دیگر ترسیده بود. هر دو سه روز می آمد. اگر نمی توانست بیاید زنگ می زد. 🌹🌹🌹 شاید این اتفاق هم لطف خدا بود. او که ضرری نکرد. منوچهر که بود چیزی کم نبود. فکر کرد اگر بخواهد منوچهر را تعریف کند چه بگوید؟ اگر از دوستان منوچهر می پرسید می گفتند: خشن و جدی است. اما مادر بزرگ می گفت: منوچهر شوخی را از حد گذرانده. چون دست می انداخت دور کمرش و قلقلکش می داد و سر به سرش می گذاشت. مادر بزرگ می گفت: مگر تو پاسدار نیستی؟ چرا اینقدر شیطانی؟ پاسدارها همه سنگین و رنگینند. مادر بزرگ جذبه ی منوچهر را ندیده بود و عصبانیتش را، وقتی تا گوش هاش سرخ می شد. فرشته تعجب می کرد که چطور می تواند اینقدر عصبانی شود و باز سکوت کند و چیزی نگوید. شنیده بود سیدهای حسینی جوشی اند، اما منوچهر این طوری نبود. 🌹🌹🌹 پدر بزرگ منوچهر سید حسینی بود. سال ها قبل باکو زندگی می کردند. پدر و عموهاش همان جا به دنیا آمده بودند. همه سرمایه دار بودند و دم و دستگاهی داشتند. اما مسلمان ها بهشان حق سیدی می دادند. وقتی آمدند ایران، باز هم این اتفاق تکرار شده بود. به پدر بزرگ بر می خورد و شجره نامه اش را می فروشد. شناسنامه هم که می گیرد، سید بودنش را پنهان می کند. منوچهر راضی بود از این کار پدر بزرگ. می گفت: یک چیزهایی باید به دل ثابت باشد، نه به لفظ. 🌹🌹🌹 به چشم من که منوچهر یک مومن واقعی بود. و سید بودنش به جا. می دیدم حساب و کتاب کردنش را. منطقه که می رفتیم، نصف پول بنزین را حساب می کرد، می داد به جمشید. جمشید هم سپاهی بود. استهلاک ماشین را هم حساب می کرد. می گفتم: تو که برای ماموریت آمدی و باید بر می گشتی. حالا من هم با تو بر می گردم. چه فرقی دارد؟ می گفت: فرق دارد. 🔸ادامه دارد ...... 💐 شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات 💐 -----------------------------------