『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
✨#برطرف شدن اندوه وشیرین شدن دوباره زندگی توسط#زیارت عاشورا✨ #قسمت دوم🥀 از شدت ناراحتى و تأ ثر
#برطرف شدن اندوه وشیرین شدن دوباره زندگی توسط#زیارت عاشورا
#قسمت سوم 🥀
سپس همراه او سوار ماشين شدم .
اين خواب را براى كسى تعريف نكردم در روز جمعه شب ساعت هشت و نيم زنگ تلفن به صدا در آمد، وقتى گوشى را برداشتم صدايى را شنيدم كه آشنا بودولى نمى توانستم آن را تشخيص دهم . او گفت : من فلانم (شوهرت هستم ) من گفتم : چه مى گويى ؟!! تو كجايى ؟ گفت : من اكنون در شهر اصفهان هستم . گفتم : چرا به خانه نمى آيى ؟ گفت : مى آيم اما ابتدا خواستم خبر دهم تا غافلگير نشويد. گفتم : خوش آمدى در اين لحظه كه اين سطرها را مى نويسم به ياد لحظه اى مى افتم كه زنگ تلفن به صدا در آمد و بدنم را لرزش فرا گرفت و حالتى غير طبيعى به من دست داد، آن شدت خوشحالى را قادر به توصيف نيستم .
وقتى همسرم به منزل آمد، ابتدا به منزل فرزندان آن مرحوم كه در نزديكى منزل ماست رفتم و داستان را براى وى بازگو كردم سپس خواستم به زيارت قبر سيّد بروم از او تشكر كنم ليكن تا كنون موفق نشده ام ، و خدا را شكر كه با يكديگر زندگى مى كنيم و چيزى صفا و صميميت زندگى ما را تيره و تار ننموده .
شايان ذكر است ، من به همسرم گفتم : آنچه از تو مى دانم اين است كه مردى قاطع و در حرف و عمل جدى مى باشى بارها گفتى به اصفهان باز نمى گردم چه چيز تو را واداشت نظرت را تغيير دهى و نزد ما باز گردى ؟
او گفت : در ابتدا بسيار تحت تأ ثير قرار گرفته بودم به طورى كه يك بار هم فكر بازگشت به اصفهان به ذهنم خطور نكرد، ولى از تاريخ ... (نزديك همان روزهايى كه شروع به خواندن زيارت عاشورا كردم ) تحت فشار قرار گرفتم و اعصابم به هم ريخته شده بود، هر چه براى خروج از اين بن بستى كه در آن به سر مى بردم فكر مى كردم به راه حلى نمى رسيدم ، به نظرم رسيد به فرانسه مسافرت كنم ولى بيشتر احساس ناراحتى مى كردم ، سپس به فكر مسافرت به تركيه افتادم ولى از اين فكر نيز احساس راحتى به من دست نمى داد، ليكن وقتى فكر بازگشت به اصفهان را مى كردم احساس راحتى و آسودگى خيال به من دست مى داد، براى همين بازگشتم .
و نكته بسيار مهم : بازگشت همسرم مصادف با روزهاى جمادى اول و جمادى دوم بود، همان روزهايى كه در عالم خواب ذكر شده بودند، به همين دليل به طور مستمر زيارت عاشورا را مى خوانم .
من همه مردان و زنان مؤ من را سفارش مى كنم كه اگر در زندگى با مشكلى رو به رو شدند از رحمت خداوند و عنايت اهل بيت نا اميد نشوند و با دعا و توسل به اين گوهر ناياب و گرانمايه و اين اكسير بسيار بزرگ قادر خواهند بود لطف و عنايت بارى تعالى را كسب كنند
#قسمت آخر🥀.....🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #ببینید | نشانه های دوست دارِ واقعیِ خدا!
🔺️ سلسله جلسات #درس_اخلاق حضرت آیت الله مصباح یزدی (قدس سره) با موضوع « #محبت_خدا »)))))))🌺🍃
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام )🌹
🌠شب جمعه است هوایت نکنم میرم ،یادی از صحن و سرایت نکنم می میرموضع من را به خدا روضه ی تو سامان دادمن اگر گریه برایت نکنم می میرم• شب زیارتی ارباب❤️
السَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ الحسین علیه السلام🌹
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🦋🌹
#یه برادری،داشتیم خیلی عارف بود🌹
✨بدرجه یی رسیده بودکه بعضی اولیاء،درواقع بزرگان جایگاه عرفان،بعدازمدت طولانی هفتادسال،هشتادسال میرسید،اورسیده بود✨
اسمش حسین بود:#محمدحسین یوسف الهی
#سخنان دلنشین وبیادماندنی سرداردلهادرباره همسایه آخرتی ویاردیرینه اش👆👆
#بازپنجشنبه ویادشهداباصلوات💐
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#نخل _ سوخته
🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹
#قسمت: پانزدهم🥀
◽در خارج از کشور حسین با یکی از دوستان دوران تحصیلش در مدرسهٔ شریعتی برخورد میکند. آن دوست طی یک هفته اقامت حسین به دنبالش می رود و سعی میکند او را راهنمایی کند. شهر را نشانش میدهد هر جا که نیاز بود به عنوان مترجم کمک کند.
- او را به خوبی میشناخت. از هوش و استعدادش باخبر بود و سابقه موفقیت های درسی اش را می دانست. به همین خاطر زمانی که حسین میخواهد به ایران برگردد پیشنهاد عجیبی به او میدهد.
- میگوید: تو به اندازه کافی جنگیده ای، دو بار تا به حال مجروح شده ای و وضیفه ات را هر چه که بوده است به طور کامل انجام داده ای، دیگر کجا می خواهی بروی. همین جا بمان. اینجا می توانی درس بخوانی و آیندهٔ درخشانی داشته باشی. من آشنایان زیادی دارم قول میدهم که هر امکاناتی بخواهی برایت فراهم کنم.
- حسین تشکر میکند و در جواب میگوید: اینجا برای شما خوب است. و دشت های داغ جبهههای جنوب ایران برای من. دنیا و مافیها همه برای اهل دنیاست. اما حسین پسر غلامحسین آفریده شده برای جنگ و تا جنگ هست و من زندهام توی جبهه ها می مانم. و خدا حافظی می کند و راه می افتد.(مهدی شفا زند، محمدعلی یوسف الهی، محمد هادی یوسف الهی)
◽وقتی حسین به کرمان برگشت هنوز بهبودی خود را باز نیافته بود و می بایست باز هم تحت درمان باشد. آثار سوختگی حاصل از شیمیایی بر جای جای بدنش مشهود بود. آسیبی که به چشمانش رسیده بود اذیتش میکرد. اما با همه این حرف ها وقتی می گفتیم: حالت چطور است؟ می خندید و می گفت: خوب الحمدللّه خوب خوبم. ناراحت نباشید خیلی خوبم. هیچ گاه ناله ای از او نشنیدیم و ندیدیم که گله و اعتراضی کند. (پدر شهید)
◽ بهار سال ۱۳۶۴ حسین میبایست برای ادامهٔ درمان به تهران برود. چون حال عمومی اش خوب نبود و چشمانش ناراحت بود. تصمیم گرفتم همراهش بروم و با ماشین شخصی خودم او را ببرم.
- در طول مسیر حال حسین بدتر شد. چشمانش به شدت درد گرفته بود و اذیتش میکرد. همیشه در سفرها مصاحب خوبی بود. صحبتهای شیرینش راه را کوتاه و سختیهای سفر را آسان میکرد. اما آن روز ساکت و آرام نشسته بود و چیزی نمی گفت. فهمیدم که خیلی درد دارد. پیشنهاد دادم، کمی استراحت کند. او هم قبول کرد. یک مسکن خورد و روی صندلی عقب ماشین خواباندمش. پتویی هم رویش کشیدم. دوباره به رانندگی ادامه دادم.
- شب به شهرستان نائین رسیدیم. برای نماز و شام توقف کردیم. بعد از شام دیدم هم او خسته است. و هم خودم.
- گفتم: بهتر است شب را همین جا داخل ماشین بخوابیم و صبح دوباره به راهمان ادامه دهیم. قبول کرد. در کوچه ای کنار مسجد جامع نائین ماشین را پارک کردم و هر دو داخل آن خوابیدیم. از صبح رانندگی کرده بودم و خیلی خسته بودم. ضمناً وضعیت حسین هم آنقدر ناراحتم کرده بود که یک لحظه نمی توانستم فکر او را از ذهنم خارج کنم.
- و این، خستگی مرا مضاعف می کرد.
- به همین خاطر تا چشمانم را روی هم گذاشتم خوابم برد.
- نیمه های شب یک مرتبه از خواب بیدار شدم. خواستم ببینم در چه وضعیتی است حالش خوب است یا نه. نگاه کردم داخل ماشین نبود. ترسیدم با خودم فکر کردم حتماً حالش بدتر شده است و نخواسته مرا بیدار کند. چون همیشه سعی داشت مزاحم کسی نباشد. با عجله از ماشین پیاده شدم. اول نگاهی به اطراف انداختم اثری از او نبود.
- نمی دانستم چکار کنم. خودم را به خیابان اصلی رساندم، دو طرف را نگاه کردم، اما نبود. داخل کوچه، کنار ماشین، هیچ جا نبود. یک دفعه متوجه مسجد شدم. جلو رفتم. دیدم لای در باز است، آهسته داخل ماشین شدم در حالی که با نگاهم مرتب اطراف را جستجو میکردم آهسته آهسته جلوتر رفتم. یک مرتبه شبه یک نفر در گوشه شبستان مسجد توجهم را جلب کرد. یک نفر در حال راز و نیاز در گوشه دنجی از مسجد بود. جلوتر رفتم. حسین بود و در حالت قنوت.
- با خودم فکر کردم بهتر است مزاحمش نشوم. اما نمیتوانستم دل بکنم و بروم. آرام گوشه ای خزیدم و به تماشایش نشستم. حالت عجیبی داشت، گریه می کرد، اشک می ریخت، دعا میخواند و بدنش به شدت می لرزید.
- برای لحظاتی خودم را فراموش کرده بودم. چنان غرق در حالت عارفانهٔ او شده بودم که اصلاً نمیفهمیدم کجا هستم و چه در اطرافم می گذرد.
- وقتی نمازش تمام شد چیزی به اذان صبح نمانده بود. رفتم وضو گرفتم و دوباره به شبستان برگشتم. وضعیت حسین دیگر عادی شده بود. نماز صبح را که خواندیم دوباره به راه افتادیم اما این بار حسین حالش خیلی بهتر شده بود. مناجات شب قبل او را سرحال کرده بود. انگار دیگر دردی وجود نداشت، شروع به صحبت کرد. حرفهایی که برای لحظاتی انسان را از دنیای مادی اطراف خودش دور میکرد.
- وقتی از حالش پرسیدم گفت: خداوند همه انسانها را در بوتهٔ آزمایش قرار میدهد، حتی آنهایی که به مقام و منزلت بالایی رسیده اند، اینها همه اش امتحان الهی است👇👇👇
خوشا به حال آنهایی که سربلند و پیروز از این امتحانات بیرون آمدند و رستگار شدند و رفتند.
- بعد شروع به خواندن شعر مورد علاقه اش کرد.
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
- وقتی حرف هایش تمام شد اشاره ای به وضعیت جسمی و بدن مجروحش کرد و فقط این مصرع را خواند که: ما نداریم از رضای حق گله. (محمدعلی یوسف الهی)
▪️مادرم خدا بیامرز تعریف میکرد: « یک شب بیدار شدم. دیدم پوتینهای حسین پشت در اتاقند. فهمیدم که از جبهه آمده است.»
- آخر حسین هر وقت نیمه شب از منطقه بر میگشت در نمیزد تا کسی را بیدار نکند. از دیوار حیاط بالا می آمد و داخل خانه می شد. بعد هم در اتاق جلویی خانه استراحت میکرد.
- مادرم می گفت: «آن شب هوا مهتابی بود و ماه حیات را روشن کرده بود. رفتم ببینم حسین در کدام اتاق خوابیده است و چیزی لازم ندارد. تا رسیدم جلوی در اتاق، دیدم دارد نماز میخواند. خیال کردم اذان گفته اند و او نماز صبح میخواند. به خاطر همین من هم رفتم وضو بگیرم آماده نماز شوم. در این فاصله که حدود پنج - شش دقیقه ای می شد، تازه صدای اذان بلند شد. فهمیدم حسین نماز شب میخوانده است.»
- مادرم این حرفها را که می زد حالش دگرگون میشد. چون خیلی به حسین علاقه داشت. اصلاً حسین از همه محبوب تر بود حتی خود ما خواهر و برادرها به او علاقهٔ دیگری داشتیم. مادرم خدا بیامرز چند سال بعد از شهادت حسین به رحمت خدا رفت. (خواهر شهید)
▪️حسین قطعه زمینی در کرمان داشت که خیلی کم به آن سرکشی میکرد. آخرین بار وقتی بعد از حدود یک سال به آنجا رفت در کمال تعجب دید که یک نفر زمین را ساخته و در آن ساکن شده است بعد از پرس و جو، تحقیقات، فهمید که آن شخص یک نفر جهادی است.
- قضیه را برای من تعریف کرد. گفتم: خب برو شکایت کن و از طریق دادگاه پی گیر قضیه باش بالاخره هر چه باشد تو مدارکی داری و میتوانی به حقت برسی.
- گفت: من نمیتوانم این کار را بکنم. او یک نفر جهادی است و حتماً نیازش از من بیشتر بوده است. گرچه نمیبایست چنین کار میکرد و در زمین غصبی می نشست، اما حالا که کرده. دیگر دلم نمی آید پایش را به دادگاه را بکشم. عیبی ندارد من زمین را بخشیدم و گذشت کردم. (سردار سلیمانی)
این داستان ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته»
✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
قَبل اَز خواب زِمزِمِه کنیم؛
اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ
الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ...
خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز
حُسین(ع) مَحروم میکنَد.
ببخش!
شبتون شهدایی به دعای اباعبدلله🌟🌙
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
📖تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین
وسرداردلهاحاج قاسم ❤
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوند بخشنده ومهربان
آیه 78سوره مبارکه نساء🌺🍃
أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً «78»🌺🍃
هر كجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد هر چند در دژهاى مستحكم (يا ستارگان) باشيد. اگر به آنان (منافقان) نيكى وپيروزى برسد، مىگويند: اين از سوى خداست، و اگر بدى به ايشان رسد، مىگويند: اين از جانب تو است. بگو: همه چيز از سوى خداست. اين قوم را چه شده كه در معرض فهم هيچ سخنى نيستند؟ «78»🌺🍃
🤲اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن📗
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ...
سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها.
سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🔰 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🔰اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🔰اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🔰 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🔰فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
❃بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن❃
#بیستم آبانماه شهادت مدافع# حرم و#بیسجی مجیدیوسفی سومین شهید امنیت گیلان🌷))))
#و شهادت دلاورمردانیکه در میدان #جنگ و#جهادبشهادت رسیدن و#شهدای مظلوم اخیرا #روحشون شاد ویادشان تاابد گرامی🌷)))))
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🔰اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا
مجید یوسفی بسیجی مدافع حرم متولد دهه ۶۰ اهل آستانهاشرفیه که در ۱۷ آبان ۱۴۰۱ در شهر بندر کیاشهر توسط اوباش و اغتشاشگران به شهادت رسید. مجید یوسفی سومین شهید مدافع امنیت گیلان نامیده میشود
روحش شاد ویادش گرامی.......🌷)))))))))
🌷)شهید، باران رحمت الهی است
که به زمین خشک جانها،
حیات دوباره میدهد.
عشق شهید، عشق حقیقی است
که با هیچ چیز عوض نخواهد شد
🌷)شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود، یقیناً به او ملحق خواهد شد، شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی.💔
#روحش شادویادش گرامی
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌸بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌸
✍امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: دلت براى تو سالم نخواهد شد، مگر آنگاه كه براى مؤمنان همان پسندى كه براى خود مىپسندى.
📚بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۸
⏳امروز جمعه
۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱
۱۶ ربیع الثانی ۱۴۴۴
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093