❤بسم رب العشق❤
🌹برگی از خاطرات شهید عارف،محمدحسین🌹
⚘به نقل از:سردار دلها حاج قاسم سلیمانی⚘
👈قرار بود با محمدحسین و چند نفر دیگر از بچههای اطلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی غرب برویم ما تا آن زمان بیشتر در جنوب کار کرده بودیم و با مناطق کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم.🌱
در جنوب منطقه طوری بود که نیاز به بلدچی نبود و ما معمولاً باید سینه خیز به سمت دشمن می رفتیم و خیلی هم آهسته صحبت میکردیم
اما در کوهستان شرایط فرق میکرد🍀
در این ماموریت دو نفر از افراد بومی محل به نامهای شاهرخ و اکبر قیصر به عنوان بلدچی ما را همراهی می کردند
آنها بزرگ شده آنجا و به تمام راه ها وارد و آشنا بودند 🌾
خصلت های عجیبی هم داشتند، برخوردشان بد بود و همه بچه ها ناراحت بودند😔
توی راه میرفتیم خیلی بلند بلند صحبت میکردند و اصلاً اصول ایمنی را رعایت نمی کردند🥀
و ما با توجه به تجربهای که داشتیم معتقد بودیم باید احتیاط کنیم 👌
آهسته به محمدحسین گفتم نکند امشب اینها مارالو بدهند و گیر دشمن بیفتیم😱
محمدحسین گفت: نه،خیالت راحت باشد
گفتم: از کجا اینقدر مطمئنی ؟؟
گفت:اخلاق شان را می دانم ...
اینها اصلاً فرهنگشان اینطوری نیست،این کار را نمی کنند 🌱
با این حال برای احتیاط چند نفر را به عنوان تامین افراد گروه اطراف گروه میفرستم🍀
هندوزاده و مهدی شفازند را پشتسر فرستاد
من،(حاج قاسم)،جواد رزمحسینی و اکبر قیصر نیز جلو افتادیم⚘
با اینکه مسافت زیادی آمده بودیم و خیلی زمان گذشته بود اما هنوز به دشمن نرسیده بودیم
محمدحسین پرسید؟؟
اکبر! پس دشمن کجاست ؟
با صدای بلند که از ۱۰۰ متری به گوش میرسید جواب داد:
هنوز خیلی مانده...
ما چیزی نگفتیم و به راهمان ادامه دادیم ولی باز خبری از دشمن نبود😔
یکی دو مرتبه من سوال کردم...
بازهم همین جواب را داد😏
اصلاح آن روز هر چه به او می گفتیم برعکس عمل می کرد💥
من فکر کردم حتما ریگی به کفش دارد و میخواهد بلایی سر ما بیاورد 🙃
محمدحسین گفت :
شما هیچی نگو🙏
گفتم: برای چی؟؟
گفت :برای اینکه اینها عشایر اند خصلت های خاص خودشان را دارند🌾
وقتی اینقدر با احتیاط می رویم فکر میکنند میترسیم آن وقت بدتر میکند👌
گفتم :باشد من دیگر حرفی نمیزنم🍀
همچنان به راهمان ادامه دادیم تا به ارتفاع بیشتر میل رسیدیم 🥱
اکبر ما را برد پشت ارتفاع و گفت :این هم عراقیها ...
سپس در گوشهای نشسته و منتظر شد🤔
ما با خیال راحت عملیات شناسایی را انجام دادیم😊
وقتی کارمان تمام شد دوباره به همان ترتیب برگشتیم صحیح و سالم..🍀
شاهرخ و اکبر قیصر همانطور که محمدحسین گفته بود خطر ایجاد نکردند👌👌
واقعا برای من جالب بود که محمدحسین روی عشایری شناخت داشت و خیلی هم با آرامش برخورد می کرد💚
به نظرم هر چه بود به هوش و استعداد فوق العاده اش مربوط می شد🌹
❤فرازو شیبِ بیابانِ عشق دام بلاست
کجاست شیردلی که از بلا نپرهیزد ❤
#خاطرات _محمد_حسین
#سردار_ سلیمانی
#ماملت_شهادتیم
🏴شما دعوت شدید🏴
,,,🍃🌺🖤🌺🍃,,,
@shahid_aref_64
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگ سلیمانی...
نه آروم میشم از گریه نه یادت میره از یادم •
نمیدونم به این دنیا تقاص چی رو پس دادم
#سردار_ دل_ ها
#قاسم_سلیمانی
🏴شما دعوت شدید🏴
,,,🍃🌹💚🌹🍃,,,
@shahid_aref_64