eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
دارو به چه کار آید لبخندتان تسکین است ... صدای خنده های شما افتادن تکه های یخ است در لیوان بهار نارنج بخندید! می‌خواهم گلویی تازه کنم... @shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣♥️❣♥️❣♥️❣ ♥️ ❣ 🎥 🔸صدای ماندگار پشت بیسیم من برای نوکری و خدمتگذاری شما آمده‌ام... 🌷 ❣ ♥️ ❣♥️❣♥️❣♥️❣ @shahid_aref_64
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 🌿 🌷 دشمنان نمیدانند و نمیفهـمند ڪه مابراے مسابقه میدهـیم و وابستگے نداریم و اعتقاد ما این است کہ ازسوی خدا آمدہ ایم وبہ سوی او میرویم . 🌷 🌿 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @shahid_aref_64
●نوروز ۹۲ همه ی خانواده به اتفاق محمدحسین عازم سفر حج عمره شدیم. یک شب وقتی برای نماز جماعت مغرب وعشابه "مسجدالنبی رفتیم قرار گذاشتیم بعد از نماز در صحن مسجد النبی یکدیگر را ببینیم. ●همه کنار نزدیکترین دیوار به بقیع کنار هم نشستیم. طوری که شرطه ها به ما شک نکنند و ما را بلند نکنند ●محمدحسین حال خوشی داشت شروع کرد به خواندن "روضه_مادر روضه آتش و میخ و درودیوار و ما آرام گریه میکردیم که شرطه ها متوجه ما نشوند. وقتی به ما نزدیک میشدند محمد حسین صدایش را پایین می آورد و وقتی از ما فاصله میگرفتند بلند روضه می خواند... 🌷 🌷 🌸 🌷🌸🌷🌸🌷 @shahid_aref_64
‍ ‍ 🏴 " شهدا و امام حسین (ع)"... یکے از بچه ها رو فرستاده بود دنبالم ، وقتے رفتم سنگر فرماندهے بهم گفت: دوست دارم شعر " ڪبوتر بام حسین (ع) " رو برام بخونے.. گفتم: حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم، آخه برای هرکسی کہ خوندم شهید شده، گفت: حالا که اینطور شد حتما باید برام بخونے هر چے اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیربار نرفت، شروع کردم به خوندن : دلم مےخواد کبوتر بام‌حسین بشم من فدای صحن حرم و نام‌حسین بشم من دلم مےخواد زخون پیکرم وضو بگیرم مدال افتخـارِ نوڪری از او بگیرم ... همینطور ڪہ مےخوندم حواسم به حاجے بود. حال و هواے دیگه ‌ای داشت. صداے گریه‌ اش پیچیـد تو سنگر ... دلم میخواد چو لاله ای نشگفته پرپر بشم شهد شهادت بنوشم مهمان اڪبر بشم.. وقتے گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد، همونطوری کہ مےخواست ، اونقـدر پاره پاره کہ همه بدنش رو جمـع کردند تو یه ڪیسه کوچیک... ✍ راوی : حاج علی مالکےنژاد ۱۷علےبن‌ابیطالب 🏴🍃🌸🍃🏴 @shahid_aref_64
نگـاه دار دلـی را که بُـرده ای به نگاهـی در سمت چپ تصویر در کنار سردار دلها یکی از بزرگان لشکر۴۱ ثارالله ملقب به "علمدار لشکر" ایستادند . شهیدی که توفیق نداشتیم ازشون مطلب بزنیم ان‌شاالله بزودی لطف حاج احمدآقا نصیب ما بشه و از ایشون یاد کنیم ... فرمانده گردان خط شکن۴۱۰غواصی لشکر ۴۱ ثـــــارالله . 🏴--🍃🌹🍃--🏴 @shahid_aref_64
✍ماجرای حضور سپهبد شهید قاسم سلیمانی در منزل شهید همدانی 🔹فرزند شهید همدانی در گفت‌وگو با «رادیو اربعین»: بعد از شهادت پدرم یک روز ایشان به صورت ساده و بی‌تکلف وآن هم تنها و بدون محافظ به منزلمان آمد. چند ساعت را با همدیگر بودیم و صحبت‌هایی شد. بعد در لحظه خداحافظی چند عکس با همدیگر گرفتیم. فضایی صمیمی و دوستانه‌ای میان ما برقرار شده بود. پس از رفتن شهید سلیمانی همسر من به نکته‌ای اشاره کردند و گفتند وقتی حاج قاسم از خانه ما رفت من همان حالاتی را که در پدر شما دیده بودم، همان محبتی که پدر شما به من داشت را در حاج قاسم دیدم. 🔹آن خنده‌های حاج قاسم را که دیدم یک لحظه پدر شما شهید همدانی را تصور کردم و فکر کردم که حاج قاسم همان پدرش شماست. این موضوع و نگاه همسرم نشان از قرابتی دارد که شهدا با همدیگر دارند 🌷 🏴--🍃🌹🍃--🏴 @shahid_aref_64
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی : وقتی از این ڪانال ... که سنگرهـای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری ، به « فرمانده » خواهی رسید به علمـــدار ... او را از آستین خالیِ دست راستش خواهی شناخت ... چه می گویـم !! چهره ریز نقش و خنده‌های دلنشینش نشانه ی بهتـری است ... مواظب باش ...! آن همه متواضع است که او را درمیان همراهانش گم میکنی اگر ڪسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی ڪرد که با فرمانده لشکر امام‌ حسین (؏) رو به رو است ... ♡شما دعوت شدید♡ ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌺♡🌺🍃,,, @shahid_aref_64
🔸 " در محضـر شهیــد " ... 💐به همه عزیزان سفارش می‌کنم به توجه ڪنند ڪہ نمـاز دربردارنده همه چیز است 📿وقتی در اقامه‌ی نمــاز ؛ بنده‌ی عاشق در مقابل معشوق❣ که همان پروردگار است می‌ایستد چقدر لذت‌بخش و زیبا می‌باشد ڪہ عاشــق صحبت و معشـوق گوش می‌نمـاید و به درخواست هایش پاسخ می‌دهد. 🥀 📿 اول وقت ♡شما دعوت شدید♡ ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌺♡🌺🍃,,, @shahid_aref_64
🍃به تمام کسانی که مهندسی را درک کردند، به تمام کسانی که پلی ساختند از انتهای بن بست کوچه ی رفاه تا بیکران، به تمام کسانی که خود را شبانه روز وقف کردند تا همگان شبانه روزی روشن داشته باشند، به تمام کسانی که لذتش را فهمیدند نه آنان که تنها به نامش خوانده شدند... 💐 مبارک مهندس 🥀 🕊 ᷝᷡᷝᷝᷝ شما دعوت شدید ‌‌‌‌‌ ,,,🌺......🌺,,, @shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه آغــاز و دستور حــرڪت نیروهــا توســط شهید حــاج حسیــن خــرازی . ۸ اسفنــد سالگرد شهادت فرمانده گـــــرامی بــاد... یادونامشان باصلوات💐 شمادعوت شدید •✾•🌿..🌺..🌿•✾• @shahid_aref_64
‍ 🍃شهدای گمنام زائران بسیاری دارند. هرکس که تیغ تنهایی به تنش بخورد و بغض صاحبخانه دلش باشد مهمان همیشگی شهدای گمنام است. اما هستند شهدایی همچون حاج شعبان که بر روی مزار نامشان هک شده اما در قلب و ذهن مردم اند. 🍃سرباز گمنام بود و هدفش تشکیل جامعه مهدوی برای آمدن هادی روزهای . برایش فرق نداشت ایران، آفریقا یا موصل. هرجا که پاگذاشت همه را و دلباخته خود کرد. مثل همان روز های جنگ که سربازان صدام کم کم با رفتار و اخلاق نیکوی او، شدند و برگشتند سوی حاج شعبان و دوستانش. 🍃حال در روزهایی که ندای از حرم عمه سادات شنیده شد حاج شعبان راهی شد و بازهم مثل روزهای جنگ همه مجذوب او شدند و کمی بعد که شهادت روزی اش شد عده ای فهمیدند حاج شعبان نصیری، هم رزم نبوده بلکه مسئول لشکر بوده است. همان روز که غسل کرد و موذن اذان ظهر شد و لحظاتی بعد به رسم در شعله های آتش سوخت. 🍃 نه دفتر و میز کاری داشت و نه قبول کرده بود درجه هایی را که باید روی دوشش میدرخشید. او مصداق یه سرباز واقعی برای بود و با شهادت اجر خدمت خالصانه اش را گرفت. 🍃چهل روز بعد از شهادتش موصل آزاد شد و دوستانش از او با نام موصل یاد کردند. جای حاج شعبان ها خالی است در روز های حیرانی و پر از مشکل این روزها. کاش بودند و بدون نشستن پشت میز و صندلی ، به فکر مردم و دردهایشان بودند... ✍نویسنده : منتظر 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۹۶ 🕊محل شهادت : عراق، موصل 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🇮🇷 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
‍ 🍃دست می‌کشم بر کتیبه‌ی و آن را به پرده مشکی دیوار که سیاهپوش عزای مادر است سنجاق می‌کنم و غم‌ها به دلم سنجاق می‌شود. 🍃آه می‌کشم، این روزها به زور بالا می‌آید. برمی‌گردم و چشم‌هایم به چشم‌های گره می‌خورد. بغض‌ها در گلویم پیچک می‌شود و اشک‌هایم به دادم می‌رسند. لبخندت مثل همیشه حاضر است تا را آرام کند اما آرام نمی‌شود و داغش تازه‌تر می‌شود. 🍃دوسال است لبخندت و اشک‌هایم از هم سبقت می‌گیرند. است در روضه حضرت مادر، جای خالی‌ات را با قاب عکست پر می‌کنم. گفته بودی اگر من نبودم مجلس را برپا کنید. حال با داغ که صاحبخانه دلم شده، می‌نشینم و برای حضرت مادر اشک می‌ریزم. 🍃 ، انگشتر و دستت هنوز مقابل چشمانم است و مرا می‌برد به ، به گودال، آنجا که انگشت و انگشتر را با هم بردند. ندای یا بنی‌مادر به گوش می‌رسد. 🍃ناله می‌زنم و دلم می‌رود به ، به پشت در، به هیزم‌های آتش گرفته و که بین در و دیوار می‌سوخت. نفسم می‌گیرد. آخ بمیرم که تو هم در سوختی. همچون مادر، غریبانه سوختی و بدن ارباً اربایت یادگار ماند برای ما.... 🍃سردار دلم، تلاقی زیبایی است که روز شهادتت با ایام شهادت حضرت مادر یکی شده. اشک می‌ریزم برای ، برای تو و که داغ نبودنت را بر دلم گذاشت... ✍نویسنده: منتظر 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت: ۱٣ دی ۱٣٩٨ 🥀مزار شهید: کرمان 🕊محل شهادت: بغداد، عراق 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093