eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم بنام خداوندبخشنده بخشایشگر بَلَىٰ ۚ إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَٰذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ ﴿١٢٥﴾🌷 آری، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یاری می دهد. (۱۲۵)🌷
🌺🍁 🌱ولی کاش چشمامون از زیادی قرآن خوندن وزیاد گریه کردن برای گناهامون ضعیف میشد... تا زیادی آنلاین بودن و زل زدن رو صفحه گوشی! تفاوتش کاملاً واضح و مشهوده! ✨
#شنبه_های_نبوی 💢 زیارت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله در روز شنبه 🌱اگر شفیع تویی اضطراب لازم نیست هراس از غم روز حساب لازم نیست... 🌱همیشه با تو فقط سود کرده ام، هرچند در عاشقی که حساب و کتاب لازم نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#من_محمد_را_دوست_دارم #نحن‌فداک‌یا‌رسول‌الله #شهیدانه🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خط‌ونشان هنرمندان برای اسرائیل در خانه پدر موشکی 🔹مهران رجبی: خانواده شهید طهرانی‌مقدم دشمنان را دق داده‌اند. 🔹علی غفاری: در معرفی هنری خدمات شهید کم‌کاری کردیم. 🔹مهدی فقیه: شهادت «حسن طهرانی‌مقدم» بی‌قرارم کرد. 🔹سیدجواد هاشمی: شهید طهرانی‌مقدم ایران را به جایگاهی رساند که هیچ‌کس حتی نتواند به آن نگاه چپ داشته باشد. 🔹کوروش زارعی: موشک‌هایی که به عین‌الأسد پرتاب شد، گوشه‌ای از توانمندی پدر موشکی ماست. 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍁 💡 عشق یعنے:‌♥️ خدا با اینکه این ‌🗯️⁩ همه گناه ڪردیم بازم ❌ مثلہ همیشه،🍂 انقدر آبرومون رو حفظ ڪرد🤍 ڪه همه بهمون میگن↓💔 اݪتماس‌ دعا
🌹شهید غلامعلی پیچک🌹 💠بوی عطر میداد💠 توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردنش همون جا افتاد و به آسمون پر کشید درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن به هر سختی بود برگردوندیم خیلی تعجب آور بود هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود دقت کردم دیدم بعد از یه هفته ، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه انگار همین الان شهید شده باشه خم شدم که صورتش رو ببوسم خدا شاهده بوی عطر می داد چه عطر خوشبویی بود.... راوی:(دوست شهید) شهید_غلامعلی_پیچک 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
باآروزهایش تا شهادت پیش رفت... 🌺🍂🌺🍃🌺 🍂🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🔵 مامانی..🔵 به مادرش می گفت «...مامانی». پشت تلفن لحنش را عوض می کرد و با مادرش مثل بچه ها حرف می زد. گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت، دو دقیقه مادرش را می دید و برمی گشت، حتی اگر جلسه بود. بچه ها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. بهش می گفتیم «...بچه ننه». 👈 شهید مصطفی احمدی روشن 📚 كتاب شهيد مصطفی احمدی روشن ، ص 73 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷_کیه اون جلو سرش را انداخته پایین داره می‌ره؟ آهای اخوی! برو تو ستون. به روی خود نمی‌آورد. دویدم تا اول ستون دستش را از پشت کشیدم _مگه با تو نیستم؟ بیا برو تو ستون. برگشت، یک‌نگاه به سر تا پایم انداخت. چیزی نگفت. 🌷_ببخشید آقا مصطفی. شرمنده نشناختمتون. شما این‌جا چی کار می‌کنید؟ رخت و لباس دامادی رو درنیاورده، کجا بلند شدید اومدید؟! این دفعه رو دیگه نمی‌ذارم بیایید. حرف‌هایم را نمی‌شنید. فقط می‌گفت: من باید امشب بیام. ژ–۳ را برداشتم. ضامنش را کشیدم. پایش را نشانه رفتم. بی‌سیمچی صدایم زد. قسمت نبود برگردد انگار.... 🌷از هر طرف محاصره شده بودیم. ما پایین تپه، آن‌ها بالای تپه. بسته بودندمان به رگبار. چند تا بی‌سیمچی این‌طرف تپه؛ مصطفی و سه نفر دیگر هم آن‌طرف. دیگر کسی سر پا نبود. سپیده زده بود. دید خوبی پیدا کردند. یک تیربارچی از بالای تپه بستمان به رگبار. گوشم را گذاشتم روی قلبش. صدایی نمی‌آمد.... 🌹خاطره ای به یاد فرمانده تازه‌داماد شهيد حجت الاسلام مصطفی ردانی‌پور 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
پدر صورت پسر را بوسید و گفت: تا کِی میخواهی بروی جبهه؟! پسر خندید، گفت: قول میدم این دفعه‌ی آخرم باشه بابا! + قول دادی‌ها🌿 و پسر، سر قولش جان داد😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(۲ / ۱) !! 🌷سید صادق از شهدای گمنام فارس است، شهیدی که شهید خلیل پرویزی می گفت سید صادق یک تنه، یک جهاد بود! آنقدر در فکر رفع نیازهای رزمندگان بود که بین نیروهای جهاد معروف شده بود؛ سید صادق باب الحوائج جبهه است!  🌷همیشه لبخندی زیبا بر لب داشت. اردیبهشت ۱۳۶۳ در جزیره مجنون ترکشی به سینه او اصابت کرد، اما لبخند از لب او دور نمی‌شد. آن زمان مسئولیت نصب دکلهای دیده‌بانی در هور که کار بسیار مشکل و غیرممکنی بود و مسئولیت آموزش نیروها و نصب پلهای خیبری بر روی رودخانه های جریان دار به عهده سید صادق بود. بارها از روی دکل های سی تا صد و پنجاه متری زمین افتاد، بی‌آنکه حرفی بزند دوباره بالا می‌رفت و کارش را ادامه می‌داد! درحالی‌که در برابر خانواده تنها می‌گفت من در جبهه جاروکشی می‌کنم!  🌷اواخر سال ۶۲ بود که سید صادق ازدواج کرد و شرط ازدواجش حضور در جبهه بود. انتهای همان سال در عملیات خیبر ترکشی به سینه اش نشست و مجروح شد. پس از مجروحیت خانواده همسرش با حضور مجدد سید صادق در جبهه مخالف بودند. سید صادق در یک دوراهی قرار گرفته بود برگشتن و ماندن در شهر یا حضور در جبهه! محکم ایستاد و گفت: جنگ مسئله اصلی ماست. امروز جنگ با عراق است و فردا مسئله فلسطین و قدس و غیره و من همیشه در جنگ خواهم بود. به هرحال صادق علیرغم خواسته مجبور شد زنش را طلاق دهد تا در جبهه بماند! 🌷يك روز یک تريلی سيمانی برای تخليه بار به منطقه آمد. سید صادق با جستجويی كه در اطراف مقر مهندسی انجام داد، نيروی بيكاری برای كمك كردن پيدا نكرد. خودش به تنهايی آستين ها را بالا زده و مشغول شد. هنوز كارش به پايان نرسيده بود كه عده‌ای از راه رسيدند و مابقی كار را بر عهده گرفتند. اما بيشتر سيمان ها تخليه شده بود. شايد به دليل همين کارهای صادقانه، سید صادق از محبوبيت ويژه‌ای نزد جهادگران داشت. 🌷شدت گرمای هوا آنقدر زياد بود كه هركسی را به شكايت وامی‌داشت. در چنين شرايطی سید صادق از وسايل خنك‌كننده و كولر، خودداری می‌کرد. او كه در ميدان مبارزه، با جديت و پشتكار می‌جنگيد در عرصه جهاد با نفس نيز درس شهامت و ايستادگی را به خوبی اجرا می‌كرد. می‌گفت: «در شرايطی كه رزمندگان، در مناطق جنوبی و كنار اروندرود به دليل گرمای طاقت فرسا و شديد هوا، راحتی و آرامش ندارند خدا هم راضی نيست كه من در ستاد باشم و در پناه هوای مطبوع و دلپذير خنك كننده‌ها (كولر)، در آسايش باشم.  🌷سید صادق در اثر کار سنگین و شبانه روزی بیشتر وقتها حتی فرصت حمام رفتن پیدا نمی‌کرد. طوری که دوستان و همرزمانش با یک طرح عملیاتی او را بزور وارد حمام می‌کردند. لباسهای مندرس و پاره او را بدور ریخته و لباس بهتری برای او می‌آوردند! اما مگر می‌شد سید صادق را تسلیم کرد. بیشتر وقتها در ته انبار می‌گشت و کهنه‌ترین لباس و پوتین را که دیگران استفاده نموده بودند را برای خود انتخاب می‌نمود و می‌پوشید، تا همیشه یک فرمانده ساده زیست باشد...! .... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
ازدواج به سبک شهدا 🔰 شهید مرتضی نور صالحی مجروح شده بود، برده بودنش بیمارستان؛ پانزده روز بستری بود، توی این مدت از یک خانم خوشش آمده بود!! رفته بودم دیدنش... گفت: مامان، نظرت در مورد این خانم چیه؟ با خنده گفتم: چیه مرتضی انگار تو گلوت گیر کرده؟ خندید و گفت: حالا اگر گیر کرده باشه چی؟ اشکالی داره؟ از بیمارستان که آمد، رفتیم ! همه چیز جور شد، خیلی سریع و آسان... اول صیغه خواندیم؛ بعد هم جشن را برگزار کردیم... به روایت مادر شهید . . . 🌹امام خامنه ای: دخترها و پسرها به دنبال ایده آل نباشند! در امر ، هیچ کس ایده آل نیست! انسان نمی تواند ایده آل خود را پیدا کند. باید و کنند، خداوند ان شاءالله زندگی را شیرین خواهد کرد و به آنها خواهد داد... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
91_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
37.76M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه نود و یکم * ذکر چند نکته‌ی مهم * ادامه کتاب؛ قرآن * کمالات ملکوتی با قرآن حاصل می‌شود * آثار مادی و ملکوتی انس با قرآن * عاملان به قرآن چه جایگاهی دارند؟ * هشدار به عالمانی که عمل نمی‌کنند! * محبت‌هایی که محبت خدا را از یاد می‌برد * راحت‌طلبی انسان را بیچاره می‌کند * شبهات اعتقادی را جدی بگیریم * تفاوت مهم ملائکه بهشت و جهنم * قطع شدن از قرآن برابر است با ضلالت * حیله‌های نفسانی * تنها راه نجات چیست؟ * نیت هدیه عمل به امیرالمؤمنین علی علیه السلام * چرا خدا به کافر ثروت می‌دهد؟! 🎧 جلسه نود و یکم 🎙 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
می‌گفتن: بزرگترین‌ آزمون‌ِ ایمان‌ زمانی‌ست که‌ وقتی‌ چیزی‌ را می‌خواهید و به‌ دست‌ نمی‌آورید، با این‌ حال‌ قادر باشید که‌ بگویید: خدایا‌ شکرت💛:)
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠 نماز اول وقت✨🌾 با ماشین به سمت قرارگاه می‌رفتیم و صدای اذان ظهر رو از رادیو گوش می‌کردیم. آخرین الله اکبر اذان که تموم شد گفت: " ‌نگه‌دار، همین‌جا نماز می‌خونیم." با تعجب پرسیدم: "توی این بیابون؟!" گفت: "آره، این‌جا که مشکلی نداره، آتیش دشمن هم که این طرف‌ها نیست." حسن دائم الوضو بود، من هم وضو داشتم. توقف کردیم و مشغول نماز شدیم. بیابون برهوت، فرمانده‌ی توپ‌خانه‌ی سپاه، پاهای برهنه و نماز اول وقت، صحنه‌ی زیبایی رو از ارتباط خالق و مخلوق به تصویر کشیده بود. جالب این‌که فاصله‌ی ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر نبود، اما حسن دوست نداشت همین مقدار هم نمازش به تأخیر بیفته. 📗نوید شاهد 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا