🕊 #دوستان_شهدا 🕊
#سیره_اخلاقی
اگر میخواهید به من خدمتی کنید
گهگاهی به یادم بیاورید که من همان
محمد علی رجایی فرزند عبدالصمد
اهل قزوینم که قبلاً دوره گردی میکردم
و قابلمه فروش بودم، این یادآوری
برای من از خیلی چیزها ارزنده تر است.
#شهید_محمدعلی_رجایی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد. او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد علی اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید.
/ راوی: مادر شهید💔
شهید مدافع حرم عباس آسمیه🌹
خوش امدی❤️
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5996947425338593449.mp3
5.38M
عجب محرمی شد امسال شهید 🌷بی سرم برگشته😭
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
AUD-20220608-WA0028.
11.77M
#انسان شناسی۴۲
#استاد_شجاعی
#استاد_حیدری_کاشانی
📌آموختیم که علامت سلامتِ باطن و خاموش بودن جهنمهایِ نفس؛
"سلامت قلب " انسان است!
▪️شاخصههای سلامت قلب چیست؟
▫️مهمترینِ این شاخصهها کدام است؟
▪️از کجا بفهمیم، قلبِ ما هم، قلبِ سالمی است؟
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#خودسازی
🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :
📌 چشمها، کیمنگاه های شیطان است.
پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند.
📚 نهج الفصاحه ، ص 182
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 برا تو گریه میکنن مردا
🥀 شبیه مادر پسر مرده ...
🎧 حاج امیر کرمانشاهی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔴 پیاده روی طریق المهدی در سه شنبه های مهدوی به سمت مسجد مقدس جمکران
🔵 هر هفته در قم بلوار پیامبر اعظم (ص) حرکت از عمود شماره ۱۵ ساعت ۱۸:۳۰
#امام_زمان #سه_شنبه_های_جمکرانی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#سه_شنبه_های_جمکرانی
🌱تنها نه دل شکسته با گریه و شور
یا ندبهکنان باد صبا وقت عبور...
🌱برداشته رو به آسمان دست دعا
گلدستهی جمکران به امید ظهور...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐 #هنوز_سالم_است #قسمت_هفتم آموزش چند روز دیگر شروع می شد. بای
💐 بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_هشتم
وارد ساختمان شدند؛ 150 نفری می شدند. ساختمان چهار طبقه بود و در هر طبقه، اتاق های بزرگ پر از تخت های دوطبقه بودند. محمدرضا ساکش را روی یکی از تخت ها گذاشت، نشست و نفس عمیقی کشید. دیگر خبری از اضطراب آن چند روز نبود.
صبح با صدای اذانی که از بلندگو می آمد بیدار شد. نمازش را که خواند، سریع لباس پوشید و به میدان صبحگاه رفت. چهار نفر چهار نفر توی یک ردیف ایستادند و تا طلوع آفتاب، پشت سر هم دویدند. فرمانده همراه با چهار ضرب، دم گرفت و بچه ها جواب دادند. فرمانده مسافتی را نشان داد و گفت: "باید تا آن جا روی زمین غلت بزنید!"
کار سختی بود و تقریباً همه ی بچه ها حالت تهوع گرفتند. فرمانده گفت: "این صفراست که بیرون می ریزد. برای سلامتی مفید است."
رنگ محمدرضا زرد شده بود و حال خوشی نداشت، اما تصمیمش را گرفته بود؛ میدان جنگ شوخی بردار نبود.
رفتند برای صبحانه. نان و پنیر یا کره و مربا با چایی که توی لیوان های پلاستیکی ریخته بودند. بعد از صبحانه نوبت کلاس ها بود؛ کلاس های آموزش نظامی و عقیدتی.
اولین بار که یک ژِسه را توی دست گرفت، احساس خاصی تمام وجودش را پر کرد. توی آن 45 روز با باز و بسته کردن اسلحه، تنظیم و تیراندازی؛ کار با انواع مین؛ کار با بی سیم، تنظیم فرکانس، کدگذاری و رمزگذاری؛ و عبور از موانع آشنا شدند. کلاس های ش.م.ر آموزش های رزمی و بدن سازی را پشت سر گذاشتند و تا می توانستند سینه خیز و کلاغ پر رفتند. گاهی هم به پیاده روی می رفتند. پشت پادگان تا چشم کار می کرد، بیابان بود. صبح که راه می افتادند، کوله هاشان را پر از سنگ می کردند، قمقمه هاشان را خالی می کردند و هفت هشت ساعت در بیابان آموزش می دیدند تا بدن هایشان به سختی عادت کند و آماده ی جنگیدن شود.
ادامه دارد....