انگار واقعا در این دنیا حال کمتر کسی رو به راه است!
پس چرا قهر؟
چرا سرزنش؟
چرا دشمنی؟
چرا کینه؟
چرا ظلم؟
چرا تنهایی؟
مرحم باشیم بر درد های دیگران!
هر کس حال خودش بد است اما وقتی شخصی را ناراحت و سردرگم میبینیم، نگوییم خب همه خوب نیستند... این فرایندیست عادی!
برای حال هم تلاش کنیم! برای حال کسانی که دوستشان داریم و دلمان برایشان در تپش است! نگذاریم احساس تنهایی به سایر حس هایشان افزون شود. بخندانیم تا خندانده شویم! باور کن اگر بجای بی تفاوتی، اندکی برای حال هم وقت بگذاریم، دنیا جای بهتری میشود...
نگو همه همینطورند... بگو چه کنم که تو مانند من سرگشته و حیران نباشی؟ هیچکس عالی نیست! این حوالی یک چیز میلنگد! اینجا انسان ها برای روح و جان هم وقت نمیگذارند! اینجا وقتی کسی حال خودش بد باشد، چشم میبندد روی حال دیگری! انگار نه انگار سایرین هم احساس دارند! چند بار تکرار کردم و باز هم تکرار خواهم کرد؛ چون شایستهی تکرار است: بیاید بر زخم های هم مرهم باشیم حتی اگه تیری وسط قلبمان خورده است! آن هم نه تیری کوچک و اندک؛ تیری چند شعبه...
[پیدا شده میان نوشته های سال ۱۴۰۰]
#سیده_زهرا_ابطحی🌱
@arghavan84☔️❄️
ارسال فقط با ذکر نام نویسنده💖
[۲۰ مهر ماه: روز بزرگداشت حافظ شیرازی ]
قاب عکس کنج دیوار🥲
نام جناب حافظ که به میان میآید،
ناخودآگاه یاد اشعار دلنشین و عاشقانههای ناب میافتم!
از همان عشقهای عمیق و شیرین که در شعرهای حافظ نهفته است!
از همان عشقهایی که پدربزرگ به همسرش داشت!
همان عشقهای واقعی و لذتبخشی که هیچگاه از یادها نمیرفت!
نام حافظ مرا به سالها پیش میبرد.
آن روزی که خواهرم دیوان این بزرگمرد را در دست گرفته بود و با چشمهای بسته صفحهای از آن را باز کرد. بوی اسپند، حیاط خانهی مادربزرگ را پر کرده بود. خواهرم چشمانش را باز کرد و به صفحهی کتاب چشم دوخت.
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبیب من بپرسید
که آخر کی شود این ناتوان به
با خواندن مصراع اول، گل از گل شاه داماد شکفت. آخر، آن شب، هنگامهی عروسی خواهرم بود. انگار حافظ از همه چیز خبر داشت و میدانست امشب، شب وصال است.
گویا همین دیروز بود. چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی! ولی افسوس که دیگر نه خبری از خانهی مادربزرگ است و نه خبری از آن دورهمیهای دلنشین قدیمی! انگار همه چیز بعد از آن حادثهی تلخ، رنگ و بویش را از دست داد.
مثال بارز لیلی و مجنون را ما با چشم دیدیم. مادربزرگ عمرش را به شما داد و پدربزرگ در کمتر از چند روز، از دوری معشوق جان داد. آه که رفتن این دو عزیز شور و نشاط آن خانهی رنگ و رو رفته را از بین برد. حال، من نشستم و دیوان حافظ به دست، به قاب عکس روی دیوار نگاه میکنم. چه زیباییِ بینظیری در این عکس نهفته است! یک زیبایی که جایش در زندگی اکثر ما خالیست. زیباییِ در آغوش کشیدن خواهرها و برادرهای زیاد و گذراندن اوقات با خانوادههای بزرگ!
به قلم #سیده_زهرا_ابطحی✍🏻
کپی فقط با ذکر نام نویسنده🥰
@arghavan84☔️❄️
#نقاشی 🎨🖌️
اثر #سیده_زهرا_ابطحی
سومین تابلوی رنگ و روغن من😍
و اولین تابلو به سبک امپرسیونیسم😌👩🏻🎨
[[قصهی فرهاد، دنیا را گرفت ایپادشاه،
دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است❤️🩹
#فاضل_نظری ✍🏻]]
@arghavan84☔️❄️
47.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست با موضوع:
کودکان فلسطینی🥺🌙
گوینده: #سیده_زهرا_ابطحی 🎧🎙
@arghavan84☔️❄️