eitaa logo
آرمان | بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی کاشان
604 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
749 ویدیو
57 فایل
🔶بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی کاشان🇮🇷. @Fatemeh_Mh16 :آیدی خواهران @Mahdi_ezt1 :آیدی برادران 🔴https://zil.ink/basijkaums 🎥 aparat.com/Arman_kaums 🔹 https://ble.ir/Arman_kaums 🔺https://t.me/Arman_Kaums 📷 instagram.com/kaums_arman
مشاهده در ایتا
دانلود
6️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔹️ به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. يكی از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟! گفت: من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار می ايستاد. يه كوله باربری هم ميانداخت روی دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ گفت: من رو یدالله صدا كنيد! گذشت تا چند وقت بعد يكی از دوستان آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسی!؟ گفتم: نه، چطور مگه! گفت: ايشون "قهرمان واليبال و كشتيه"، آدم خيلی باتقوائيه، برای شكست نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! صحبت‌های آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل جور در نمی آمد. از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
5️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔹️ 🔸يكی از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهای ابراهيم صحبت ميكرديم. 🔹️ايشان گفت: قبل از انقلاب، يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلی خوشــمزه بود. تا آن موقع چنين غذایی نخورده بودم. 🔸بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟ گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه... 🔹گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار، باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم! از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
3️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔸️ قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوانهای این خیابون همه ابراهیم را می‌شناختند. یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همینطور که نزدیک می‌شد دیدم کفش ندارد! پایش را همینطور بلند میکرد. روی آسفالت داغ می‌سوخت. سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد؟ تو مسجد دزد برد؟ گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش... از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
2️⃣روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔸️ بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد. به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می اشویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️@Arman_kaums
«کتاب مفاتیح الحیات که چاپ شد ، راه افتاد بین مساجد . ماه رمضان ، همان روز اول شصت تا فروخته بود . می رفت مخ امام جماعت را میزد که اجازه بدهد بین دو نماز کتاب را معرفی کند . با بچه ها در پویش های مطالعاتی غوغا کردند به طوریکه در شهر نجف آباد چهار هزار نسخه کتاب من زنده ام را فروختند . خانمش هم آمده بود کمکش . برشی از کتاب را به حالت تئاتر اجرا میکردند تا جایی که نویسنده کتاب ، خانم معصومه آباد را دعوت کردیم موسسه .» متنی که خواندید برشی از کتاب «سربلند» زندگی نامه کسی است که رهبر معظم انقلاب درباره او میفرمایند: خداوند بواسطه مجاهدت محسن عزیز ، ملت ایران را عزیز و سربلند کرد و اورا نماد نسل جوان انقلابی و معجزه جاری انقلاب قرار داد. محسن حججی قبل از آنکه لباس رزم سوریه را به تن کند یک فعال فرهنگی جهادی بود. ایجاد حلقه های کتابخوانی ، هدیه و معرفی کتاب در دورهمی های دوستانه ، برپایی نمایشگاه کتاب و... اورا به یکی از ویژه های موسسه شهید کاظمی بدل کرده بود. آدرس موسسه شهید کاظمی در ایتا و تلگرام و اینستاگرام @nashreshahidkazemi 🆔 @Arman_kaums
«اولین پایه رسیدن به مقام شهید و شهادت ، مسئله هجرت است ‌.هجرت از خود ، از مقامات خود از مال خود و از دلبستگی های خود . شهدا این هجرت را در همه ابعادش در حد کمال انجام دادند. آن پدر شهید را که به اسم میشناسم وقتی که میخواست با دختر خودش خدا حافظی کند دستش را به روی صورت دخترش مالید و رویش را برگرداند ، که همسرش از او می‌پرسد چرا نمیبیندش ؟! گفت میترسم مرا زمین گیرم کند . این هجرت ، هجرتی است که اگر در انسان صورت گرفته و لو اینکه به مقام شهادت نرسد ، او از اجر الهی بنا به وعده خدا در قرآن کریم بهره مند است .» سخنرانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی،کنگره سرداران و شهدای استان گیلان ۱۳۹۵/۲/۱۴ متنی که خواندید برشی از کتاب «این مرد پایان ندارد» می‌باشد که بخشی از خاطرات و سخنان حاج قاسم سلیمانی را در دوران دفاع مقدس ، فرماندهی سپاه ناحیه جنوب شرق و فرماندهی سپاه قدس جمع آوری نموده است. 🆔 @Arman_kaums
🔸 پیشنهاد ویژه به مناسبت روز دانشجو 📖 راه و رسم دانشجویی 🔰 داستان‌‌پردازی ساده از عالم دانشجویی ✂️ فرزاد در درس خواندن وسواس عجیبی داشت. می‌گفت: «وقتی روی موضوعات مختلف درسی تمرکز می‌کنم، اصلاً متوجه نمی‌شوم که چند ساعت گذشته است و من در این مدت، فقط چند صفحه جلو رفته‌ام؛ اگر کمی هم با سرعت بیشتر مطالعه کنم، احساس می‌کنم هیچ چیز یاد نگرفته‌ام و ذهنم به هم می‌ریزد.». می‌گفت: «یک مطلب را تا چند بار نخوانم و خلاصه نکنم، یاد نمی‌گیرم». این در حالی بود که دیگران یک پنجم او هم وقت نمی‌گذاشتند؛ ولی مطالب را به خوبی یاد می‌گرفتند. گذشته از وسواس در مطالعه، وسواس در رفتارهایش هم ظاهر شده بود. ✅ مشاهده و خرید اینترنتی کتاب راه و رسم دانشجویی https://b2n.ir/k50223 🆔 @Arman_kaums
او کیست؟! برخی به این فرمانده‌ی اسرار آمیز تهران لقب《سوپرمنی》داده‌اند که ماموریتش خنثی کردن مداوم اهداف واشنگتن و متحدان آن ضمن تقویت شکوه انقلابی جمهوری اسلامی ایران است . میزان تاثیر گذاری این مامور اساطیری تهران ممکن است جای سوال داشته باشد ؛ اما در فضای مجازی ، وی با محاسن خاکستری ، چهره با صلابت و شباهتی به《جالب ترین مرد در جهان》به یک چهره تاثیرگذار مهم ، تبدیل شده است . حضور وی در میادین جنگ ، طبق روایت های فزاینده به منزله‌ی پیروزی برای جنگجویانی است که شانس بهره ‌مندی از حضور وی را دارند . منبع؛ The Los Angeles Times 🆔 @Arman_kaums
*حرف هایی که تاریخ مصرف ندارند* 📚 کتاب *«اینجا فتنه ای رخ داده است»* ، شامل چهل و سه گفت‌وگو و مناظره است که در قالب برنامه‌های ایران ۸۸، رو به فردا، و دیروز امروز فردا از شبکه ۳ سیما پخش شده و متن این برنامه‌ها بدون کمترین ویراستاری محتوایی آورده شده است. بریده ای از این کتاب را در ادامه می‌خوانیم: «شما معتقدید وضعیت فعلی پس از انتخابات ۲۲ خردادماه ۱۳۸۸ *دو دلیل* عمده دارد و افرادی که در خیابان‌ها هستند ، بر این باورند که در انتخابات تقلب شده است. *یکی* شیوه ی تبلیغات قبل از انتخابات است و اینکه خودمان به دست خودمان اعتماد مردم را به نظام و دولت کم کردیم ، یعنی دائم دروغگو بودن دولت و تقلب در انتخابات را تکرار کردیم. *دوم* فرآیند اعلام آرا که می‌توانست بهتر صورت بگیرد. برخی از هواداران آقای موسوی معتقدند امکان ندارد آقای احمدی نژاد ۲۵ میلیون رای آورده باشد. به نظر شما طرح این شبهه منطقی است ؟! 🆔 @Arman_kaums
دورانت بهترین راه برای فهم مشکلات امروز را مطالعۀ گذشته می‌دانست، زیرا جایی است که می‌توان حقیقتاً طبیعت وجود انسان را دریافت. این دیدگاه و این فلسفه، همان چیزی است که از صفحات «قهرمانان تاریخ»، ساطع می‌شود.... 🆔 @Arman_kaums
📌 اگر بپرسی چند ساعت مطالعه می‌کنی، می‌گویم بین هشت تا ده ساعت. اما اگر بپرسی چند ساعت با کتاب هستی، جوابم این است که تا وقتی بیدارم و خوابم نرفته باشد با کتاب همنشینم. وقتی در خیابان قدم می‌زنم، به موضوعی فکر می‌کنم تا حل شود. زمانی‌که با قصاب حرف می‌زنم، در ذهنم مسئله‌ای است که قصد دارم حلش کنم. کنار سفره که می‌نشینم تا غذایی بخورم، سؤالی برای حل‌شدن در ذهنم می‌چرخد. بنابراین من مدام با کتاب هستم؛ کتاب با من زندگی می‌کند و من با کتاب زندگی می‌کنم... 📌 می گفت: «بیشتر از آنچه می‌خوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متن‌ها و سطرها محدود می‌شوید. آن‌وقت نوآور نمی‌شوید.» 📚 نا؛ روایتی نه‌چندان بلند، اما واقع‌نما از شهید صدر که مریم برادران با دوری از زیاده‌پردازی و اغراقگری به بهترین نحو به تصویر کشیده... لینک خرید نسخه الکترونیک کتاب از طاقچه: https://taaghche.com/book/82837/نا 📆به بهانه سالروز شهادت سیدمحمدباقر صدر و خواهر ایشان بنت الهدی 🆔 @Arman_kaums
‼️باور کردنی نیست،ولی حقیقت دارد! خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسرا، سرلشگر خلبان حسین لشگری که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ گفت برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را‌ مرور می‌کردم! سال‌ها درسلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود! زبان انگلیسی می‌دانست، برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم، سال‌ها با یک مارمولک هم‌صحبت می‌شدم! بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود! نگهبان عراقی، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد. من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم! این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵ دقیقه آفتاب راداشتم! 📕خاطره ای از کتاب «روز های بی آینه» خاطرات همسر شهید ───┈✦𝑨𝑹𝑴𝑨𝑵✦┈─── 🇮🇷| 𝗝𝗼𝗶𝗻 𝘂𝘀 ᯓ ➥https://zil.ink/basijkaums@Arman_kaums