هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
#پارت_40
#بر_اساس_واقعیت😳👇
من در خوانواده ای زندگی میکردم که چهار دختر داشت، پدرم همیشه دوست داشت پسر داشته باشه، چون فکر میکرد پسر میتونه اموالشو اداره کنه و صاحب کار خونه و ویلا هاش بشه..
اما پدرم شارگردی قلدر و چهار شونه داشت.. که علاقه ای زیادی بهش داشت! شاید از ما بیشتر دوستش داشت!
پسر جذاب با قد بلندی و فیتنس کار! همیشه اخمو و موهای بور! شاید ارزوی هر دختری بود!
یک روز ک سر زده به کار خونه رفتم به دیدن پدرم، پدرم تو اتاقش نبود!!! ناگهان در اتاق باز شد!
واااااااای باورم نمیشه همون پسرست!
کمی اروم اروم به عقب رفتم اب دهنمو به زور قورت دادم، چه ته ریش قشنگی گزاشته بود.
کمی که گذشت با تمام پرویی دستش رو اورد سمتم و گفت 😳👇
https://eitaa.com/joinchat/4227924082C66f7a0b16e
ادامه داستان باز شود..
#داستان_واقعی #خشن #عاشقانه