بدا شرمنده شد ایران ما از روی مهمانش
خجالت می کشیم از چهره ی پرمهرِ خندانش
چو سروی ایستاده بر سرِ کوه بلند صبر
تبرهای ستم هرگز نمی کاهید از ایمانش
عوض شد ماجرا و سوخت ابراهیم در آتش
و در پایان تلخ این سان شد اسماعیل قربانش
دلاور می کشد در جنگ با ما تیغِ رو در رو
و بزدل می زند از پشت خنجر را ز عصیانش
زمانِ انتقام آمد به دشمن گو هراسان باش
یورش خواهند برد از هر طرف ایران و لبنانش
تقلاهای مذبوحانه دارد می کند دشمن
چو می بیند که دارد می رسد دیگر به پایانش
به پا خیز ای در آتش سوخته ققنوسِ پاینده
و برگردان کلیدِ باغِ زیتون را به مردانش
#شهید#القدس
#شهید_هنیه
#مهدی_رضایی