eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
933 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
  💕 . تازه از سربازی برگشته بود و... حدود ۲۰سالش بود… که اومدن خواستگاریم...💕 هنوز کاری هم پیدا نکرده بود... یادمه مراسم خواستگاری...💕 بابام ازش او پرسید... "درآمدت از کجاست…؟" گفت:"من روی پای خودم هستم و… از هر جا که باشه نونمو در میارم..." حالت مردونه‌ش خیلی به دلم نشست وقتی... میدیدم که چطور با خونوادم... در مورد ازدواج صحبت میکنه... با هم که صحبت میکردیم گفت: "حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره..." واسه عقد که رفتیم...💕 دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم... نوشته بود... . "دلم نمی‌خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…❤" . ... . منم امضاش کردم... مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت... این پسر خیلی سخت گیره... ولی من ناراحت نشدم... چون میدونستم که میخواد زندگی کنه...💕 واقعاً هم زندگی باهاش...💕 بهم مزه میداد... تا قبل شروع زندگی مشترک...💕 دانشگاه میرفتم... میخواستم ادامه تحصیل بدم ولی... وقتی که با مهدی ازدواج کردم...💕 بچه دار هم که شدیم... اونقده تو خونه خوش بودم... که دلم نمیخواست جایی برم... تا جایی که همه بهم میگفتن... "تو چی از خونه میخوای… که چسبیدی به کنجش…؟!" جو خونه‌مونو اونقد دوست داشتم... که دلم نمیخواست رهاش کنم... موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود... تا حدی که حتی تصمیم گرفتم... جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه... بیشتر بمونم تو خونه و... مادر باشم و یه همسر...💕 . 🌴همسر شهید مهدی قاضی خانی 🆔 @asanezdevag
🌹 اول حسن خودش رامعرفی کرد. بعد مسائل کلے مطرح شد. ایشان در همہ حرف ها تأکیدش روے مسائل اخلاقے بود.☺️ یادم نمی رود قبل از اینکہ وارد این مجلس شوم وضو گرفتم🙂 و دو رکعت نماز خواندم و گفتم: خـدایا خودت از نیت من باخبرے هرطور صلاح میدانے این کار را بہ سرانجام بـرسان.🙏🏻 بعدهـا در دست نوشتہ هاے اوخواندم کہ نوشتہ بود:✍🏻 براے جلسہ خواستگارے باوضو وارد شدم و همہ کارها را بہ خـدا واگــذار کردم.💚 🌸 😍 🆔 @asanezdevag
💞 سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم گفت: میدونی من فَردا شَهید میشَم؟✨ خندیدم و گفتم..از کجا میدونی؟نکنه علمِ غِیب داری! گفت: آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدم.. ازدواجمونو بهم تبریک گفت...👌 بعدشم وَعده ی شَهادتمو داد... بُغض کردمُ گفتم: پس من چی؟😔 میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری بری؟؟ نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری! توکه میدونی فردا میخوای شَهید بشی..چرا نشستی پایِ سفره عقد... چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری!؟ دستمو گرفت..خندیدُ گفت: اخه شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه!😊 میخوام که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشی... میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم:)) ☀️به روایت همسر (مدافع حرم) ♥️💍 🆔 @asanezdevag