eitaa logo
انتشارات آسمان سوم📖
213 دنبال‌کننده
240 عکس
30 ویدیو
1 فایل
📖 انتشارات آسمان سوم ناشر تخصصی کتاب های دفاع مقدس📚 🏢شیراز، بلوار پاسداران، جنب باشگاه فجر 📚فروشگاه آسمان کتاب، جنب ایستگاه مترو وکیل الرعایا ادمین: @Ftm_dhghn1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠معرفی کتاب صوتی📖 ♦️چاپ دوم 🔺️بزودی در دسترس دوستداران کتاب در سراسر کشور... "لندکروز بهشت" برگی از خاطرات مجاهدت و شجاعت سردار شهید ابوالحسن حق نگهدار 😍 پیشنهاد مطالعه😇 💠اگه از تمام دنیا سیر شدین و غمگین هستین ، کافیست چند صفحه از این ‌کتاب رو بخونید 😃 غمتون تبدیل به لبخند و شادی میشه... البته خنده با صدای بلند🥰 حاج حسن آقا... منتظریم تو اون دنیا هم ما رو شاد کنی❤️🤲🤲🤲 @asemane3
معرفی کتاب شرح زندگی شهید موسی نصیری بیات "به همین سادگی"🌱 بریده ای از کتاب: شاید تلخ ترین خاطره ی زندگی ام بعد از شهید مربوط به زمانی بود که مدتی بعد از شهادتش، دیدم چیزی از خریدهای او در خانه باقی نمانده است. بی اختیار دستم را به زانو زدم و با صدای بلند گریه کردم و به خدا گفتم : (( خدایا! خودت کمک کن. خودت بگو من چیکار کنم ؟)) کم کم از جایم بلند شدم و همان طور که علی اصغر را بغل گرفته بودم، برای اولین بار در زندگی،راهی نانوایی شدم‌. علی در صف نانوایی،به خاطر آتل بندی پایش مدام بی قراری می کرد و من هم پا به پایش بی قراری می کردم. بالاخره مرد نانوا که بیتابی علی اصغر را دید با صدای بلند گفت: ((خانم!شما چندتا نون می‌خواستی ؟)) 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«مهمانِ شهید» مهمان حبیب خداست آقای هنیه.ما ایرانی ها آدم‌های مهمان‌ نوازی هستیم.بخدا این را همه دنیا می دانند. شرمنده ایم. آقای هنیه یادتان هست روزی که خبر شهادت پسرها و نوه هایتان را شنیدید چقدر آرام‌بودید؟ یادتان هست رفتید به همسرتان که بستری بود سرسلامتی دادید؟ آقای هنیه.... حالا غم شهادت شما را کی به ام الشهدا سر سلامتی بدهد؟ کاش توی تهران ما شهید نمی شدید.شما مهمان ما بودید! کاش دروغ بود. یا صاحب الزمان ادرکنی😭 https://eitaa.com/tayebefarid @asemane3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما همچنان درخت تناوری هستیم ؛ خاک نمی‌خواهیم؛ خاکمان در میان اجساد عزیزانمان است آب نمی‌خواهیم؛ خون بهای بودنمان است . بکشید ما را زنده تر خواهیم شد...😔 ✍نازنین_آرمان @asemane3
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"چراغ‌دار" منتشر شد. روایت‌هایی از زندگی شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(علیه السلام) تحقیق و تدوین: جمعی از پژوهشگران و نویسندگان حسینیه هنر شیراز انتشارات راه‌یار با همکاری برای تهیه کتاب به شماره ۰۹۱۷۵۸۵۰۳۱۱ پیام دهید یا [اینترنتی خرید کنید.](https://raheyarpub.ir/product/چراغ-دار/) @asemane3 @kshohadayefars
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎁 ثبت‌نام روایت انسان با ۴۰٪ تخفیف ویژه ❇️کدتخفیف ۴۰ درصدی: Ens5 ⁉️دیدید بعضی وقت‌ها یک فیلم سینمایی رو از وسطش شروع به تماشا می‌کنید و اصلا متوجه قصه اصلی داستان نمی‌شید؟ 🔻نسبت ما هم با خیلی از مسائل دینی و اعتقادی همینه؛ چون داستان خلقت و هدف از آفرینش رو درست متوجه نشدیم، خیلی از ماجراهای عالم رو متوجه نمی‌شیم. 🔻مجموعه روایت انسان، داستان خلقت انسان رو از ابتدای خلقت و با تمام جزئیات روایت می‌کنه؛ و بعد هم ماموریت پیامبران مختلف و مقابله‌شون رو با طاغوت‌ها روایت می‎کنه. یک دوره آموزشی پژوهش محور و کاملا مورد اعتماد. این کدتخفیف ۴۰ درصدی مخصوص شماست و فقط تا فردا شب مهلت داره. 🎁کدهدیه: Ens5 🎁 🔻اطلاعات بیشتر دوره و ثبت‌نام: 🆔https://B2n.ir/b10284 🆔https://B2n.ir/b10284 🆔 @Revayate_ensan_home
معرفی کتاب "فاطمه"🌱 بریده ای از کتاب: گاهی وقت‌ها توی خیالم با پدرم دعوا می‌کردم: "خوب شد؟ این همه گفتی "شهادت،شهادت"حال جواب بچه ی سه ساله‌ات را من باید بدهم؟" اما فوری پشیمان می‌شدم. چقدر سه ساله‌ها و یکساله‌ها و شیرخواره‌ها بودندکه پدرشان مثل پدر ما شهید شده بود؛ پس آنها چه؟ بالآخره همه ی آنها هم خدایی داشتند! خون ما هم که رنگین‌تر از آنها نبود، تازه الگوی ما شیعیان امام حسین(ع) است که ایشان هم طفل سه ساله‌شان بعد از شهادت، آن‌طور بیتاب پدر بود! این‌طور وقت‌ها بود که می‌فهمیدم امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) چه کشیده‌اند در برابر بهانه‌های رقیه‌ی سه ساله که پدرش را می‌خواست ... 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars
انتشارات آسمان سوم📖
"چراغ‌دار" منتشر شد. روایت‌هایی از زندگی شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(علیه السلام) تحقیق
*گُذَرِ اربعین* زنگ در را زدند. پستچی بود. گذرنامه‌ من و مادرم رسیده بود. خوشحال بازش کردیم که خواهرم سر رسید و گفت:«منم دوست دارم پیاده روی اربعین بیام. برا منم گذر بگیرین!» فردا با مادرم رفتن پلیس ۱۰+‌. مادرم زنگ زد. با ناراحتی گفت:«دیدی چی شد؟ میگن شناسنامه عکس‌دار نیست. نمیشه! دلم نمیاد بدون خواهرت برم. تو برو!» من هم بدون مادرم دلم نیامد و هیچ کدام نرفتیم. ولی هر شب پای تلویزیون تصاویر مشایه را که دیدم، سوختم. یک شب همینطور که گریه می‌کردم یکدفعه یادم آمد به شهید محمدرضا کشاورز ؛ دلش می‌خواست با پدرش برای اربعین به کربلا برود اما شناسنامه‌اش عکس‌دار نبود و نشد! حتی بعد از آن تلاش کرد با خواهرش به مشهد برود ولی آن هم نشد! بیشتر دلم سوخت. صدایش زدم بی آنکه بدانم چه می‌خواهم. فقط می‌دانستم در این یک مورد همدردیم. روزی که به خانه مادرش رفتم و خاطراتی که تعریف کردند را، با خودم مرور کردم. فردایش رفتم دفتر (حسینیه هنر شیراز). در که باز شد اتاق پُر از کتاب *چراغ‌دار* بود! کتابی که روایت زندگی شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ(ع) بود. یکی‌‌اش را برداشتم و رفتم پشت لپ‌تاپ. طاقت نیاوردم بعد از کارم کتاب را بخوانم. بازش کردم و بی‌معطلی نذر چهارشنبه‌ها را پیدا کردم. همان قسمتی که مخصوص شهید کشاورز بود. اولین روایت، قصه گذرنامه و شناسنامه بی‌عکسش بود. بقیه روایت‌هایش را خواندم‌. با چشم دنبال خاطراتی گشتم که از خانواده‌اش گرفته بودم. همینطور که محو کتاب بودم، شنیدم "تق تق...خانم نیکخو!" یکه خوردم‌. زود کتاب را بستم و گیج و گنگ سرم را بالا آوردم. همکارم توی چارچوب در ایستاده بود. گفتم:" بله!" حرف می‌زد؛ ولی هنوز در عالم کتاب بودم. حرفش که تمام شد و رفت، دوباره کتاب را باز کردم. برگشتم از اول مرور کردم. جمله‌ی «بابا! برا نونی که بهم می‌دی حلالم کن» من را یاد دوچرخه خریدن محمدرضا انداخت. پدرش گفت: «یه دوچرخه ۲۸ میلیونی نشونش دادم؛ ولی توان مالی منو نگاه کرد. برای همین دوچرخه ۳میلیونی دست دوم خرید. گفتم: «این بدرد نخوره.» ولی گفت: «اینو دوس دارم!» چند بار خراب شد و می‌آورد درستش کنم. بار آخر که آورد ناراحت شدم و پرتش کردم آن بَر حیاط! بغض گلویش را گرفت، گریه کرد. گفت: «بابا حق با شما بود. راست می‌گید. به درد من نمی‌خوره.» آهی برای مظلومیت محمدرضا کشیدم. همیشه مظلوم بود. برای هرچیزی که خواست. مثل اربعینی که جا ماند. در نهایت هم مظلومانه از این دنیا رفت. حالا او مهمان خصوصی اباعبدالله(علیه السلام) هست. روایت فهیمه نیکخو محقق کتاب ؛ ٣ شهریور ۱۴۰۳ @asemane3 @kshohadayefars