دوست شهید:
یک بار موتورش را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک قفل درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته ؟ می گفت بیخیال! صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور به آن سنگینی را هل میدادو می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، همسایگان را از خواب بیدار کند.
دو سال همسایه بودیم.به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را رعایت می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت زباله ها را به دم در آوردن و تحویل نیروهای شهرداری دادن.
آدم هارا باید از سبک زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به سوریه و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم ، خاص بود و خاص زیست و برای شهادت، انتخاب شد!
#شهید_حامد_کوچک_زاده
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt