#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#همسران_شهدا
#شهید_والامقام
#مدافع_حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
حمید شبهای جمعہ هیئت میرفت . چندین بار بہ من گفت ڪه باهاش برم ؛ ولی چون خجالت میڪشیدم نمیرفتم ؛ این بار حرفش را رد نڪردم .
فردای آن روز بعد از ڪلاس حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با دستہ گل قشنگ
پرسیدم بہ چہ مناسبت گرفتی ؟
گفت : این گلها قابلتو نداره ، ولی از اونجا ڪه قبول ڪردی بیای هیئت این دستہ گل رو برای تشڪر برات گرفتم ...
راوی :
#همسر_شهید
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌹
@asganshadt
🕊
#مادرانه❤️
🍃تا قبل از آخرین لحظه دیدارش نمیدانستم به ماموریت سوریه میرود. یک روز اول صبح دیدم به اتفاق همسر و بچههایش پله های خانه را میآیند پایین یکی از دو قلو هایش را بغل گرفته بود داد به من و گفت مادرم مرا حلال کن میخواهم به جنگ به دشمنان حضرت زینب (س) بروم.
🍃این حرفش مرا شوکه کرد هر چه به او التماس کردم به این طفل معصومها و همسر جوانت رحم کن و از این تصمیم منصرف شو. ولی وی در جوابم گفت: مادر اگر جواب خانم زینب (س) را میدهی که این طور حرم شریفش در معرض تیر دشمنان قرار گرفته و دشمن گفته تا کیلومترها حرم را به زمین فرو میبرد من بمانم.
🍃 برایم حرف متقاعد کنندهای بود، گفتم: پسرم میروی تو را به خدای یکتا میسپارم، دیگر از مادری تو خلاص میکنم و تو را به خانم فاطمه زهرا (س) هدیه میدهم. اگر شهید شدی خانم زهرا (س) حضرت ابوالفضل (ع) را به یاد بیآور که تو را در آغوش خود میگیرند.
🍃 هاشم پاسخ داد: فدای سرت مادرم مرا به مادری والاتر از خودت سپردی. بهترین دعا را برایم کردی.
🍃وقتی رفت نگاههای معصوم بچهها و همسرش او را تا ته کوچه بدرقهاش کردند. او فقط یکبار برگشت دستی به ما تکان داد و دیگر او را ندیدیم.💔😭
#مدافع_حرم
_شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷
#سرم_فدای_فدائیان_بانوی_دمشق💔
🕊
#مادرانه🦋
🍃عباس خیلی اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده می کرد. او می گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه می خواند و بر سینه می زد به گونه ای که به او می گفتم عباس جان قلبت پاره می شود اینقدر بر سینه میزنی. در جواب لبخند می زد و می گفت آن کس که برای او سینه می زنم خودش محافظ من خواهد بود.
🍃عباس چندان موافق محیط دانشگاه نبود و گاهی می گفت اشتباه کردم که وارد دانشگاه شدم باید به حوزه علمیه می رفتم. این اواخر هم کتب عربی و حوزه را گرفته بود.
🍃همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمی ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. هر چه از او بگویم کم گفته ام.
🍃در امور مختلف دینی، فقهی، سیاست و مسائل دیگر بسیار مطلع بود چرا که با مطالعه بسیار خود تلاش می کرد معلومات خود را بالا ببرد.
🍃آرام و خاموش کارهایش را می کرد و هیچ گاه خودرا مطرح نمی کرد. اخلاق و رفتارش همیشه زبانزد خاص و عام بود.
🍃بعد از شهادتش خانواده ای به خانه ما آمدند و با گریه گفتند مدتهاست این شهید بزرگوار با کمک های مادی و معنوی خود از آنها حمایت می کند.
#مدافع_حرم
#شهید_عباس_آسمیه🌷
#سرم_فدای_فدائیان_بانوی_دمشق💔
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt
#همسرانه❤️
🍃آقا مسلم علاقه بسیاری به رهبر انقلاب داشتن و قبل از شهادتشون به من سفارش کرده بودند: «اگر من شهید شدم و از شما پرسیدن چه چیزی میخواهید، بگو دیدار حضرت آقا».
🍃 ایشان بارها تأکید کرده بودن «اگر من در مسیر سپاه نبودم نمیتوانستم به چنین درکی از #ولایت برسم»
🍃 آقا مسلم هر شب صد آیه از قرآن را در خانه تلاوت میکرد و میگفت که میخوام نور بشه به در و دیوار خانه بتابه برای زمانهایی که من نیستم، تا از شما مراقبت کند.
🍃 زندگی من و آقا مسلم سرشار از آرامش و امنیت بود، هرگز بین ما بحثی پیش نیامد. آقا مسلم معتقد بود که زن از ارزش و جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. من و همسرم در کنار هم یک "ما" کامل بودیم.
#مدافع_حرم
#شهید_مسلم_خیزاب 🌷
#سرم_فدای_فدائیان_بانوی_دمشق💔
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt
🕊
#شهیدانه 🌹
🕊 آقامسعود تمام وقت نوجوانی و جوانی خود را صرف آموزش های تخصصی کرد که بتواند در آینده آن تخصص ها را در راه اسلام و کشور هزینه کند.🦋
🕊 او در سن ۲۴ سالگی پس از انجام پرواز های متعدد به درجه ی استاد خلبانی هواپیمای فوق سبک رسید و غیر از آن مهارت های فوق العاده ای مانند بالاترین درجه غواصی ۵ ستاره، استاد کار در ارتفاع، ورزشکار رزمی با حکم های قهرمانی متعدد، سقوط آزاد، خلبان پاراگلایدر، هدایت موتور و دوچرخه های غیر معمول با مهارت بالا داشت و در کنار همه آنها او یک رزمنده ی به تمام معنا بود و توانایی رزمی بالایی داشت، به طوری که مهارت تیراندازی این شهید بسیار فوق العاده بود.🥀💔
#مدافع_حرم
#شهید_مسعود_عسگری 🌷
#سرم_فدای_فدائیان_بانوی_دمشق 💔
@asganshadt
ای وای بر این #لحظه های استخوان سوز😭
پس کو❓
چه شد❓
#آن قامت رعنا و پیروز‼️
#اشک 😭زلال #همسرت را کَس نفهمید❌
فریاد #سرخ مادرت را کَس نفهمید
و بغض در گلو مانده# پسرت را ....
#قیمت این لحظه چند ⁉️
پیکر مطهر #شهید_سعید_کمالی
#مدافع_حرم
در آغوش دردانهاش ،💔
و وداع #جانسوز مادر و #همسر شهید کمالی در مشهد مقدس🌷
#شبــــتون_شهــــدایی🌙
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
🌹﷽🌹
❤️ از امروز با عاشقانهای متفاوت در دل بحران #ایران و #سوریه و با یادی از شهدای #مدافع_حرم در خدمت شما خوبان هستیم 🌸
🌹هر روز دو قسمت تقدیم خواهد شد
هنوز سر قولمون هستیم اگر تعداد اعضا افزایش داشته باشه پارت هدیه تقدیم نگاهتون میشه پس کانال و رمان رو بین دوستانتون تبلیغ کنید که ان شاء الله هر کس پاداشش رو از خود شهدا بگیره چون ما وظیفه خودمون رو تبلیغ سیره زندگی شهدا میبینیم🌸❤️
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️
@asganshadt
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_ام
💠 دوسال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرارگرفتم و حالا دوباره عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد:«یه ساعت پیش بهش سرزدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید:«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد:«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت:«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد:«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد:«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد:«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد:«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم:«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد:«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم:«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد:«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم:«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد:«پس خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد:«حرف درستی زده. بین شما هرچی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم:«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد:«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود،دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@asganshadt
#سحر_گاهی🦋🌸🍃
🔸همیشه یک آرم ۳۱۳ روی سینه حسین بود که برایش خیلی مهم بود.
یکی از آرمهای #حزبالله عراق که عدد ۳۱۳ را نشان میداد همراه با یک اسلحه. آن آرم را به هیچکس نمیداد
و
میگفت: «من یکی از ۳۱۳ یار امام زمان(عج) هستم.» این را با قاطعیت میگفت و #اعتقاد داشت.
🕯🕊
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#مدافع_حرم
@asganshadt
🕊
🍃گاهی زیباترین آهنگ جهان، طنین الله اکبر ظهر با نغمه پرستوییست که چیزی به آخرین پروازش نمانده! نغمه ای که مرغ خیال مرا به دومین ماه از حکومت بهار برد و آغاز حیات همان پرستو را نشانم داد، زمان نامگذاری در ثبت احوال را! که سیاه قلمی روی کاغذ چرخید و نوشت: جواد کاکهجانی...
🍃از قلمرو غیرتمندان کُرد! پسرکی که همان اول پای ورق زندگیاش نوشتند #مدافع_حرم، وطن، امنیت! حرمی که اطرافش جوی خون روان بود و دیوار هایش لرزان از موج انفجار باید او و امثال او برمیخاستند تا این قائله ای که به نام #اسلام به پا شده بود را بخوابانند.
🍃جواد آرمان های وطنش را در خطر دید، #امنیت ملی کشورش را لبه پرتگاه دید و متوجه حربه یزیدیان زمان شد که از نام #دولت_اسلامی پلی ساخته بودند تا از روی اسلام واقعی گذر کنند و تبری ساخته بودند برای قطع ریشه مسلمانان. پس برگشت تا اینبار ارتفاعات کردستان را از وجود نحس ضد انقلاب ها پاک سازد.
🍃و درست بعد از طنین الله اکبر اذان ظهر به وقت #شهادت_علیابنابیطالب پسوند شهید کنار اسمش نشست و شد شهید جواد کاکهجانی!
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
📅تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1368
📅تاریخ شهادت : 6 تیر 1395
@asganshadt
هدایت شده از شهیدمدافعحرممحمدحسینبشیری
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر مراسم یادواره شهیدمدافع حرم سرهنگ پاسدار محمدحسین بشیری🌹نشر حداکثری
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 شبی که با تصمیم برای چادری شدن صبح شد
من #مدافع_حرم زینبم
تو #مدافع_حریم زینب باش.
🔴 «چراغ» کاری از گروه اجتماعی شبکه پنج ، برنامه ای برای دعوت به عفاف و #حجاب با روایتی از تجربه های مختلف چهره های فرهنگی و اجتماعی
#امربه_معروف_نهی_ازمنکر
@asganshadt