eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
39هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥📸 ۱۰ عکس تاریخی از روزی که «امام آمد http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسته خبری پهپاد حمله‌کننده به مجتمع وزارت دفاع از کردستان عراق وارد شده بود 🔹تجهیزاتی که در اقدام خرابکارانه چند روز پیش در اصفهان استفاده شد به همراه مواد انفجاری، به سفارش یک سرویس امنیتی بیگانه و با مشارکت و هدایت گروه‌های ضدانقلاب کُردی مستقر در اقلیم کردستان عراق وارد ایران شده است. ضرورت برخورد با این گروه‌ها بارها به بغداد گوشزد شده است http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عربستان میزبان جام ملت‌های آسیا ۲۰۲۷ شد ⚽️ کنگره کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) امروز (چهارشنبه) در منامه بحرین برگزار و تصمیماتی درباره مسائل مختلف فوتبال قاره کهن گرفته شد. ⚽️ با تأیید فدراسیون‌های کشورهای آسیایی، عربستان میزبانی مسابقات جام ملت‌های آسیا 2027 را از آنِ خود کرد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔶 کوآد کوپترهای انفجاری که به سایت وزارت دفاع ایران در اصفهان حمله کردند بهای نفت را بالا بردند .. شبکه ان‌بی‌سی آمریکا روز دوشنبه ۱۰ بهمن گزارش داد حمله پهپادی شنبه شب به مجتمع صنایع نظامی ایران در اصفهان، بهای نفت در بازارهای جهانی را افزایش داد تا شامگاه دوشنبه به وقت ایران، نرخ هر بشکه نفت خام از نوع برنت به ۸۵ دلار و ۷۲ سنت رسید و هر بشکه نفت آمریکایی وست تگزاس اینترمدیت نیز ۷۸ دلار و ۲۸ سنت معامله شد. به نوشته شبکه ان‌بی‌سی، بامداد دوشنبه با آغاز به کار بورس‌های جهان، نگرانی از درگرفتن بحرانی مرتبط با ایران به‌دنبال حمله پهپادی به اصفهان، بهای نفت را افزایش داد استفانو گراسو، مدیر ارشد یک شرکت در بازار بورس سنگاپور، گفت: معلوم نیست در ایران چه اتفاقی رخ داده است، هر گونه تشدید اوضاع در آن‌جا می‌تواند جریان نفت خام را مختل کند. با این حال، در ادامه روز دوشنبه و در پی گزارش‌های مرتبط با نرخ بهره آمریکا و صادرات قوی روسیه با وجود جنگ ۱۱ ماهه این کشور در اوکراین، روند افزایشی بهای نفت کاهشی شد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🚨🚨🚨هشدار شدیدالحن ایران به امریکا در پی اقدام تروریستی حمله به مجتمع دفاعی اصفهان، مقامات دفتر نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل در گفتگو با نیوزویک اعلام کردند؛ هر گونه اقدام نظامی ایالات متحده به معنای جنگ است و منجر به درگیری همه جانبه با پیامدهای منطقه ای خواهد شد و اگر آمریکا اشتباه محاسباتی کند و جنگی را آغاز کند پیامدهای این درگیری برای منطقه و جهان به عهده واشنگتن خواهد بود. نمایندگی ایران در سازمان ملل تاکید کرد: در صورت وقوع چنین اتفاقی، شکی نیست که ایران توانایی دفاع از امنیت و منافع خود را دارد http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه بسته خبری 🔸پایگاه نظامی ترکیه در منطقه زلیکان در شمال عراق راکت باران شد http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸وزیر خارجه مجارستان اقدام سوئد در اجازه دادن به یک فرد افراطی برای آتش زدن قرآن در استکهلم را حماقت توصیف کرد. وی افزود آتش زدن کتاب مقدس دیگر ادیان، اقدام غیرقابل قبولی است. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸تمدید معافیت تحریمی میدان گازی مشترک ایران و انگلیس وزارت خزانه‌داری آمریکا معافیت تحریمی میدان گازی مشترک ایران و انگلیس در دریای شمال را برای یک دوره ۲ ساله تمدید کرد. شرکت انگلیسی سریکا که ۵۰ درصد سهام میدان گازی رهام را در اختیار دارد در اطلاعیه‌ای اعلام کرد معافیت میدان نفتی رهام از تحریم‌ها علیه ایران تمدید شده است و بنابراین کلیه شرکت‌ها می‌توانند بدون ترس از مجازات آمریکا به ارائه کالا و خدمات در این میدان ادامه دهند. ایران نیز ۵۰ درصد سهام میدان گازی رهام را در اختیار دارد. شرکت انگلیسی بریتیش پترولیوم که پیش‌تر مالک نصف سهام این میدان بوده است معتقد است این میدان ۱۳۵ میلیون بشکه نفت خام و ۸۰۰ میلیون فوت مکعب گاز طبیعی را در خود جای داده است. بر اساس آمارها، پنج درصد از نیاز روزانه انگلیس به گاز از این میدان تامین می‌شود. دوره معافیت تحریمی میدان گازی رهام در ۳۱ ژانویه به پایان می‌رسید که بر اساس تصمیم اوفک این معافیت برای دو سال آینده تمدید شده است. دولت آمریکا در ژانویه ۲۰۲۱ و تحت فشار لندن برای تامین نیازهای انرژی خود این میدان را از تحریم‌ها علیه ایران معاف کرد. میتچ فلگ مدیرعامل شرکت سریکا پیش‌تر گفته بود ایران هیچ نقشی در تصمیمات مرتبط با میدان رهام ندارد و هیچ منفعت اقتصادی از تولیدات این میدان نمی‌برد. در حالی وزارت خزانه‌داری آمریکا معافیت میدان رهام از تحریم‌ها علیه ایران را برای یک دوره دو ساله تمدید کرده است که اروپا تحت تاثیر جنگ اوکراین و ایجاد اختلال در صادرات نفت و گاز روسیه در بحران انرژی به سر می‌برد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔴 ۱۴۵ کشور میزبان کالاهای ایرانی/ چین بزرگترین مشتری 🔹 در آخرین آمار منتشرشده از سوی گمرک، بیش از ۴۳ میلیارد دلار انواع کالاهای غیر نفتی به ۱۴۵ کشور صادر شده است. 🔹 چین با سهمی حدود ۲۸ درصد بزرگترین مشتری و خریدار این محصولات است. 🔹 پس از چین، عراق، ترکیه و امارات در بازار کالاهای صادراتی ایران هستند. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔻بانک‌ها خانه‌های مصادره‌ای را به مالکان‌ برمی‌گردانند 🔹خاندوزی سخنگوی اقتصادی دولت:به‌دلیل شکایت‌های زیادی که مردم درخصوص واحدهای مسکونی تملک‌شده بانک‌ها می‌کردند، امروز مصوب شد که بانک‌ها بتوانند بدون برگزاری مزایده، املاک مسکونی تملک‌شده در اختیار خود را با شرایطی درقبال تسویه بدهی، به مالک قبلی برگردانند. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔴نماینده آمریکا در امور ایران: دولت بایدن با قدرت علیه ایران تلاش می‌کند 🔹مالی: تمام بخش‌های دولت بایدن خیلی فوری و با قدرت برای بسیج جامعه بین‌المللی و مقابله با نقض‌ حقوق بشر رژیم ایران تلاش کرده است. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رشد اقتصادی و ارزش ریال را چاره کنید 🔸 رهبر معظم انقلاب در دیدار تولیدکنندگان، کارآفرینان و فعالان عرصه‌های دانش‌بنیان: 🔹 ضعیف‌شدن پول ملی، اعتبار کشور را کاهش می‌دهد. در دنیای امروز ارتقای جایگاه یک کشور به میزان زیادی مربوط به وضع اقتصادی آن کشور است. 🔸 وقتی یک کشوری پولش ضعیف می‌شود، امکانات اقتصادی‌اش پایین می‌آید. اعتبار و جایگاهش در دنیای امروز کاهش پیدا می‌کند. ✅ ما برای اینکه جایگاه کشور را در منطقه و جهان حفظ کنیم احتیاج داریم به این رشد اقتصادی. جبران عقب‌ماندگی اقتصادی کار آسانی نیست. احتیاج به یک رشد مستمر پی‌درپی اقتصادی در میان‌مدت دارد. ❌ 5 تذکر به دولت 1️⃣ تصمیم‌‌گیری‌های متناقض را علاج کنید 2️⃣ برداشت از صندوق توسعه نباید فراقانونی باشد 3️⃣ ضعیف شدن پول ملی را چاره کنید 4️⃣ نیروهای متخصص کشور را باید حفظ کرد 5️⃣ مشکلات ساختاری بودجه را حل کنید ✅ 4 ضرورت رشد اقتصاد 1️⃣ مشکلات محسوس معیشتی و دشواری‌های موجود در رفاه خانوارها 2️⃣ ارتقای جایگاه ایران در اقتصاد منطقه و جهان 3️⃣ ایجاد اشتغال برای میلیون‌ها فارغ‌التحصیل 4️⃣وضع مبهم جمعیت از لحاظ جوانی در آینده‌ای نه‌چندان دور http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📌فیلترینگ ادامه دارد ؟؟ آب پاکی رییس‌جمهور بر دستان مردم پیرامون فیلترینگ اینستاگرام و واتس‌آپ / تا زمانی که این پلتفرم‌ها پاسخگوی موارد قانونی کشور ما نباشند، محدودیت برطرف نخواهد شد رئیس‌جمهور در گ
فت‌وگوی زنده تلویزیونی: 🔹اینترنت تبدیل به محیط زیست مردم شده است، این محیط باید محیطی آرامش بخش و تسهیلگر امورات مردم باشد. 🔹در بحث محدودیت پلتفرم‌های خارجی، این سکو‌ها تبدیل به بستر ناامنی در کشور شد والا این پلتفرم‌ها تا قبل از شروع اغتشاشات در دسترس همه بود. 🔹ما معتقدیم همانگونه که این پلتفرم‌ها در کشورهای اروپایی نسبت به اتفاقات در این پلتفرم‌ها پاسخگوست، باید در کشور ما نیز پاسخگو باشند و تا زمانی که پاسخگوی موارد قانونی کشور ما نباشند، محدودیت برطرف نخواهد شد. 🔹وزارت ارتباطات هم تلاش خودشان را در جایگزینی پلتفرم‌های داخلی انجام دادند. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ایده حذف یارانه نان در دولت وجود ندارد مشاور وزیر اقتصاد: 🔹حدود ۱۶۰۰ نانوایی در استان محل اجرای آزمایشی طرح هوشمندسازی سهمیه آرد تحت پوشش قرار گرفته‌اند. 🔹زمان دقیقی برای اجرای طرح در کل کشور مشخص نیست اما طی ماه جاری مرحله جدید در برخی استان‌های منتخب اجرایی خواهد شد. 🔹در این مرحله برخی هزینه‌های مربوط به افزایش حقوق و دستمزد و اجاره نانوایان ضمن عدم تغییر قیمت نان جبران خواهد شد. 🔹دولت در سال ۱۴۰۱ در قانون بودجه ۷۱ هزار میلیارد تومان بودجه یارانه نان پیش‌بینی کرده که این عدد در سال آینده به ۱۰۵ هزار میلیارد تومان خواهد رسید، در نتیجه ایده‌ای در خصوص حذف یارانه نان وجود ندارد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📣 مذاکره ایران با عراق برای صادرات دام زنده معاون امور دام جهاد کشاورزی: 🔺در بخش دام سنگین تولید مازاد داریم از این رو در حال مذاکره با عراق برای صادرات بخشی از دام سنگین زنده به این کشور هستیم. 🔺در سال‌هایی که بارش در کشور مناسب است در حالی که انتظار است در بازار با گوشت قرمز مازاد گوسفندی مواجه باشیم، برعکس شده و با رویش مناسب مراتع، دامداران از کشتار دام خود خودداری می‌کنند. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔺ریشی سوناک نخست وزیر انگلیس: جنگنده های انگلیسی بسیار پیچیده هستند و ماه ها طول می کشد تا پرواز را یاد بگیرند. با توجه به این موضوع، ما ارسال این هواپیماها به اوکراین را نامناسب می دانیم. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔴 حکم اعدام محمد قبادلو متوقف شد هاشمی، مدیر روابط عمومی دیوان عالی کشور: 🔹قرار توقف اجرای حکم ‎محمد قبادلو، در پی درخواست مجدد ‎اعاده دادرسی وکیل نامبرده مبنی بر ‎اعدام به جرم ‎محاربه در اجرای تبصره ماده۴۷۸ ق.آ.د.ک با توجه به تقدم ‎حق الناس تا رسیدگی به اتهام قتل عمد یکی از پرسنل ‎فراجا و محکومیت وی به قصاص نفس، در ‎دیوان عالی کشور صادر شد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
22.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای "زاده شمس الشموسی" ولادت امام جواد(ع) بر همه شما مبارک باد
📜 | یک تکـه از بهشـت | هر وقت می‌رفتیم مشهد، باید حتما می‌رفت صحن گوهرشاد. ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست و دعا می‌کرد. می‌گفت: این کنج دیوار یه تکه از بهشته... 🕊 ❤️
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 (ع) ♨️جود و سخاوت امام جواد علیه‌السلام 👌 بسیار شنیدنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌: 🇮🇷مقام معظم رهبری : «روز دوازدهم به یک معنا روز شروع قدرت اسلام است» 🌺 ۱۲ بهمن سالروز بازگشت تاریخی امام خمینی (ره) به ایران و آغاز ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌: چهل و چهارمین بهار انقلاب در حرم مطهر امام خمینی (ره) http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از والفجر سه بیادماندنی شهید محمد زینلی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت 💗 قسمت شصت و یکم امیرعلی.... امیرعلی بلی؟ _ بگو جونم امیرعلی_ جونم؟ _ افرین. حالا اون کتابتو ببند گوش کن. امیرعلی_ خب؟ _ این قضیه دوست شهید چیه؟ منم دوست شهید میخوام امیرعلی_ ببین میگن هرکس بهتره یه دوست شهید داشته باشه تا باهاش حرف بزنه ، درد و دل بکنه و ازش طلب شفاعت بکنه . و اون رو الگو زندگی خودش قرار بده. _ چه خوب. خب من چجوری میتونم دوست شهید انتخاب کنم؟ امیرعلی_ شاید این جزو محدود چیزایی باشه که چهره توش دخیله. باید به عکس شهدا نگاه کنی و شهیدی که لبخندش، چهرش، تورو جذب کرد رو به عنوان دوست شهیدت انتخاب کنی. با گفتن این حرف امیرعلی ذهنم پر میکشه به سفر قم. عکسی که تو گوشی امیرعلی بود ، عکسی که با وجود اینکه هیچ اشنایی با شهدا نداشتم اما برام جذاب بود. _ اون اون.... اون عکسی که تو گوشیت بود، گفتی دوست شهیدمه. اون شهید. لبخندی میزنه و صفحه گوشیش رو بهم نشون میده عکس همون شهیده ، با همون جذابیتی که اون روز برام داشت. انگار خیلی وقته میشناسمش. _ اسمش؟ امیرعلی_ شهید احمد محمد مشلب _ گفتی کجاییه؟ امیرعلی_ لبنان. زندگینامه و عکساش رو برات میفرستم. نمیدونم چرا اما ناخوداگاه اشکام جاری میشن ، گیج شدم. بدون هیچ حرفی برمیگردم به اتاق خودم. گوشیم رو برمیدارم و نتم رو روشن میکنم. بی توجه به پیامایی که پشت سرهم سر و صدا ایجاد میکنن، میرم تو کاربری امیرعلی منتظر میشم. یه حس عجیبی دارم ، حسی که نمیتونم درکش کنم. اولین عکسش میاد ، اولین صفتی که به ذهنم میرسه زیباییشه و بعد خوشتیپی. ذهنم پر میکشه پیش خانوادش. چقدر سخته از عزیزت بگذری. عکسی خیلی توجهمو جلب میکنه. عکس یه خانوم جوون کنار همون شهید و نوشتش ؛ برگرد و تنها یک بغل فرزند من باش. شدت اشکام بیشتر میشه، و عکس بعد ، عکس دختر کوچولوی نازی بغل همون شهید که زیرش نوشته بود ، حنین خواهر شهید مشلب. ای جانم. چقدر برای یه خواهر سخته که از برادرش بگذره. زندگینامش و وصیت نامش. نفر هفتم لبنان تو رشته انفورماتیک ، پولدارترین شهید مدافع حرم. فقط یک سال از من بزرگتر بوده. اشکام پشت سر هم جاری میشن . " خدایا عجب عشقی میخواد اینجوری گذشتن " حدود سه روز از آشنایی من با شهید مشلب و مدافعان حرم میگذره ، که باعث تصمیمی شد که برای گرفتنش دو دل بودم. مامان_ حانیه حاضرشدی؟ _ اره. " وای باید چادر بپوشم" چادر رو دوست داشتم چون یادگار خانوم فاطمه زهرا بود ، اما نمیدونستم جمعش کنم ، و میترسیدم همین باعث بی حرمتی و توهین بشه . چادرم رو بر میدارم و از اتاق بیرون میرم. قلبم تند تند به قفسه ی سینم میکوبه. قراره با مامان اینا بریم بهشت زهرا و من هم تصمیمم رو عملی کنم. آروم آروم قدم میزنم، اما قلبم هنوزم بی قراره. استرس دارم ، بار دومیه که به اینجا میام. بی اختیار اشکام دوباره سرازیر میشه ، خیلی شدید و بی درنگ. به سمت مزار مدافعان حرم میرم ، کنار مزار یکی از شهدا میشینم و شروع میکنم به گفتن ، به عهد بستن. به درد و دل کردن ؛ " تو این مدت انقدر از شیرینی زندگی های مذهبی شنیدم که ارزش این عهد رو داره. خدایا ، امام زمان ، شهید مشلب ؛ میخوام همینجا ، کنار قبر همین شهید ، همین شهیدی که معلوم نیست چند نفر چشم به راه نگاه دربارش بودن ، همین شهید که نمیدونم با رفتنش شاید دختری بیوه و بچه ای یتیم شده باشه، از همینجا باهاتون عهد میبندم و قول میدم ، اگر همسرم ، یه روز تصمیم به جنگیدن توراه اهل بیت رو گرفت ، نه تنها مخالفت نکنم بلکه تشویقش هم بکنم. " حرفم که به اینجا میرسه خودم رو روی قبر شهید که با گل رز پوشیده شده بود میندازم و اشکام دونه دونه رو گل برگای رز میشینه ، " خدایا خودت کمکم کن." چندتا از گلای پر پر شده رو کنار میزنم و به اسم شهید میرسم ؛ شهید محمد کامران. ...................................................... برگرد و تنها يك بغل فرزند من باش ....................................................... نویسنده رمان: اين قسمت ، قسمت مورد علاقه منه به خیلی دلایل که اصلی ترینش اینه که من به شخصه از دوستی با شهدا به خصوص این شهید به خیلی جاها رسیدم و از این شهید خیلی چیزا دیدم که باعث شده فوق العاااااده نسبت بهشون ارادت داشته باشم و عاشقانه دوستشون داشته باشم و اینکه این قسمت رو واقعا از ته دلم نوشتم و کاملا لحظه به لحظش رو درک کردم. 🍁نویسنده :ح سادات کاظمی 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت💗 قسمت شصت ودوم 🍃به روایت امیرحسین 🍃 روی کاناپه کنار پدر میشینم و شربت آلبالویی که مامان زحمتش رو کشیده بود رو برمیدارم. مامان_زنگ زدم بهشون _ به کی؟ مامان_ به مامان حانیه کاملا میدونستم حانیه کیه ولی ترجیح دادم بگم_ حانیه؟ مامان_ اها. یعنی نمیدونی که کی رو میگم
هدایت شده از والفجر سه بیادماندنی شهید محمد زینلی
. از دروغ متنفر بودم پس مجبور شدم بگم _خانوم موسوی؟ مامان_ خب حالا ، خانوم موسوی _ خب؟ مامان _ قرار شد فردا بریم خاستگاری با شنیدن کلمه خاستگاری مقداری از شربت میپره تو گلوم و به سرفه میوفتم. بابا میزنه پشتم و یکم حالم بهتر میشه. مامان_ مادر جان اگه میدونستم انقدر مشتاقی که زودتر زنگ میزدم . اولش بیخیال مخالفت میشم اما بعدش خودمو به خاطر این فکر سرزنش میکنم سریع میگم _ مامان من مشتاق چیه؟ نباید زنگ میزدید. بابا_ چرا ؟ _ پدر من شما که مخالف ازدواج من با یه خانوم مذهبی بودید . بابا_ این که مذهبی نبود، مگه ندیدی حتی چادرم سرش نبود. _ مگه هرکی چادر سرش نباشه مذهبی نیست؟ چه ربطی داره پدر من ؟ مامان_ دیگه زنگ زدم. الانم فقط باید بگی چی ؟ _ چشم. دیگه چی میتونم بگم؟ حالا بماند كه از خدام بود و البته تو دلم غوغا " واي خدايا، من چم شده؟" مامان_ اميرحسين جان. مادر. خدايي دوسش نداري؟ سرمو پايين ميندازم. مامان_ واه تو که از خداته دیگه چرا بدخلقی میکنی _ ببخشید. شرمندم. شكرلله حمدلله عفواًلله واقعا به نماز شب و سجده شكر احتياج داشتم. اينكه مونده بودم چجوري به مامان بگم كه از اين خانوم خوشم اومده و خودش پيشقدم شد، سجده شكر لازم بود. فقط خودمم نميدونم چرا يه دفعه اونجوري مخالفت كردم. كلا خوددرگيري دارم. سجاده رو جمع میکنم و دراز میکشم رو تخت. میخوام مرور کنم همه این چند وقت رو، از دربند تا اون شب مهمونی ، میخوام ببینم دقیقا کی دلم رو باختم؟ اما خودم هم این حس رو درک نمیکنم، منی که معیارم حجاب و چادر بود ، اما دوباره به خودم تشر میزنم ، مگه همه چی چادره ؟ این دختر، پاکی داشت که شاید تو خیلی از دخترای چادری نمیشد پیدا کرد . شاید همون روز اول تو دربند، یا نه شایدم مسجد با دیدن چادرش ، یا نه شایدم اون شب ، شایدم اصلا اون شب تو خونشون. نمیدونم نمیدونم نمیدونم وای خدایا. اصلا به من چه. بیا خل شدم رفت. ...................................................... تو آن تك بيت نابي كه غزل هايم به پايش سجده افتادند...🍁 خانوم :افسانه صالحی ....................................................... 🍁نویسنده : ح سادات کاظمی 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت 💗 قسمت شصت و سوم 🍃به روايت زینب🍃 روبه روی آینه وایمیستم ، میخوام با خودم رو راست باشم. _ عاشق شدم؟ _ نه _ قرار بود رو راست باشم _ اره _ عاشق کی؟ _ امیر امیر امیرحسین. _ نههههههههههههه _ وای امیرحسین چیه ؟ آقا امیرحسین. _ ای خدایا. خل شدم رفت. مامان_حانیه جان بیا. _بله؟ مامان_ بيا بشين اينجا. كنار مامان روي مبل ميشينم. _ خب؟ مامان_ نظرت درمورد پسر خانوم حسيني چيه؟ واي خدايا نكنه مامان فهميده ، چي بگم حالا؟ _ خب يعني چي چيه؟ مامان_ بزار برم سر اصل مطلب. خانوم حسيني زنگ زد ، گفت فردا شب ميخوان بيان خاستگاري. _ نهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟ مامان_ عه. چرا داد میزنی؟ _ شما چی گفتید؟ مامان_ گفتم بیان دیگه _ چیییییی؟ مامان_ عه. یه بار دیگه داد بزنی من میدونم با تو. پاشو برو ببینم. عه " وای وای وای خدایا. عاشقتم که. ولی ولی اگه ، اون عهدم.... امیرعلی_ سلام جوجه جان _ جوجه خودتی امیرعلی_ شنیدم که خبراییه. _ چه خبری؟ امیرعلی_ نمیدونم والا. میگن که یکی پیداشده دیگه از زندگی سیر شده میخواد بیاد خاستگاری شما. کوسن روی مبل رو بر میدارم و پرت میکنم سمت امیرعلی. _حرف نزن حرف. فاطمه خودشو بدبخت کرد شد زن تو. امیرعلی_ اخ اخ بهش گفتم تنها نره خونه میرم دنبالش. نگاهی به ساعت انداخت. امیرعلی _ وای بدبخت شدم. نیم ساعته کلاسش تموم شده. با تعجب فقط خیره شدم به رفتن امیرعلی و یه دفعه زدم زیر خنده. وای فاطمه از معتل شدن متنفر بود الان امیرعلی رو میکشت. تونیک سفیدی که تا پایین پام بود ، با یه روسری کرم که به لطف فاطمه لبنانی بسته بودم، تصمیم داشتم امشب رو چادر سرم بکنم ، چادر حریر سفید با گل های برجسته ریز صورتی که جلوه خاصی بهش داده بود ، برای بار آخر تو آینه به خودم نگاه میندازم ، بدون هیچ آرایشی، ساده ساده و من چقدر این سادگی رو دوست دارم. امیرعلی_ اجازه هست ؟ _ بیا تو پسره. امیرعلی_ سلام دختره. _ مصدع اوقات نشو. امیرعلی همون لبخند همیشگی رو مهمون لباش کرد و گفت _ شاید مدت کوتاهی باشه که با امیرحسین اشنا شدم ولی دلم قرصه که دست خوب کسی میسپرمت. _ اوووووو. توام. حالا نه به باره نه به داره. با صدای زنگ امیرعلی سریع میره دم در و منم آشپزخونه. دل تو دلم نیست که برم بیرون. وای پس چرا مامان صدام نمیکنه خدایا . مامان_ حانیه جان عزیزم. چایی هارو میریزم ، چادرم رو روی سرم مرتب میکنم و از آشپزخونه میرم بیرون . _ سلام. مامان امیرحسین _ سلام عروس گلم. ب
هدایت شده از والفجر سه بیادماندنی شهید محمد زینلی
رحسین به هم محرم بشیم چون هردو دوست داشتیم عقدمون روز سالگرد ازدواج مولام علی و مادرم خانوم فاطمه زهرا باشه، وای الان ساعت 10/45 هستش ؛ تا مسجد حدود نیم ساعت راهه . وای خدایا سوتی دیگر در پیشه . سریع حاضرمیشم و با امیرعلی راه میوفتیم سمت مسجد ، ساعت 11:10 دقیقه میرسیم. چشمم که به امیرحسین و پرنیان میوفته سرم رو پایین میندازم و از ماشین پیاده میشم. بیا درباره من باید جلوی این همسر اینده ضایع بشم. _ سلام. امیرحسین با لبخند جوابم رو میده و پرنیان هم با خوشرویی جوابم رو میده. امیرعلی_ شرمنده دیر شد. امیرحسین _ نه بابا دشمنتون. حاج آقا هم هنوز نیمدن. تازه فرصت میکنم به تیپش نگاه کنم، یه شلوار کتون مشکی با یه بلوز سفید، خوشتیپ و در عین حال اعتقادات کامل. تعریف اعتقاداتش رو از امیرعلی شنیده بودم ، تو همین چند برخورد هم به نجابت و پاکیش میشد ایمان اورد. با صدای زنگ گوشی ببخشیدی میگم و کمی از جمع فاصله میگیرم. با دیدن اسم یاسمین رو صفحه گوشی لبخندی میزنم و دایره سبز رو لمس میکنم . _ سلام عزیزم یاسمین_ سلام و ............ (سانسور) _ عه. چته؟ یاسمین_ خاله باید به ما بگه تو داری ازدواج میکنی؟ _ حالا هنوز هیچی نشده. یاسمین_ رفتی عقد کنی میگی هیچی نشده ؟؟؟؟ _ عقد چیه فقط قراره محرم بشیم همین. امیرعلی_ حانیه جان. اومدن حاج آقا _ یاسی من باید برم بهت زنگ میزنم. یاسمین_ باشه. بای _سلام. حاج آقا _ سلام دخترم . . . امیرعلی_ خب به سلامتی. ان شالله که خوشبخت بشید. سرخ میشم و سرم رو پایین میندازم کی حیا رو یادگرفتم ؟ خودمم نمیدونم. گوشه حیاط مسجد وایمیستیم، امیرعلی مشغول صحبت با حاج آقا و پرنیان هم سرگرم تلفن همراهش. سرم رو پایین میندازم و مشغول بازی با گوشه شالم میشم. با صدایی که در گوشم زمزمه میشه تمام بدنم یخ میزنه امیرحسین _ سادات بانو. چقدر این کلمه رو دوست داشتم، سادات. اما چون همیشه حتی از اسم حانیه هم که لقب حضرت فاطمه بود بدم میومد، هیچوقت سادات صدام نمیکرد حتی تو همین چند ماه اخیر. کمی سرم رو بالا میگیرم و سریع پایین میندازم، با اومدن امیرعلی حرفش رو تموم نمیکنه و من هم کنجکاو برای دونستن ادامه حرفش مجبور به سکوت میشم ؛ خداحافظی میکنیم که پرنیان سریع به سمتم میاد و زن داداش خطاب قرارم میده. در دل ذوق میکنم و در ظاهر فقط لبخند میزنم و بعد ناخوداگاه نگاهم را به طرف امیرحسین میکشم که لبخند به لب داره. _ جانم؟ یه دسته گل نرگس رو به طرفم گرفت. وای که چقدر گلای خوشگلی بودن ، _ این برای چیه عزیزم؟ پرنیان_ برای تبریک از طرف خان داداش. امیرحسین تو ماشین نشسته و سرش هم ظاهرا تو گوشیه. گل های نرگس رو ازش میگیرم ؛ _ ازشون تشکر کن. پرنیان:چشم. راستی شمارتونو میدید؟ شمارم رو به پرنیان میگم و یادداشت میکنه و بعد از آغوش گرم خواهرانش خداحافظی میکنیم. این همه عجله تنها برای محرمیت به دلیل سفر حاج آقا و علاقه زیاد امیرحسین به خوندن خطبه محرمیت توسط ایشون بود . ...................................................... با آن همه دلداده دلش بسته ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش ....................................................... 🍁نویسنده :ح سادات کاظمی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت💗 قسمت شصت و ششم اميرحسين باورم نميشد چه زود به هم محرم شديم و همه چی تموم شد. پرنیان رو دم خونه پیاده میکنم و خودم میرم دنبال محمد جواد قرار گذاشتیم امروز به عنوان آخرین روزهای مجردی بریم بیرون با بچه ها. حالا انگار دارم میرم بمیرم. بعد از نیم ساعت میرسم دم خونشون ، محمدجواد وامیر و علی و طاها و حسین با یه پارچه مشکی دم در وایساده بودن. از ماشین پیاده میشم و سلام علیک میکنم. _ این پارچه و رنگ و اینا چیه؟ محمد جواد_ فضول سنج. حالا هم بپر بالا رفیق. _ دارم برات محمد جواد_ و من الله توفیق. محمد جواد خطاب به بچه ها_ خب شماها پس برید همون جای همیشگی. من و امیر و این آقا دوماده یا مهمون جدیدمونم میایم. _ مهمون جدیدمون ؟ محمد جواد_ تااطلاع ثانوی سکوت کن بپر بالا. زن ذلیل بدبخت. همه زدن زیر خنده همونجوری که به سمت ماشین میرفتم گفتم _ دارم براتون حالا محمد جواد جلو و امیر عقب نشست. محمدجواد_ برو دم خونه همسرتون _ ها؟؟؟؟؟؟ محمد جواد_ ها و...حرف نزن حرکت کن. _ خب برای چی محمد جواد _ به جان بروسلی همین الان حرکت نکنی چنان میزنمت که. _ که چی؟ محمد جواد _ هیچی فدات شم. برو خونه همسرتون. به خدا کاریش نداریم. . سر کوچه بودم که دیدم حانیه و چهارتا خانوم دیگه دم در وایسادن . همزمان با وارد شدن ما تو کوچه ، امیرعلی هم میاد بیرون. خدا میدونه دوباره این محمد چی تو سرشه. از ماشین پیاده و سلام علیک میکنم. برای اولین بار دقیق ، مستقیم و بی پروا تو چشمای حانیه خیر