8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ از هذیانگویی تا فشار عصبی مزدوران اینترنشنال به خاطر آزاد شدن اموال بلوکه شده ایران!
🔹 شبکه تروریستی اینترنشنال:
آمریکا بزرگترین اشتباه را انجام داد و تاوان این اشتباه را خواهد داد!
🔹 بایدن مثل کارتر نام سیاهی را از خود در تاریخ آمریکا به جا گذاشت!
🔹 این یک شکست بزرگ برای اپوزیسیون خواهد بود!
✍پ ن: معلوم نیست چه شیری خوردن اینا!!
مردک میگه این تبادل در قوانین آمریکا غیرقانونیه!!
نمیگه؛ آیا بلوکه کردن اموال مردم ایران قانونیه؟!
از اپوزوسیون میگه مردک دیوانه دو هزار نفر هم نیستید چه ربطی به هشتاد میلیون ایرانی دارید که تصمیم شما چیه و ناراضی هستید شما از این ناراحتی و خشم بمیرید...
♨️ مقصر تبدیل شدن ۷ میلیارد دلار به ۶ میلیارد دلار کیست؟
🔹 اهمال بانک مرکزی در دوره ریاست همتی برای تبدیل پولهای ایران در کرهجنوبی به ارزهای معتبر، سبب کاهش یک میلیارد دلاری ارزش آن طی چند سال اخیر شد
🔹 عبدالناصر همتی رئیسکل بانک مرکزی دولت روحانی در حالی از جزئیات آزادسازی ارزهای بلوکهشده در کره جنوبی انتقاد کرده که مقصر اصلی این موضوع، سوء مدیریت خود او بوده است. از سال ۱۳۹۷ بانک مرکزی به ریاست همتی با اهمال عجیب، تلاشی برای تبدیل پول ایران به یورو نکرد و ارزهای ایران به صورت واحد پول وون در بانکهای کره باقی ماند.
🔹 بدین ترتیب با کاهش ارزش وون کره در چند سال اخیر، حدود یک میلیارد دلار از ارزش پولهای بلوکهشده ایران آب رفت که مقصر آن عبدالناصر همتی و تیم مدیریتی بانک مرکزی دولت روحانی است.
✍پ ن: همه جا این قوم مغول یه رد از خودشون گذاشتن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♨️ چرا نمايندگان موافق اصل ۸۵ شدن لایحه حجاب هستند؟
🔹 تصویب سریعتر لایحه حجاب و پایان ولنگاری ها در جامعه
🔹برگزاری جلسات بررسی لایحه به صورت سه شیفت در کمیسیون
🔹ممانعت از سو استقاده اصلاح طلبان و ضد انقلاب از مفاد لایحه
🔹فراهم شدن امکان حضور نخبگان و صاحبنظران در جلسات بررسی لایحه حجاب در کمیسیون
🔹ثبت شدن بیش از ۱۶۰۰ پیشنهاد برای لایحه حجاب که بررسی تک به تک آنها در صحن ماه ها زمان لازم بود که در این مدت ولنگاری ها ادامه پیدا می کرد
🔹پایان دادن به برخی حرمت شکنی ها مانند تعرض به بانوان محجبه به دلیل حجابشان
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت239
ز_سعدی
دست روی دست احمد گذاشتم و پرسیدم:
یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
احمد نگاه به من دوخت و گفت:
تا چی باشه
به خاطر شرایطی که داشت حساس و زود رنج شده بود.
دستش خالی بود و هر کاری نمی توانست بکند.
مگر یک کارگر کشاورزی چه قدر حقوق داشت؟ همان که در می آورد را هم یا از سر زمین کمی میوه و صیفی جات بر می داشت یا از اهالی تخم مرغ یا شیر می گرفت.
می دانستم پول زیادی در بساط ندارد و دستش خالی است.
آب دهانم را قورت دادم و از خدا خواستم یاری ام کند هم حرفم را بزنم هم غرور مردم را خرد نکنم و او را نشکنم.
_با آقا غلام صحبت کن اگه میذاره هم یه مستراح درست حسابی بسازی هم یه اتاق دیگه و بزرگتر درست کنی
این اتاق خیلی کوچیکه و جامون تنگه
_رقیه جان ما موقت اینجاییم. یکم تحمل کن
_موقت یعنی تا کی؟
احمد نگاه به جایی غیر از صورت من دوخت و گفت:
نمی دونم ...
امیدوارم ان شاء الله زود اوضاع درست بشه از این جا بریم
_موقت یا غیر موقت بالاخره چند وقت اینجاییم
شما که میخوای با آقا غلام صحبت کنی برای مستراح اجازه بگیری اجازه اتاق رو هم بگیر
می سازیم اگر موندیم زندگی می کنیم
اگر نموندیم یک مسلمانی میاد ازش استفاده می کنه
احمد از جا برخاست و گفت:
بنایی که الکی نیست
مصالح لازم داره... چند وقت کار داره
من که بنایی بلد نیستم باید اوستا بنا بیاریم
_می دونم احمد جان ...
همه اینا رو می دونم
احمد با شرمندگی،سر به زیر انداخت و گفت:
من یه کارگر ساده ام الان
نه حقوقم زیاده که از پس هزینه هاش بر بیام
نه پس اندازی دارم
بر فرض اگر خودمم بنایی بلد بودم بازم نمی تونستم خودم بسازم چون باید از کارم سر زمین بزنم و این جوری چند روز کار نمی کنم و درآمدی ندارم
احمد به سمت اتاق رفت و من هم دنبالش رفتم.
چراغ نفتی را روشن کرد و گوشه اتاق به پشتی تکیه داد.
روبرویش نشستم که به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت:
برات از سر زمین طالبی آوردم
به سمتی که اشاره کرد نگاه کردم و گفتم:
دستت درد نکنه زحمت کشیدی
_زحمتی نبود.
شرمندتم که بیش از این از دستم بر نمیاد.فردا صبح میرم ده بالا گیلاس چینی
اگر شد میگم جای دستمزد بهم گیلاس و میوه بدن برات بیارم برای مستراح هم با آقا غلام صحبت می کنم ببینم اجازه میده یا نه
_دستت درد نکنه
احمد در اتاق نگاه چرخاند و گفت:
ظرفا کجاست؟ سینی و چاقو بده طالبی رو ببریم
سر به زیر گفتم:
راستش ... اون قدر چندشم شده بود همه ظرفا رو گفتم نجسه بردم ریختم بیرون از خونه
احمد چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
عجب کارایی می کنی
مگه تو توی آبی که ظرفا
رو شستی خود نجاستا رو دیدی؟
اون آب پاکه
به دیوار پشت سرم تکیه دادم و زانوهایم را در بغل گرفتم و گفتم:پاک یا نجس فرقی نمی کنه من دیگه دلم بر نمی داشت تو اون ظرفایی که با اون آب شسته شده چیزی بخورم همه رو ریختم بیرون که بعدا با آب تمیز شسته بشه
احمد نفسش را بیرون داد و گفت:
خیلی خوب اشکالی نداره
پاشو الان آماده شو بریم مسجد نماز بعد نماز خودم برات آب تمیز میارم ظرفا رو هم دوباره برات می شورم خوبه؟
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت240
ز_سعدی
دست خودم نبود که سوال کردم:
آب از کجا میخوای بیاری
_از جوی آب دیگه
_من دلم نمیره از این آب استفاده کنم
_آب دیگه ای تو روستا نیست
_مگه نگفتی قنات هست
از قنات آب بیار
احمد کلافه نفسش را بیرون داد و گفت:
عزیز دلم قنات دو تا روستا بالاتره
تا من برم و برگردم آب بیارم نصفه شب شده
اذیت نکن دیگه
دلم برای خستگی هایش سوخت ولی دست خودم نبود.
واقعا از این آب بدم می آمد.
احمد تکیه از پشتی برداشت و کمی خود را جلو کشید و گفت:
الان که شب میشه
دیگه کسی سر جوی چیزی نمی شوره آب تمیزه
من میرم از سر روستا برات آب میارم که مطمئن باشی تمیزه
خوبه؟
هر چند ته دلم حس بدی داشتم ولی سر تکان دادم و گفتم:
خوبه
احمد از جا برخاست و گفت:
پاشو بریم مسجد.
از جا بلند شدم و گفتم:
من وضو ندارم
احمد کمی عصبی شده بود اما در حالی که سعی می کرد خودش را نگه دارد بد حرف نزند گفت:
حتما دلتم نمیخواد با آب جوی وضو بگیری ...
با خجالت سر به زیر انداختم و گفتم:
دست خودم نیست ... بدم میاد آخه
نمیشه تیمم کنم؟
احمد دبه خالی گوشه اتاق را برداشت و گفت:
جایی که آب هست تیمم باطله
بیا بریم اول روستا اونجا هم من دبه رو آب کنم هم شما وضو بگیری
چادرم را سرم کردم و هم قدم با احمد راه افتادم
شیخ حسین پیش نماز مسجد آمده بود و صدای اذانش در روستا طنین انداز شد.
اهالی به سمت مسجد می رفتند و ما به سمت دیگر
از این که احمد را از نماز اول وقت انداخته بودم عذاب وجدان داشتم ولی دست خودم نبود.
انگار به آب روستا ویار پیدا کرده بودم.
با هزار اکراه وضو گرفتم و زمانی که به مسجد رسیدیم نماز جماعت تمام شده بود و شیخ حسین در حال بیان احکام بود.
قرار شده بود صبح های دوشنبه هم خانم ها دور هم جمع شویم و هم جلسه تلاوت قرآن داشته باشیم هم من احکام مخصوص خانم ها را بگویم.
گوشه ای از مسجد مهر گذاشتم و به نماز ایستادم.
بعد از اتمام سخنرانی و حال و احوال با اهالی به خانه برگشتیم.
هوای اتاق گرم بود و دم داشت.
گاهی بادی از سوراخ بالای سقف گنبدی به داخل می وزید.
من در اتاق نشستم و احمد بیچاره ظرف ها را برد تا بشوید
ظرف ها را که آورد بشکه بزرگ را از پشت اتاق برداشت و لب جوی رفت.
بعد از ساعتی برگشت.
چندین بار بشکه را با فاب (پودررختشویی) شسته بود تا تمیز شود.
دلم برایش سوخت.
تا از سر روستا آب آورد و بشکه را پر کرد نیمه شب شده بود.
خسته و کوفته با لباس هایی که خیس شده بود وارد اتاق شد و دراز کشید.
جلو رفتم و دست های زبر و خنش را بوسیدم و تشکر کردم
کمی شانه هایش را برایش مالیدم که تشکر کرد و گفت:
دستت درد نکنه
بی زحمت شام بیار خیلی خسته ام صبح زودم باید برم ده بالا
سیب زمینی های سرخ شده با تخم مرغ را از روی پیک نیک برداشتم و سفره را پهن کردم.
بشقاب گوجه های خرد شده را هم در سفره گذاشتم و گفتم:
کارت زیادی طول کشید اینا سرد شده
احمد کنار سفره نشست و گفت:
اشکالی نداره
دستش را به سمت روسری ام دراز کرد و گفت:
اینو در بیار دلم برای موهات تنگ شده
به در باز خانه نگاه کردم و گفتم:
نمیشه
در بازه می ترسم
با همه خستگی اش از جا برخاست. در را بست و گفت:
از وقتی اومدی درست و حسابی ندیدمت
همش روسریت به سرت و چادرت دور کمرت بوده
حق با او بود.
جز زمانی که موهایم را شانه می زدم دیگر روسری ام را در نمی آورم حتی در خواب
مدام می ترسیدم کسی پرده را کناربزند و مرا بی حجاب ببیند.
احمد آه کشید و گفت:
دلم برای روزای خوشی که کنار هم داشتیم تنگ شده
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت241
ز_سعدی
_الانش هم با هم خوشیم.
نیستیم؟
احمد چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت:
نه مثل قبل ...
قبلنا بیشتر با هم وقت می گذروندیم.
بیشتر با هم بودیم.
بیشتر حرف می زدیم ...
قبلنا بیشتر دلبری می کردی.
روسری ام را از سرم در آوردم و دستی در موهایم کشیدم.
احمد با عشق خیره نگاهم کرد که گفتم:
شرایطمون یکم با قبل فرق کرده
قبلنا وقت خودت آزادتر بود، کارت سبک تر بود، از خستگی هلاک نبودی
منم حالم خوب بود غرغرام کمتر بود.
احمد خندید و گفت:
غرغرات هم قشنگه
در حالی که برایش لقمه می گرفتم لبخند زدم و گفتم:
از غرغرام تعریف کنی فکر می کنم خوشت میاد اون وقت همش سرت غر می زنم
لقمه را به دست احمد دادم و گفتم:
امشب خیلی اذیتت کردم
خودم می دونم و عذاب وجدان دارم
خسته بودی به خاطر من از کت و کول افتادی
احمد لبخند زد و گفت:
اذیت نشدم عروسکم.
من هر کار برای تو بکنم وظیفمه.
احمد الهی شکر گفت و از کنار سفره عقب رفت.
از من تشکر کرد که گفتم:
چیزی نخوردی که.
کنار سفره دراز کشید و گفت:
اون قدر خوابم میاد حال غذا خوردن هم ندارم.
سفره را جمع کردم و ظرف ها را برداشتم که احمد گفت:
ظرفا رو بذار توی طاق صبح بشور الان نمیخواد بری بیرون
بی حرف اطاعت کردم و دور و بر اتاق را کمی جمع و جور کردم.
احمد رختخواب پهن کرد و روی تشک دراز کشید..
فضای اتاق به شدت گرم شده بود و دم داشت.
چراغ را خاموش کردم، کنار احمد دراز کشیدم و سرم را روی بازویش گذاشتم.
از سوراخ روی سقف گنبدی به بیرون خیره شدم.
_احمد جان ...
به سمتم چرخید و دستش را روی پشتم انداخت و گفت:
جانم ...
آن قدر خسته بود که صدایش خمار و کشدار بود و نای باز کردن چشم هایش را نداشت.
خودم را به او نزدیک تر کردم و آهسته گفتم:
میگم ... من همه طلاهامو آوردم.
یک چشمش را باز کرد و خواب آلود پرسبد:
طلاهاتو چرا آوردی؟
_محمد علی گفت بیارم
گفت شاید لازم بشه.
احمد چیزی نگفت که گفتم:
میگم اگه خرج ساخت مستراح و اتاق زیاد میشه روی طلاها حساب کن.
احمد انگشتش را روی لبم گذاشت و گفت:
لازم نیست. ممنون
_بالاخره بنایی خرج داره
احمد در حالی که موهایم را نوازش می کرد گفت:
عزیز دلم
می دونم این اتاق کوچیکه گرمه، اذیتی و چه قدر تحمل شرایط برات سخته
ولی موقتیه
این جا ملک شخصی مونم نیست راحت بشه توش تصرف کنیم دست ببریم.
به شما گفتم اگه آقا غلام اجازه بدن مستراح می سازیم
اگه اجازه ندن نمی سازیم
ممکنه ما یکی دوهفته مجبور باشیم این جا باشبم ممکن هم هست یکی دو سال یا بیشتر طول بکشه
خمیازه ای کشید و گفت:
تا چیزی معلوم نشه نمیشه کاری کرد
اومدیم طلای تو رو دادیم اتاق ساختیم فرداش قرار شد بریم
اون وقت چی؟
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت 242
ز_سعدی
احمد باز هم خمیازه کشید و ادامه داد:
اون موقع من خسارت طلای تو که فروخته شده و خرج شده رو چه جوری جبران کنم؟
به گردن عرق کرده اش دست کشیدم و گفتم:
فقط یه پیشنهاد دادم...
می خواستم بگم ... این طلا مال من نیست ... یه پس انداز برای روز مبادا مونه
هر وقت لازم بود میتونی روش حساب کنی
احمد در حالی که چشم هایش بسته بود گفت:
دستت درد نکنه
ولی فعلا احتیاجی نیست.
شاید اوضاع مون از این سخت تر بشه اون موقع اگه لازم شد ...
میان حرفش پریدم و پرسیدم:
چرا سخت تر بشه؟
احمد به چشم هایش دست کشید و به سختی بازشان کرد و گفت:
اگه این جا موندن مون طولانی بشه و به پاییز و زمستون برسه قطعا شرایط مون سخت میشه
_چرا این حرفو می زنی؟
احمد با شرمندگی گفت:
من این جا یه کارگر روزمزد کشاورزی ام
کشاورزی هم فقط تو فصل گرماست.
الان یه کاری هست یه پولی در میارم خدا رو شکر
ولی پاییز و زمستون دیگه کشاورزی نیست ...
تو روستا و اطرافش هم دیگه کاری نیست...
از حرف احمد ته دلم خالی شد.
کمی ترسیدم
می دانستم روزی رسان خداست و بنده اش را رها نمی کند اما دلم هم نمی خواست اوضاع از آن چه که هست سخت تر شود.
احمد دوباره چشم بست و گفت:
الان رو با من و شرایطم مدارا کن تا بلکه بتونم واسه اون روزا پس اندازی داشته باشم.
داشت نفسش منظم می شد که با سوالی که پرسبدم باز مجبور شد بیدار بماند.
به ریش بلندش دست کشیدم و پرسیدم:
تو قبلا وضع مالی خوبی داشتی؟
الان مغازه ات و اجناسش سر جاشه
چرا از آقاجانت یا برادرت نمیخوای از طریق فروش اونا یک کمکی بهت بکنن که این قدر نجبور نباشی این جا سختی بکشی ؟!
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت243
ز_سعدی
احمد چشم هایش را به هم فشرد و گفت:
همه چیز به اون سادگی که تو میگی نیست.
مغازه رو بستن و هیچ کس هیچ دسترسی به اجناس داخل مغازه نداره
نفسش را بیرون داد و طاق باز خوابید و گفت:
در حال حاضر من خودمم و لباسام و زور بازوم
هیچ چیز دیگه ای ندارم روش حساب کنم.
احمد دستش را روی چشم هایش گذاشت و دیگر چیزی نگفت.
من هم دیگر سکوت کردم و سعی کردم بخوابم.
من عادت به این همه سختی نداشتم اما دلم نمی خواست توقع زیادی هم داشته باشم. باید تلاش می کردم کمتر ناسازگاری نشان دهم و کمتر احمد را اذیت کنم.
حتی دیگر باید کمتر سوال می پرسیدم.
قطعا برای احمد این شرایط و تحملش آسان نبود.
او در خانواده مرفهی بزرگ شده بود و هیچ وقت مشکل مالی نداشت ولی حالا چند تک تومانی دستمزد می گرفت و قران به قرانآن را باید درست و به جا خرج می کرد.
بی انصافی بود که در این شرایط سخت من از او درخواست زیادی داشته باشم.
آقاجان و محمد امین می گفتند شرایط سخت است و من تا این حد اوضاع را تصور نمی کردم.
اصلا تصور درستی از شرایط زندگی در روستا نداشتم و فقط رسیدن به احمد و کنار او بودن برایم مهم بود.
از این که آمده بودم، کنارش بودم، شب در کنار او سر به بالین او می گذاشتم پشیمان و ناراحت نبودم ولی شرایط این اتاق و این خانه اذیتم می کرد.
من به همه گفته بودم می توانم سختی ها را تحمل کنم و کنار احمد بمانم حالا وقتش بود خودم را ثابت کنم.
دیگر نباید با سوال های بی جا و در خواست های نا معقول او را اذیت کنم.
وقتش بود با مدارا و تحمل کمی از بار و فشاری که روی احمد وجود داشت کم کنم.
صبح زود قبل از طلوع آفتاب احمد رفت.
بعد از رفتن او چادر به کمر بستم و تصمیم گرفتم کمی به اتاق سر و سامان بدهم.
اتاق کوچک بود اما می،شد با کمی نظم دادن آن را از این وضع در آورد.
تمام وسایل را بیرون از اتاق بردم و کف اتاق را آب و جارو کردم.
پرده اتاق راکندم و در تشت خیس کردم تا بعد آن را بشویم.
زیلوی کهنه و قدیمی را چند بار محکم تکاندم و پهن کردم و یک زیلوی دیگر را روی آن انداختم.
با این کار قسمتی از اتاق خالی می ماند و تصمیم گرفتم وسایل آشپزی را آن جا بگذارم.
پیک نيک را گوشه اتاق گذاشتم و قابلمه و ظرف ها را روی طاق بالای آن چیدم.
تشت و دبه آب را هم کنار پیک نیک گذاشتم.
پشت اتاق یک سبد چوبی شکسته افتاده بود. آن را آوردم و با سنگ یبه جانشافتادم و میخ هایش را محکم کردم و بعد از تعمیرش مواد غذایی مان که کمی سیب زمینی، گوجه، خیار، پیاز و بادمجان بود را در آن ریختم.
ظرف پنیر و روغن را هم در جعبه گذاشتم.
به این صورت یک آشپزخانه کوچک کنار در برای خودم درست کردم.
بقچه لباس های مان را مرتب کردم و گوشه اتاق گذاش.
رختخواب زیادی نداشتیم، یک تشک، یک لحاف و یک بالشت.
تشک را به درازا کنار دیوار پهن کردم که در طول روز بتوان روی آن نشست.لحاف را هم به درازا تا
زدم و در سمت دیگر اتاق پهن کردم.
شیشه های در را دستمال کشیدم و پرده جلوی در را شستم و پهن کردم تا خشک شود.
حسابی عرق کرده بودم و خسته شده بودم.
چادرم را روی در انداختم و در اتاق را بستم.
کمی آب گرم کردم و به هر زحمتی بود همان گوشه اتاق که خالی بود خودم را شستم.
روستا حمام نداشت و برای حمام باید به روستای بالا می رفتم.آن جا هم یک خزینه بود و
من هم رویم نمی شد به آن جا بروم برای همین از وقتی آمده بودم چند باری به همین روش در همین اتاق استحمام کرده بودم.
سریع با چهارقدم خودم را خشک کردم و لباس پوشیدم.
موهایم را شانه زدم و روسری و چادرم را پوشبدم.
جوراب هایم را به پا کردم، دبه آب را برداشتم و برای نماز به مسجد رفتم.ظهر ها کسی به مسجد نمی آمد و من به تنهایی در آن جا نماز می خواندم.
به مستراح مسجد رفتم و آفتابه را پر کردم.
وضو گرفتم و بعد از دقت در آسمان که بدانم وقت نماز داخل شده یا نه به مسجد رفتم و نمازم را خواندم.
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۲ مردادماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
ملت ایران، این ملت بزرگ و کهن، عمیقاً مؤمن، هوشمند، لقمهای نیست که هیچ ابرقدرتی بهآسانی بتواند آن را فرو بدهد.
🗓 ۱۳۸۷/۰۲/۱۲
#تقویم۱۴۰۲
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎طب سنتی و گیاهان دارویی
🥫 آیا می شود رب کپک زده را مصرف کرد؟
🔹 بسیاری از خانم ها در صورت کپک زدن رب فقط با قاشق روی رب و قسمت کپک زده را بر می دارند و باقی رب را مصرف می کنند اما باید بدانید اگر رب تان کپک زد دیگر آن را مصرف نکنید، زیرا سم هایی که به وسیله کپک زدن در رب تولید می شود در لایه های پایینی نفوذ می کند و اسپور (هاگ) قارچ ها که با چشم قابل دیدن نیستند نیز وارد لایه های پایینی می شود.
🔹 مصرف این رب ها بسیار برای سلامتی خطرناک است.
🧑🔬 👨🔬 ☘
#نفخ
اگر زیاد نفخ میکنید مقداری آب، یک تکه زنجبیل، کمی آب لیموترش را استفاده کنید.زنجبیل را با آب دم کنید و لیمو به آن اضافه کنید و بعد از هر وعده غذایی 3قاشق غذاخوری میل کنید.
👩🔬 👨🔬 ☘
چرا پزشکان توصیه میکنند روزی 3 عدد خرما بخوریم؟🤔
🔸به بهبود رنگ چهره کمک میکند
🔸موها را تغذیه و تقویت میکند
🔸باعث کاهش وزن میشود
🔸هضم و گوارش را بهبود میبخشد
🔸عملکرد مغز را سریع تر میکند
🔸بعلاوه خرما به درمان و پيشگيری از كم خونی كمک ميكند، استخوان ها و سیستم ایمنی را تقویت میکند و در بهبود افسردگی مؤثر است 👌
👩🔬 👨🔬 ☘
این میوهها شما را به سرعت لاغر میکنند!
میوهها به طور کلی از سالمترین غذاهایی میباشند که شما میتوانید آنها را مصرف کنید. اما اگر به دنبال لاغر شدن هستید برخی از میوهها بسیار بهتر عمل میکنند.
یکی از محبوبترین رژیمهای غذایی لاغری رژیم بدون کربوهیدرات است که افراد زیادی به وسیله آن وزن خود را کاهش میدهند. میوهها و به خصوص میوههایی که قصد داریم به شما معرفی کنیم از اجزای اصلی این رژیم غذایی بوده و میتوانند وزن شما را کاهش دهند. این میوهها با اشغال کردن حجم معده شما و در عین حال رساندن مواد مغذی مختلف به بدن شما میتوانند هم در سلامت قلب و دیگر اجزای بدن شما نقش داشته باشند و هم به لاغری شما کمک کنند.
۱. انجیر
۲. سیب
۳. آووکادو
۴. انواع توتها
۵. کارامبولا (میوه ستاره)
۶. طالبی
۷. نارگیل
۸. هلو
۹. هندوانه
👩🔬 👨🔬 ☘
از عادات بد ما ميوه خوردن بعد از صرف غذاست‼️
بهتر است نيم ساعت قبل و بعد از غذا ميوه نخوريد؛ چون سبب نفخ معده ميشود.
البته ميوه 🍏 پخته اشكالي ندارد..
👩🔬 👨🔬 ☘
🎋خواص پیازچه :
کاهش قند خون
کاهش کلسترول خون
کاهش فشار خون بالا
کاهش احتمال ابتلا به سرطان
👩🔬 👨🔬☘
🍮اگر دچار اضطراب یا افسردگی هستید عصرها "چای زعفران" بنوشید
- شادی آور
- ضد آلزایمر
- پیشگیری ازسرطان
- ضد اضطراب و افسردگی
- پیشگیری از فشار خون بالا
از خواص چای زعفران است
👩🔬 👨🔬☘
🔹نگهداری کره در یخچال
▫️کره به دلیل داشتن حداکثر 16 درصد آب در برابر فساد بسیار حساس است و به همین دلیل علاوه بر این که لازم است از خرید کره نرم شده اجتناب شود، حتما باید آن را در فریزر با دمای منفی 18 سانتی گراد (فریزر خانگی یا فروشگاهی) نگهداری کرد نه درون یخچال.
▫️در شرایط فریزر منفی 18 سانتی گراد می توان تا یک سال کره را نگهداری کرد اما دمای یخچال خانگی که حدود مثبت 4 سانتی گراد است برای نگهداری کره مناسب نیست و می تواند شرایط رشد کپک و فساد را در این فراورده فراهم کند
👩🔬 👨🔬☘
#خواص_لبو
✍🏻 خوردن لبو و اب لبو فواید بسیار دارد چندی از خواص لبو↯↯
⚜رفع يبوست
⚜مفید برای قلب
⚜درمان كم خونى
⚜کاهش درد مفاصل
⚜كاهنده چربى خون
👩🔬 👨🔬 ☘
💥عوارض کمبود ویتامین E در بدن:👇
👈وجود مشکل در بینایی
👈از دست دادن تودهی عضلانی
👈 وجود مشکل در برقراری تعادل و ناموزون راه رفتن
👈خستگی و سوزن سوزن شدن بدن
👈اختلال در سیستم ایمنی بدن
👩🔬 👨🔬 ☘
🍌سالم ترین نوع موز!
🔸موزهای خیلی رسیده که خجالت
میکشیم به مهمون تعارف کنیم رو دور نریزید!
🔸این نوع موزها ترکیبات ضد سرطانی خیلی خوبی دارند که علاوه برپیشگیری باسلولهای سرطانی هم میجنگند!
👩🔬 👨🔬 ☘
🔴تاثیر ویتامینD بر بیماریهای خود ایمنی !
مطالعه جدید نشان میدهد زنانی که ویتامین D مصرف میکنند «۴۰۰ IU روزی» ریسک کمتری «کاهش ۵۴٪» برای ابتلا به سرطان روده بزرگ دارند. در این مطالعه دیگر، محققین پیدا کردند مردانی که سطح ویتامین D خون پایینی دارند «کمتر از ۲۰» دو برابر افزایش ریسک در مرگ و میر دارند/
🧑🔬👨🔬 ☘
🌱🍐جوشانده برگ گلابی
👈 برای کلیه بسیار مفید است ، چون ادرارآور ، ضدعفونی کننده و میکروب کش مثانه است.
👈از این رو مبتلایان به عفونت ادراری حتماً باید آن را مصرف کنند.
👈سنگ مجرای ادرار را دفع می کند ،
✨برای این منظور100 گرم برگ جوان درخت گلابی را در یک لیتر آب به مدت 20 دقیقه دم کنید و آن را در سه وعده به میزان 1 تا 2 استکان تناول کنید.
👩🔬 👨🔬 ☘
🔰مغز داخل یک کیسه مایع قرار دارد که مانع از برخورد آن به جمجمه میشود
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
http://splus.ir/ashaganvalayat
http://eitaa.com/ashaganvalayat
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🔴 قیمت خودروهای داخلی و خارجی در بازار امروز
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬
توی محل کارم، خانوادهام، فامیل و ...
خیلیها با عقاید من مخالفند!
✘ باید باهاشون چجوری برخورد کنم؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مثال بینظیر استاد حسن عباسی از نحوه کار کردن در ایران!
🔻#کار_کردن_در_ایران مثل فوتبال امریکایی( راگبی) هست نه #فوتبال انگلیسی!
چرا؟
🎥 #ببینید👆
═══✼🍃🥀🍃✼═══
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥خوردن مار زنده توسط تکاوران تیپ ۶۵ نوهد ارتش جمهوری اسلامی ایران 😎
(معروف به کلاه سبز ها) 💚✌️💪
#زندگی_در_شرایط_سخت
🔷از خوردن مار و ملخ تا تولید آب در چاله برای زنده ماندن
🟡مربی در مورد آیتم زنده ماندن که از جمله جالبترین و سختترین تمرینات تیپ ۶۵ نوهد است توضیح میدهد که ۴۸ ساعت زنده ماندن فقط با یک کیلو یا دو کیلو آرد خام و یک قمقمه آب برای یک نفردر نظر گرفته شده و هرنفر باید رأس ساعت مقرر در روز و نقطه مقرر حضور داشته باشد. برای این کار باید با شرایط منطقه خو بگیرند، آب تهیه کنند و برای شکار حیوانات تله بگذارند. در این دوره میتوانند انواع پرندهها و خزندگان به ویژه مار و ملخ را بخورند و این کار به آنها آموزش داده میشود.
🔴در مورد مار و خوردنش پرسیدم که میگوید: مار را به ۵ تکه مساوی تقسیم می کنیم و یک قسمت سر و گردن را دور انداخته و سه تکه وسط را استفاده میکنیم. در واقع در این شرایط هیچ چیز نخوردنی نداریم حتی خون هم پروتئین زیادی دارد و خوردنش در شرایط بسیار اضطراری توصیه میشود و نفرات گیاهان خوردنی و غیر خوردنی را شناخته و روش درست کردن آب با چاله و پلاستیک را فرا میگیرند
#ارتش #نوهد #کلاه_سبز #مار
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸