eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
38.2هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🅱💎بسته تحلیلی خبری روز یمن الاسلام و حاشیه خلیج فارس ▪️انصارالله جمعه شب هشدار داد که قطع حقوق کارمندان یمنی تهدیدی جدی برای آتش‌بس شکننده در این کشور است و بدون رفع این مشکل نمی شود به توقف جنگ امیدوار بود. ▪️«عبدالملک العجری» عضو هیأت مذاکره کننده انصارالله یمن در این‌باره هشدار داد که شرایط منطقه پیچیده است و اگر کشورهای متجاوز، مسأله حقوق کارمندان یمنی را به بن‌بست بکشانند، شرایط علیه آنها تشدید خواهد شد. ▪️پرداخت حقوق کارکنان یمنی یکی از پیش شرط‌های انصارالله برای ازسرگیری آتش‌بس و توقف درگیری‌ها در یمن و طبق شروط اعلام شده دولت صنعا بوده است. این درحالی است که «مهدی المشاط» رئیس شورای عالی سیاسی یمن یک ماه پیش (یکم مردادماه) اعلام کرد که صنعا مخالف پیشنهاد ریاض برای پرداخت حقوق کارکنان دولت یمن در ازای انتقال درآمدهای نفت و گاز یمن به بانک ملی عربستان است. 🥷🥷 روزنامه انگلیسی: غرب با پایان جنگ یمن مخالف است ▪️روزنامه مورنینگ استار انگلیس نوشت: انگلیس تمام تلاش خود را برای پیروزی عربستان می‌کند و نیروهای اضافی را در مناطق نفت‌خیز شرق یمن مستقر کرده است. آمریکا معتقد است که ثبات در خاورمیانه مانع تحقق منافعش می‌شود و برای ناکام گذاشتن آن تلاش می‌کند. ▪️این روزنامه نوشت: گروه‌های غربی از پایان احتمالی جنگ یمن استقبال نکرده‌اند. امپریالیسم برای تقسیم یمن و سلطه بر آن تلاش می‌کند. ▪️از سوی دیگر، منابعی در وزارت خارجه دولت دست نشانده ائتلاف سعودی در یمن از فشارهای آمریکا برای ناکام گذاشتن مذاکرات صنعا و ریاض خبر دادند. این منابع اعلام کردند‌ : سفر اخیر رشاد العلیمی، رئیس شورای ریاستی یمن به استان المهره در مجاورت با عمان با دستور ابوظبی و واشنگتن و با هدف فشار بر عمان برای توقف روند پیشرفت در مذاکرات بود. 🥷🥷 🔰حکم دادستان بحرین در خصوص دستگیری نوجوان بحرینی 🔹️دادستانی بحرین دستوری به حبس ۶۰ روزه محمد حسن رضی نوجوان بحرینی برای تحقیق داده است . پیش از این نیز رضی توسط آل خلیفه دستگیر شده بود 🥷🥷 🟥 همچنان صعده در انفجارات 🔸 بر اثر انفجار بمب خوشه ایی باقی مانده از تجاوزات مزدوران سعودی_امارانی امروز در منطقه الجراحی یک کودک شهید و دو تن دیگر زخمی شدند که به بیمارستان روستایی منتقل شدند. 🥷🥷 🔰افزایش تعداد متحصنین بحرینی در زندان 🔹️بر اساس تحقیقات انجمن حقوق بشری بحرین تعداد متحصنین بحرینی در زندان به ۸۰۴ نفر رسیده است. متحصنین همچنان خواستار تغییر وضعیت خود و اتمام محدودیت ها هستند 🥷🥷 🟥 دستور جدید رئیس شورای عالی سیاسی یمن به وزارت ارتباطات این کشور 🔸مهدی المشاط رئیس شورای عالی سیاسی یمن در جریان دیدار خود با وزیر ارتباطات این کشور به این وزارتخانه دستور داد که تولیدکنندگان محتوای ملی را به صورت جدی پشتیبانی کنند تا بسترهای دیجیتال ملی را هرچه سریعتر ایجاد کنند. 🥷🥷 🟥 اینبار صدای سازمان حقوق بشر آلمانی هم درآمد 🔸 سازمان حقوق بشر و صلح اینسان در آلمان در بیانیه‌ای اعلام کرد از ائتلاف سعودی می‌خواهیم محاصره مردم یمن و فرودگاه‌ها و بنادر آنها را لغو کند، زیرا این یک حق انسانی است که توسط همه قوانین تضمین شده است. 🔸 این‌ سازمان اعلام کرد ما خواهان افتتاح کامل و فوری فرودگاه بین‌المللی صنعا هستیم که سختی‌های آن را میلیون‌ها غیرنظامی یمنی در داخل و خارج متحمل می‌شوند. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
46.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 برخورد عجیب نظامی عراقی با زائر مشهدی فیلم های باورنکردنی از عراق و اربعین 🎥 برخورد بی نظیر نظامی عراقی با زائر مشهدی / سنگ تمام روحانی ایرانی برای کودکان خادم / پارکینگ مرزی که وطن فروشها را سوژه کرد / ناله عبدالحمید تکفیری هم برای اربعین در آمد ✅ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 سمت راست خبری هست که اخیرا رسانه وطن فروش رادیو فردا کار کرده اولین ماهنورد هندی بر سطح ماه فرود آمد آقا چه نشسته اید که هندم ماهوارش رو فرستاد فضا... داداش توالت داره تو فضا؟ آقا اینا تو کشورشون بحران توالت دارن تا جایی که ما میدونیم. میخوای رادیو فردا در متن خبرت به این هم اشاره بکنی که وقتی میگی مردم چه نشسته اید که هندی ها هم به فضا رفتن، که توالت ندارن؟ نه ! نمیخوای ؟ پس چرا وقتی درباره ایران تیتر میزنی ، میگی : پرتاب ماهواره زیر سایه ی واردات سنجاق قفلی ؟ ایرانی آرامش نباید داشته باشه نه ؟ فقط تو ایرانه که با ایرانی یه کاری کردن که اگر شاهکاری در کشورش رقم بخوره هورا نتونه بکشه... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚨خرید یواشکی ❗ ♦️فکر میکردیم برخی اروپایی ها فقط نفت ایران را یواشکی میخرند، گویا پیگیر خرید پهپاد ایرانی هم هستند؛ سخنگوی وزارت دفاع از درخواست برخی ممالک اروپا برای خرید پهپاد ایرانی، بدون ذکر نامشان خبر داده است؛ آنها زمانی ادوات نظامی ایران را فتوشاپ مینامیدند اما حالا برای خرید صف کشیده اند! 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روایت استاد رحیم‌‌پور ازغدی 🔻 از واکنش کمونیست‌ها به شور مسلمانان در پیاده‌روی اربعین 🔻شما چیزی دارید که هیچ ایدئولوژی در شرق و غرب عالم ندارد، شما حسین(ع) را دارید... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پذیرائی میوه از زوار اربعین امام حسین (علیه‌السلام) با بیل میکانیکی 🤔😂‼ 📽 این فیلم رو انقدر ارسال کنید تا برسه دست ، ببینه مردم چطور برای امامشون دست‌ودل‌بازی می‌کنن. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نخلستان‌های شهر آبپخش استان بوشهر 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭303‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز سعدی روز دهم زایمانم از راه رسید و باید به حمام می رفتم. حمام روستا وقت سحر مردانه بود و قرار شده بود در مستراح حمام کنم. از سر شب ننه فهیمه کمرم سرم را با انواع دوا ها و نخود کوبیده شده بسته بود و کمی قبل از اذان صبح به مستراح رفتم. با کمک ننه فهیمه دوا ها و نخود ها را از سر و بدنم شستم و خودم را آب کشیدم و بعد از غسل نفاس سریع فرق سرم را خشک کردم و وضو گرفتم و برای نماز به اتاق برگشتم. سریع نمازم را خواندم و برای اولین بار با وضو و طهارت به علیرضا شیر دادم. تا طلوع آفتاب در اتاق ماندم تا هم بدنم خشک شود و سرما نخورم و هم بعد از ده روز دوباره توانستم قرآن و کتاب دعا به دست بگیرم و بخوانم. علیرضا را دوباره شیر دادم و در گهواره ای که ننه فهیمه داده بود خواباندم و از اتاق بیرون آمدم. هوای مهرماه کمی سرد بود و سوز سرما در جانم پیچید. به مطبخ رفتم و به ننه فهیمه که مشغول آماده کردن خمیر بود گفتم: مادر جان کمک نمیخوای؟ به سمتم چرخید و با تعجب گفت: دختر تو این جا چه کار می کنی؟ _اومدم ببینم کمک میخواین؟ از جا برخاست و به سختی کمر راست کرد و گفت: نه عزیزم کمک نمیخوام برگرد اتاق باید استراحت کنی _ده روزه استراحت کردم خوردم خوابیدم همه کارا با شما بود بسه دیگه ننه فهیمه در حالی که دست هایش را تمیز می کرد گفت: ننه قربونت برم تو حداقل تا چهل روز بدنت خونریزی داره هر چی بیشتر استراحت کنی بهتره _آخه نمیشه که شما دست تنها همه کارا رو بکنید ننه فهیمه با لبخند کنارم آمد و گفت: ننه من از بعد شیخ نصرالله خدا بیامرز همه کارامو خودم تنهایی کردم عادت دارم اذیت نمیشم که تو غصه منو بخوری _آخه نمیشه که ... کارای خودتون کم بود کارای منو و علیرضا رو هم می کنید من خجالت می کشم _خجالت نکش عزیزم تو مهمان منی از اون مهم تر پیش من امانتی _مهمون یک روز دو روز مهمونه من ده روزه مزاحم شما شدم همه کارامم روی دوش شما بوده _قربونت برم نگو این طوری تو مراحمی مایه خیر و رحمتی اومدی منو از تنهایی در آوردی به هوای تو دخترا و عروسا هم هر روز میان سر می زنن تو نبودی کمتر میومدن من تنها همه اش چشمم به در بود یکی ازش بیاد تو _شما لطف دارید ولی ازتون خواهش می کنم بذارید تو کارها کمک تون کنیم _دستت درد نکنه ولی گفتم تو استراحت کنی برات بهتره منم این طوری راضی ترم می دانستم اصرار دیگر فایده ای ندارد. ننه فهیمه هم بیش از اندازه مهربان بود و هم بسیار زبر و زرنگ بود و خودش سریع همه کارهایش را انجام می داد و نیاز به کسی نداشت. برای همین گفتم: پس حداقل اجازه بدید کارهای مربوط به بچه رو خودم انجام بدم. خودم قنداق و رخت و لباس و کهنه اش رو بشوورم باور کنید من از بیکاری حوصله ام سر میره حداقل یه کاری باشه باهاش سرم رو بند کنم صدای در باعث شد ننه فهیمه بدون آن که جواب درستی به من بدهد به سمت در حیاط برود. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید بسکابادی صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭304‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی ننه فهیمه در را باز کرد و شیخ حسین یا الله گویان وارد حیاط شد. چادرم را سریع از دور کمرم باز کردم و روی سرم انداختم و به شیخ حسین که مستقیم سراغ مرا گرفت و به سمتم می آمد سلام کردم. با هر قدمی که نزدیک می شد تپش قلبم بیشتر و بیشتر می شد. چند قدمی ام ایستاد که ننه فهیمه پرسید: خیر باشه ننه امروز که جمعه نیست سر صبحی چی شده اومدی این جا شیخ حسین به سمت ننه فهیمه برگشت و من هر لحظه احتمال می دادم خبر بدی آورده باشد و از ترس داشتم جان می دادم. شیخ حسین رو به ننه فهیمه گفت: یک خبر برای احمد آقا آوردم. ننه فهیمه گفت: احمد آقا که هنوز برنگشته ننه شیخ حسین به سمت من چرخید و گفت: می دونم.
برای همین میخوام به خانم شون زحمت بدم با این حرفش حداقل دلم آرام گرفت که خبر بدی از طرف احمد برایم نیاورده است. شیخ حسین کاغذ تا خورده ای را به سمتم گرفت و گفت: این رو دیشب برادر معلم روستا آورد. گویا با محمد برادر احمد رفاقت و آشنایی دارن. گفت محمد گفته اینو برسونم دست احمد. کاغذ را از دست او گرفتم که گفت: من به رسم امانت داری نخوندمش ولی حتما چیز مهمیه. احمد که اومد به دستش برسونید. اگرم تا جمعه نیومد ..... نا خودآگاه وسط حرفش پریدم و گفتم: میاد ان شاء الله شیخ حسین هم زیر لب ان شاء الله گفت و به سمت ننه فهیمه چرخید و گفت: مادر اگه صبحانه ات حاضره کنارت چند لقمه ای بخورم و برم برای نماز ظهر برسم دیگر متوجه جواب ننه فهیمه نشدم و کاغذ به دست به اتاق برگشتم. تای کاغذ را باز کردم تا آن را بخوانم اما پشیمان شدم و دوباره آن را تا زدم. شاید مطلبی در آن بود که اگر من می خواندم احمد ناراحت می شد. علیرضا را که نق و نوق می کرد بغل گرفتم شیرش دادم و زیر لب صلوات فرستادم. آروغ علیرضا را که گرفتم صدای خداحافظی شیخ حسین با ننه فهیمه را شنیدم. ننه فهیمه بعد از بدرقه شیخ حسین دوباره به کنار تنور رفت و مشغول پخت نان شد. علیرضا را خواباندم و دور اتاق را جمع و مرتب کردم. لباس هایم را ننه فهیمه شسته بود و هیچ کاری نبود انجام دهم. تسبیح به دست گرفتم و مشغول صلوات و ذکر بودم که ننه فهیمه با سینی چای و بساط صبحانه به اتاق آمد. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید زینب کمایی صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭305‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی به احترامش از جا برخاستم و گفتم: شرمنده این همه به زحمت انداختم تون در حالی که می نشست گفت: دشمنت شرمنده ننه. بیا بشین با هم صبحانه بخوریم. کنار سفره نشستم که صدای یا الله گفتن از حیاط به گوش رسید. ننه فهیمه از جا برخاست و گفت: هر کی هست مادر زنش مهربانه سر سفره رسیده. چادرم را روی سرم انداختم و جلوتر از ننه فهیمه از اتاق بیرون رفتم. احمد بود. سالم و سلامت برگشته بود. با دیدنش همه وجودم پر از شوق شد و سریع از ایوان پایین رفتم و خودم را به احمد رساندم. او هم با لبخند مرا نگاه می کرد. دو قدمی اش رسیدم گفتم: سلام قربونت برم ... بالاخره اومدی؟ دستش را محکم در دست گرفتم و فشردم که گفت: سلام عزیزم ... ببخش اگه دیر اومدم به جاش کلی خبر خوب برات دارم با ذوق پرسیدم: چه خبر خوبی؟ صدای ننه فهیمه مانع از جواب احمد شد: چرا تو حیاط ایستادین سرده ... احمد سر به زیر به ننه فهیمه سلام کرد که ننه فهیمه گفت: خیلی خوش آمدی احمد آقا ... بفرما بالا از راه رسیدی خسته ای احمد دستش را پشتم گذاشت و گفت: بیا بریم بالا از پله های ایوان بالا رفتیم و در حالی که جلوی در اتاق کفش هایش را در می آورد از ننه فهیمه عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید این همه مدت باعث زحمت تون شدم و اذیت شدین خدا خیرتون بده ان شاء الله ننه فهیمه با لبخند گفت: خواهش می کنم پسرم این حرفا چیه زحمت نبوده و نیست. وجود شما و رقیه خانم این جا رحمته بفرمایید داخل سفره پهن کردیم صبحانه بخوریم. بشینید تا من برم براتون چای بیارم احمد تشکر کرد و من سریع به سمت پله ها رفتم و گفتم: ننه فهیمه شما بشینید من خودم چای میارم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید همدانی صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭306‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی
ننه فهیمه که صدایم زد راه رفته را برگشتم و پرسیدم: بله؟ کاری داشتین؟ ننه فهیمه نزدیکم شد و آهسته گفت: حواست کجاست؟ چایی که تو اتاقه گیج نگاهش کرد و گفتم: خودتون گفتید چای میخواین بیارین ننه فهیمه آهسته گفت: من دیدم دو تا تون از دلتنگی بی طاقت شدین این طوری گفتم به هوای چایی برم از اتاق بیرون سرم رو بند کنم شما چند دقیقه ای با هم خلوت کنین رفع دلتنگی کنید تو کجا دویدی داری میری؟ مثلا زاچی هنوز نباید بدوئی از حرف های ننه فهیمه خجالت کشیدم. همه وجودم داغ شد و با خجالت سر به زیر انداختم که گفت: بیا برو تو اتاق پیش شوهرت منم میرم کارامو بکنم شما با هم راحت باشین با خجالت گفتم: مگه نمیخواستین صبحانه بخورین؟ سر بالا انداخت و گفت: من با شیخ حسین چند لقمه ای خوردم سیر شدم برو پیش شوهرت با هم راحت باشین ننه فهیمه این را گفت و از پله های ایوان پایین رفت. از خجالت سر جایم ایستاده بودم و او را نگاه می کردم که آهسته گفت: چرا ایستادی؟ برو دیگه نگاه از ننه فهیمه گرفتم و به اتاق رفتم. احمد کنار علیرضا نشسته بود و صورت او را می بوسید. در را که بستم با صدای در از جا برخاست و ایستاد. چادرم را از سر در آوردم و با لبخند و ذوق به طرفش رفتم. یک قدمی اش ایستادم که مرا به سمت خود کشید و محکم مرا در بغل گرفت و گفت: خیلی دلم برات تنگ شده بود _دل منم برات تنگ شده بود. _این جا بهت سخت گذشت؟ _تنها چیزی که سخت بود دوری تو بود. وگرنه ننه فهیمه و خانواده اش خیلی هوام رو داشتن و نذاشتن آب تو دلم تکون بخوره احمد مرا رها کرد و گفت: خدا رو شکر ... این مدت همه اش نگران بودم نکنه اذیت بشی با ذوق گفت: یه خبر خوب بهت بدم؟ _چه خبری؟ _این در به دری ها و آوارگی هامون تموم شد با شوق گفتم: راست میگی؟ چه جوری؟ یعنی دیگه ساواک دنبالت نیست؟ دیگه تو خطر نیستی؟ می تونیم برگردیم خونه مون پیش خانواده هامون؟ 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید رضا پناهی صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 به مناسبت سالروز شهادت صحابی بزرگوار، عماربن‌یاسر در صفین، ۳۷ق؛ ✔️حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔲 خدا می‌داند که ابوذر، مقداد و عمار چه مقامی داشته‌اند! اگر امثال آنها در اصحاب نبودند، حقانیت مکتب اسلام شناخته نمی‌شد. به‌ واسطه‌ی مقام آنها معلوم شد که اسلام و قرآن مدرسه‌ی تربیت و ترقی است. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص 🌷🌷🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 خداحافظی پسر ارتشی با پدر ارتشی 🔹 گرگها خوب بدانند در این ایل غریب گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز 🇮🇷 🚀 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸