🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️🌟⚡️
❣﷽❣
#لطفادقتکنید
اگر در حال ختم قران هستید
به
🌿# جزء15 که رسیدید
🌿👈 # ایه19سورهکهف
🌿 کلمه👈 # ولیتلطف
📖 # میزانقران است
و
# جایاستجابتدعا
یعنی در این جا قران به دوکف مساوی تقسیم می شود قران را قطع کنید وشروع به دعا کنید و
🌹 اولین دعا برای فرج🌹 باشد
درقران های قدیمی خطی; یا درشت نوشته می شد یا قرمز تا مردم جای استجابت را گم نکنند.
توضیحمختصر: عبارت وَلْیَتَلَطَّفْ
وسط قرآن کریم قرار دارد که به معنای
مداراوهوشیاریهمراهبامهربانی
استو این خودلطفی است که کلمه ی وسط قرآن را لطف وتلطف و مهربانی تشکیل داده است.
برایدیگرعزیزانهمبفرستید.
ازالان یادآوری کنید تا به جزء ۱۵برسید.
برنامه سمت خدا آقای فرحزاد خیلی تاکید به انجام این عمل کردن
گفتن عملی کم ولی خیلی پر سود
التماسدعای فرج
دوستان عزیز منم از دعاهاتون بی نصیب نگذارید 🤲🤲
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🔴 دعای روز پانزدهم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ، وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ، بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ.
🔺 خدایا در این ماه طاعت فروتنان را نصیبم کن، و سینه ام را برای انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن، به امان دادنت ای امان ده هراسندگان.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اظهارات مقامات رسمی جمهوری آذربایجان علیه ایران ساعت به ساعت در حال افزایش است.
🔹 ضیافت عسگراف نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان: ایران به هیچوجه نمیتواند استقلال آذربایجان را هضم کند. ما از زمان استقلال دولتمان، چنین اتفاقاتی از سوی ایران دیدهایم.
🔹وی افزود: من به خاطرتان میآورم سفارش قتل مرحوم ضیا بنیاداف از ایران رسیده بود! بعد یک ژورنالیست یه اسم رافق تقی داشتیم که قتل او نیز از سوی ایران رسیده بود.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻عملیات تل آویو پاسخی به جنایات صهیونیستها بود
🔹کمیتههای مقاومت فلسطین عملیات قهرمانانه تل آویو را پاسخی طبیعی و واقعی به جنایات رژیم صهیونیستی علیه مسجد الاقصی دانست.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ دیشب سفرای کشورهای مثلا مسلمان مهمان سفره افطار سگیونیصت ها بودن
🔻 سحرگاه، نمازگزاران مسجدالاقصی زیر مشت و لگد سگهای صهیونیست!
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴گنبد آهنین اسرائیل به اشتباه فعال شد!
🔹فعال شدن گنبد آهنین در شمال اسرائیل به دلیل نقص فنی بوده است و حمله پهپادی صحت ندارد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؛
خدا کند که بمیرم وطن فروش نباشم...
شعرخوانی خانم لیلا حسیننیا از تبریز/ رهبر انقلاب: از قول من به همه شاعران تبریز سلام برسانید
🔴 #بیداری_ملت 🌸🇮🇷🌸
یکرد جز کار کردن.
هین بلندی کشیدم.
–اون دروغ میگه زهرا، تو حرفهاش رو باور میکنی؟ یعنی من همچین آدمی هستم؟
زهرا کمی آرامتر شد و با مکث کوتاهی گفت:
–چی بگم؟ البته من به بابام گفتم شاید اشتباه شده تلما خیلی دختر خوب و درس خونیه، من تو دانشگاه هیچ وقت ندیدم دنبال...
حرفش را بریدم و پیشنهادی که غلامی به من داده بود را گفتم، همینطور تمام اتفاقات کافی شاپ را و همینطور سوءتفاهم ها را، بعد هم گفتم من به خاطر تهمتی که به من زدند از آنجا بیرون آمدم.
بعد از قانع کردن دوستم گوشی را کناری گذاشتم و به این فکر کردم
فردا سر ماه است و من پول کافی برای پرداخت قسط وام ندارم.
تقریبا سه روزی میشد که از امیرزاده خبری نداشتم.
فقط دیروز بین کار وسایلم را پیش ساره گذاشتم و نزدیک مغازهاش رفتم تا از دور ببینمش ولی نبود.
مغازه باز بود و مشتریهای زیادی داخل مغازه بودند. تعجب کردم اکثر اوقات امیرزاده یا مشتری نداشت یا یکی، دو مشتری بیشتر
نداشت.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت121
خیلی با احتیاط طوری که از داخل مغازه دیده نشوم جلو رفتم.
ولی فروشنده آقای امیرزاده نبود.
مرد دیگری جای او ایستاده بود و با مشتریها خوش و بش میکرد.
بعضی از مشتریها با او سلفی میگرفتند و بعد یک جنس میخریدند و به اصرار آن آقا از مغازه بیرون میرفتند.
حالا که امیرزاده نبود با خیال راحت تری جلوی مغازه ایستادم و نگاه کردم.
کارهایشان برایم عجیب بود.
خواستم از یکی از مشتریها بپرسم که او کیست ولی پشیمان شدم.
ترسیدم امیرزاده سر برسد. برای همین زود برگشتم.
به خانه که رسیدم به این فکر کردم که امیرزاده گفته بود پولم را از آقای غلامی میگیرد.
یعنی نرفته پیش غلامی؟
ناگهان یادم افتاد که من قبلا شمارهاش را مسدود کردهام، آه از نهادم بلند شد. او اگر بخواهد هم نمیتواند با من تماس بگیرد.
فوری گوشی را برداشتم و از بلاکی خارجش کردم.
اگر غلامی نصف حقوقم را هم بدهد کار من راه میافتد. صفحهی امیرزاده را باز کردم تا پیامی برایش بفرستم.
که متوجه شود دیگر مسدود نیست.
هر چه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم. شاید اصلا پیگیر کار من نبوده در آن صورت این پیام فرستادن من یک جور تحمیل کردن است.
بالشتی روی زمین انداختم و رویش دراز کشیدم. آنقدر فروشندگی در مترو خستهام میکرد که وقتی به خانه میرسیدم فقط میخواستم بخوابم. تازه چشمهایم گرم شده بود که با صدای زنگ گوشیام چشمهایم را باز کردم. ساره بود. گوشی را جواب دادم.
–ساره دقیقا وسط خوابم زنگ زدی میشه بعدا بزنگی. از خستگی دارم میمیرم.
صدای نفسهایی از آن طرف خط به گوشم خورد که ناخوداڱاه قلبم را به ضربان انداخت. با احتیاط و آرام گفتم:
–ساره، خوبی؟
صدای سلام گفتنش را که شنیدم بلند شدم و ایستادم.
گوشی ساره دست او چه میکرد.
با لکنت پرسیدم:
–آقای امیرزاده شمایید؟
خیلی سرد جواب داد:
–بله.
–گوشی ساره دست شماست؟
با لحن دلخوری گفت:
–بله، من الان جلوی در خونشون هستم. مجبور شدم بیام اینجا.، چون شما شمارهی غریبه جواب نمیدید. از دوستتون خواستم با گوشیش شماره شما رو بگیرن.
از حرفش خجالت کشیدم مسدود کردن شمارهاش چه کاری بود وقتی او اگر بخواهد به من زنگ بزند بالاخره راهش را هم پیدا میکند.
وقتی سکوتم را دید ادامه داد:
–ببخشید مزاحم خوابتون شدم .زنگ زدم ازتون شماره کارت بگیرم. آقای غلامی میخواد حقوق این ماهتون رو واریز کنه،
با شرمندگی پرسیدم:
–چطوری راضی شد؟
–کار سختی نبود. فقط من جای شما برگهی تایید واریزی رو امضا کردم.
–آخه اون شماره کارتم رو داره.
–مثل این که تمام اطلاعات شما رو از سیستم پاک کرده.
مانده بودم چه بگویم.
چطور تشکر کنم.
–ممنونم، خیلی لطف کردید.
رنجیدگی لحنش، قلبم را آتش زد. مختصر گفت:
–کاری نکردم. خداحافظ.
منتظر جواب خداحافظی من نشد و گوشی را قطع کرد.
خیره به صفحهی گوشیام مانده بودم. حق داشت ناراحت باشد، او دنبال کار من بوده و من مسدودش کرده بودم. نمیدانستم باید چه کار کنم.
شماره کارتم را برایش ارسال کردم و بعد هم پیام تشکر فرستادم.
سین شد ولی جوابی نداد. پروفایلش را نگاه کردم، عکس و نوشتهایی که گذاشته بود نشان از احساسش بود.
روی یک عکس غروب خورشید نوشته بود:
"یه روزی زمین دلش برای بارون تنگ میشه ، ولی اون روز شاید دیگه بارون نیاد"
با خواندش قلبم درد گرفت ولی کاری جز بغض کردن از دستم برنمیآمد.
نادیا وارد اتاق شدو با هیجان گفت:
–تلما، بدبخت شدیم.
فکر و خیال امیرزاده از ذهنم پرید و روبرویش نشستم پرسیدم:
–چی شده؟
هیچی بابا، از وقتی این تابلو کوچیکارو داریم میزنیم، به خاطر قیمتش که مناسب شده کلی سفارش گرفتم.
ولی مامان میگه کنسل کنم، میگه نمیرسیم. وای تلما اعتبارمون از بین میره.
لبهایم را به هم فشار دادم و ضربهایی به پشت گردنش زدم.
–ترسیدم بابا، فکر کردم حالا چی شده. یه جوری میگی اعتبار انگار کل بازار تو دستته.
–تو فضای مجازی نمیشه اعتبار داشت؟
–پس اگه اینقدر مشتری هست این تابلوها رو هم بفروش دیگه چرا دادی من بفروشم.
–اونایی که تو میبری مغازهی دوستت مجازی فروش نمیرن، انگار رنگ نخهایی که توشون به کار رفته یه مشکلی دارن، خودشون قشنگن ولی توی عکس بد رنگ میوفتن و مشتری نمیخره. تو هر سری که دوخته میشه یه چندتا اینجوری داریم.
–اوم، میگم نادی به جای این که سفارشها رو کنسل کنیم نیروی کمکی بگیریم.
–از کجا؟ تازه مگه چقدر سود داره که...
–خب یه کوچولو قیمت رو میبریم بالا، نیرو گرفتن که کاری نداره، الان تو همین مجتمع خودمون، نزدیک بیست خانواده زندگی میکنن.
نصفشونم بخوان کار کنن کلی آدم میشه.
نادیا تعجب زده پرسید:
برگردنگاهکن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت122
–چطوری؟ یعنی بریم دونه دونه درخونشون رو بزنیم...
–نه بابا، چه کاریه، اطلاعیه میزنیم روی همبن تابلوی پایین. شماره مامان رو هم میزاریم، هر کس خواست مامان بهشون آموزش میده، به شرطی که تا پنج