6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲فرق پوتین پیش شما و پوتین پیش ما
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲سلام یا مهدی❤️
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پیمان جبلی در دانشگاه امام صادق درباره نمایش خانگی گفته: با 250 تا مجوز تولید فیلم و سریال خانگی از دولت قبل مواجه هستیم؛ چطور باید آن را تنظیم گری کنیم؟!
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📍 تکلیف فیلمهای جشنوارهای و غیرجشنوارهای آقای کارگردانِ قسمخورده چه خواهد شد؟
🔻وضعیت مجوز دو فیلم ایرانی حاضر در جشنواره کارلووی واری جمهوری چک؛ یکی از مهمترین جشنوارههای اروپای مرکزی و شرقی، مشخص نیست.
🔻کریم لکزاده کارگردان فیلم «ماده تاریک» در بخش رقابتی این جشنواره است و با توجه به موضع لکزاده درباره عدم رعایت حجاب در فیلمهایش و قسمی که خورده، مشخص نیست این فیلم مجوز دارد یا نه!
🔻از طرفی لکزاده فیلمی با تهیهکننده نام آشنای تلویزیون و سینما؛ محمدرضا شفیعی، به نام «شیرجه بزرگ» را دارد که هنوز نمایش داده نشده است!
🔻با در نظر گرفتن این موارد و با توجه به موضعگیری رییس سازمان سینمایی درباره مشکلات پیشروی عوامل فیلمهای بدون مجوز، باید دید تکلیف فیلم مشترک لک زاده و شفیعی و همچنین مجوز فیلم ماده تاریک به کجا ختم خواهد شد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
41.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 چرا مصر سراغ پایتخت مقاومت آمده است؟ ویژگی استثنایی ایران که مصر به آن نیاز دارد
#شبنامه / آیا دروازه ی تهران به روی مصر باز خواهد شد ؟ / چه شد که مصر تصمیم گرفت به سمت پایتخت مقاومت بیایند ؟ / وضعیت دشمنان و دوستانِ حیثیتی مصر در صورت ارتباط ایران و مصر چگونه خواهد بود؟ / همه چیز درباره یک رخداد تاریخی/ قسمت ۱۲۲۵
✅ این آدرس صفحات ما هست، لطفا حمایت کنید دیده بشه ✌️🇮🇷
لینک تمام صفحات ما در شبکه های اجتماعی
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞این کلیپ بارها ارزش دیدن دارد
کاری که یک زن با حجابش میکند!
🎙حجت الاسلام #عالی
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نمیگم شهید بشید، خدا کنه شهید نشید
تا جوانید کارتون داریم...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سریال جدید صهیونیستها درباره سردار سلیمانی!
سریال "اشباح بیروت"، محصول مشترک آمریکا و اسرائیل درباره حاج قاسم هستش
دشمن داره قهرمان ملتهای مسلمان رو اونطور که خودش میخواد به جهان معرفی میکنه؛ از مسئولین متولی تو ایران چه خبر؟ ساخت جوکر و شبهای مافیا و ناتو که تموم شد یه نگاهیام به موارد مهمتر بندازید
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت372
وارد خانه که شدیم علی پاهایم را از روی زمین کند و مرا در آغوشش گرفت و به سینهاش فشرد و زمزمه کرد:
–خدایا کمکش کن.
بوی عطرش بیداد میکرد، ناگهان ضربان قلبم آن قدر زیاد شد که احساس کردم میخواهد از قفسهی سینهام بیرون بزند.
داغی بیشتری در تنم احساس کردم .
همین که مرا روی تخت گذاشت چشمهایم را باز کردم.
زیر لب خدا را شکر کرد و صورتم را قاب کرد.
–تو که من رو ترسوندی دختر. خوبی؟!
چشمهایم را باز و بسته کردم.
شروع به باز کردن گیرههای موهایم کرد و گفت:
–می تونی بری یه دوش بگیری؟
نگاهم را در صورتش چرخاندم.
چند قطره عرق روی پیشانی اش بود دست دراز کردم و با گوشهی توری که به موهایم وصل بود پاکشان کردم.
لبخند زد و خم شد و پیشانیام را بوسید.
–نبینم حال ندار باشی، نصف عمر شدم. آخه تو که همین نیم ساعت پیش با خنده و شوخی داشتی عکس مینداختی یهو چت شد؟
لبخند زورکی زدم.
–از خستگیه، یه دوش بگیرم و بخوابم خوب می شم.
سرش را تکان داد.
–ان شاءالله. ببخش که باید برای حمام بری حیاط. می دونم خیلی سخته اما چارهای نیست.
به سختی بلند شدم و نشستم.
–تو ببخش که امروز وبال گردنت بودم، یعنی یه جورایی وبال گردن همه بودم.
اخم مصنوعی کرد و گیرهی دیگری از موهایم بیرون کشید و روی میز کنار تخت گذاشت.
–تو تاج سرمی خانم خانما. تو تمام زندگیمی، میفهمی؟
از خجالت نگاهم را زیر انداختم.
–باید لباسم رو عوض کنم و یه لباس گرم بپوشم.
با تعجب نگاهم کرد.
–تو این گرما؟!
–نمیدونم چرا سردمه.
علی با نگرانی گفت:
–از ضعیفی بدنته، احتمالا گردش خون توی بدنت کُند شده.
علی کمکم کرد تا لباس عروس را از تنم بیرون آوردم و یک لباس راحتی پوشیدم. بعد حولهام را به دستم داد.
–می خوای باهات تا جلوی در حموم بیام؟
نگاهی به بیرون انداختم.
–هنوز از حیاط صدا میاد کسی هست؟
همان طور که تور سرم را تا میکرد گفت:
–غریبه نیستن. مامانت و رستا خانم دارن حیاط رو جمع و جور می کنن.
–بچه ها رفتن؟
–اگر منظورت دوستات هستن، آره. وقتی دیدن تو بیحالی نتونستن خداحافظی کنن، گفتن فردا زنگ می زنن. خدا به این دوستت لعیا خانم خیر بده خیلی کمک کرد. راستی کجا باهاش آشنا شدی تا حالا ندیده بودمش؟!
من و منی کردم و گفتم:
–حالا بذار برم دوش بگیرم برات توضیح می دم. هنوز فروشندگی در مترو را برایش نگفته بودم.
بعد از گرفتن دوش تبم کمی پایین آمد ولی حال عمومیام تغییر نکرده بود.
پردهی توری را کنار زدم و نگاهی به تخت انداختم.
علی لباس هایش را عوض کرده بود و روی تخت خوابیده بود.
کاملا معلوم بود که حسابی خسته شده. چند سرفهی پیدر پی که یهو به سراغم آمد باعث شد چشمهایش را باز کند. با دیدن من پرسید:
–بهتری؟
بهتر نبودم ولی سرم را به علامت مثبت تکان دادم.
اشاره ای به لیوان روی میز کرد.
–اون رو بخور، جوشونده س. باید بریم بیمارستان.
سرم را تکان دادم.
–نیازی نیست. با استراحت بهتر می شم.
چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد.
برای اولین بار بود که میخواستم کنارش دراز بکشم، خیلی برایم سخت بود. لیوان جوشونده را برداشتم و برای خوردنش آن قدر وقت کشی کردم که دوباره خوابش برد.
برای این که دوباره بیدار نشود آرام بالشتم را برداشتم و روی زمین دراز کشیدم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت373
با سرفههای ممتد خودم چشم باز کردم.
روی تخت بودم. سر چرخاندم علی نبود. چطور مرا به این جا آورده بود؟ درد زیادی در گلو و سینهام احساس می کردم و آزارم میداد. صدای در که خیلی با احتیاط بسته می شد نگاهم را به سمتش کشاند.
علی برای وضو گرفتن به حیاط رفته بود. به این زودی صبح شده بود.
همان جا نزدیک در نمازش را خواند و از روی میز لیوانی برداشت و شروع کرد دنبال چیزی گشتن.
پرسیدم:
–دنبال چی میگردی؟
وقتی صدای دورگه و ضعیفم را شنید به طرفم آمد.
–بیدار شدی؟ چرا صدات این جوریه؟
بلند شدم و به زحمت نشستم.
–سینه و گلوم درد می کنه.
رنگ از رخش پرید.
پرسیدم:
–چیمیخواستی؟
به لیوان اشاره کرد.
–یه کم نمک می خوام آب نمک قرقره کنم.
اضطراب تمام وجودم را گرفت.
–چرا؟! حالت خوب نیست؟!
–چیزی نیست، یه کم گلو درد دارم.
دستم رو به صورتم کشیدم.
–وای توام گرفتی؟
–نه بابا، یه کم سرما خوردم. پاشو حاضر شو تو رو ببرم دکتر. اگر همون دیشب می رفتیم این جوری نمی شدی.
بیمارستان آن قدر شلوغ بود که سه ساعت طول کشید تا فقط ویزیت شویم.
دکتر گفت علی هم کرونا گرفته و دوباره کلی دارو نوشته بود. همین طور سرُم که برای خریدنش باید ساعت ها در صف میایستادیم.