eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
37.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ناوهای ایرانی چطور به دور دنیا لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
📷عکس یادگاری سه فرمانده با ناوشکن دنا . لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
💠 ۲۴۸ لقب و صفت از امیرالمؤمنین علی (ع) در بیان نبی مکرم اسلام (ص) ◻️علامه امینی در کتاب الغدیر ۲۴۸ لقب و صفت از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در بیان مبارک حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (ص) را به نقل از احقاق الحق ذکر کرده است. آنچه علامه امینی در کتاب گرانسگ الغدیر آورده است عبارتند از: ◻️علی سید المسلمین ◻️علی إمام المتقین ◻️علی قائد الغر المحجلین ◻️علی یعسوب المؤمنین ◻️علی ولی المتقین ◻️علی یعسوب الدین ◻️علی أمیرالمؤمنین أمیر کل مؤمن ◻️ علی سید ولد آدم ما خلا النبیین ◻️علی خاتم الوصیین ◻️علی أول من یری رسول الله یوم القیامة ◻️علی أول من یصافح النبی یوم القیامة ◻️علی الصدیق الأکبر لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
مقایسه‌ی وسعت کهکشان راه شیری و جهان قابل مشاهده!📸 ▪️وسعت کهکشان راه شیری: 100 هزار سال نوری. ▪️وسعت جهان قابل مشاهده: 93 میلیارد سال نوری. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‎‌‎‌‎‌
ﺩﯾﺮﻭﺯ مادرمﺑﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻤﻮﻥ ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﮔﺪﺍﻫﻪ ﯾﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﻬﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ گفت بده مامانت بازش کردم نوشته "ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁشپزی ﮐﻨﯿﻢ"😂😂 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
. داداش یه شغلم واسه بقیه میذاشتی حالا 😐 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
♦️جاده‌ زیبای استان لرستان لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
معنی ضرب المثل چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه چیست؟ ۱- یعنی همان طور که چغندر به عنوان گوشت و وعده غذایی محسوب نمی شود، دشمنی که اظهار دوستی می کند، هرگز مانند یک دوست واقعی نخواهد بود. ۲- این ضرب المثل هشدار می دهد که در ارتباط با دشمن باید محتاطانه برخورد کرد و گول ظاهر مهربان و وعده های او را نخورد. ۳- یعنی کسی که به عنوان دشمن تا الان به تو ضربه زده و مانع پیشرفت تو شده است، چنین شخصی هرگز نمی تواند نقش دوست خوب و وفادار را برای تو اجرا کند چرا که ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است! ۴- معمولا این ضرب المثل را زمانی به کار می برند که کسی به دشمنش اعتماد کرده و به او فرصت دوباره می دهد اما بر خلاف انتظارش از او ضربه خورده و ضرر و زیان می بیند. اینجاست که این ضرب المثل را به کار برده و اعتراف می کند که هرگز نباید به دشمن اعتماد کرد چرا که معمولا آنها گرگ هایی در لباس میش هستند! http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بعد از شھادت علے خوابش‌رو دیدم⇩ بهم گفت: « اگہ مےدونستم این دنیا بہ‌خاطر صلوات این‌ همہ ثواب‌ و‌ پاداش میدن🎁، حالا حالاها آرزوۍ شھادت نمےکردم! مےموندم توۍدنیا و صلواټ مےفرستادم.. ❣️ 🌻شهید🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. من از اول خاک بودم ، خاک نعلین علی ❤️ لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
آخرین وضعیت یمن🇾🇪: ۱- امریکا به یمن پیشنهاد کرده در ازای توقف حملات در دریای سرخ، ۱۰ میلیارد دلار کمک دریافت کند. ۲- سعودی به شدت امریکا را تحت فشار قرار داده و خواهان آن است که از سرایت حملات یمن به عربستان جلوگیری کند. ۳- تاثیر حملات یمن بر کشتی رانی جهانی از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بی سابقه بوده است. ۴- انصارالله به امریکا اعلام کرده تا زمان رفع محاصره غزه به حملات ادامه خواهد داد و حملات خود را با آتش بس متوقف نمی کند. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
⭕️ اینکه نمایندگانی از سفارت دانمارک و نروژ برای افتتاح مدرسه ای در یک روستا حضور پیدا کنند، حقیقتا جای ابهام و سؤال دارد که از مسئولین مربوطه می خواهیم در این زمینه پاسخ لازم را ارائه بدهند. از آنجاییکه دو کشور مذکور از شبه جزیره اسکاندیناوی، فعالترین دولتها را در زمینه اجرای سند ۲۰۳۰ دارند و معمولا از سوی مسئولانِ بین المللیِ سیاست گذار در زمینه ی این سندِ امپریالیستی و فاسد، به عنوان شاخص در اجرای بندها و دستور العملهای آن معرفی گردیده، مورد رجوع قرار می گیرند، حتما باید مشخص گردد انگیزه ی دقیق و اصلی از دعوت به حضور ایشان در این مراسم چیست؟ آیا قرار است گزارشی از جانب نمایندگانِ نروژ و دانمارک به مقامات بین المللی در این رابطه ارائه گردد و بابی برای تسلط و یا سرکشی و بازدیدِ آنها در چنین مواردی باز شود و اگر پاسخ مسئولان منفی است چه دلیل موجه و پاسخِ عقلایی، فارغ از توجیه های سرپوش گذارنده، برای چنین حضوری وجود دارد؟ https://eitaa.com/joinchat/1632895186Cdbe2e4d33a
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه 💖 قسمت۷۶ حنانه دستش را روی دستگیره در ماشین گذاشت و گفت: ممنونم از شما! این چند روز خیلی زحمت دادم. انشالله شادی هاتون جبران کنم! زهره خانم گفت: انشالله. و احمد گفت: کاری نکردم. علی با همه برام فرق داشت. هر کاری کردم بخاطر دل خودم بود! حنانه پیاده شد و به خانه اش رفت. زهره خانم غر زد: این چه حرفی بود زدی احمد؟ احمد متعجب پرسید: چی گفتم مگه؟ زهره خانم: هر کاری کردم بخاطر دل خودم بود! حرفت درست نبود! احمد دنده را عوض کرد و گفت: ارواح خاک آقاجون بس کن! خسته ام مامان! همین که اقوام علی را راهی کرده بود و از حنانه دورشان کرده بود، آرامش خیالش بود اما تنها بودن حنانه در این شب برایش عذاب فکری روحی بود. نمی دانست مادرش تا کی می ماند. باید با مادرش صحبت می کرد. همین که به خانه رسیدند تلفن زنگ خورد. حال خواهرش بد شده بود و به بیمارستان برده بودنش برای وضع حمل! زهره خانم سریع ساکش را برداشت و رفت! احمد هاج و واج به رفتن مادرش نگاه کرد! می خواست همه چیز را تمام کند! می خواست مادرش را در جریان حس زیبای قلبش بگذارد! این بار هم نشد. وسایلش را برداشت و به خانه حنانه رفت. زنگ در را زد. کلید داشت اما بخاطر اینکه حنانه هنوز حجاب می گرفت، منتظر ماند تا خودش در را باز کند. در که باز شد، با خانه منفجر شده ای مواجه شد! اینها مهمان بودند یا قوم مغول؟ تمام خانه بهم ریخته بود. معلوم بود حنانه مشغول تمیز کردن خانه بوده. رخت خواب های امانتی همه جا پخش بودند. ظرف های کثیف همه جا روی زمین ریخته بود. در آشپز خانه کلی شیشه شکسته ریخته بود. فرش را با سیگار سوزانده بودند. پیچ تلویزیون شکسته بود. از گوشه فرش و روی موکت بوی نفت می آمد. احمد در را بست و وارد شد. اول رخت خواب های همسایه ها را مرتب کردند. آنهایی که کثیف کرده بودند را رو کنده و شستند، تمیز ها را بقچه زدند و پس دادند و تشکر کردند. احمد تمام فرش و موکت ها را جمع کرد و رفت خانه و به قالیشویی زنگ زد. ظرف ها را جمع کرده حنانه در حمام نشست و شست. خدارا شکر که بیشتر ظرف ها ملامین بودند. همان ملامین ها را هم شکسته بودند! ظرف های خانه احمد را جدا کرد و تمیز خشک کرد. چند تایشان را شکسته بودند. به احمد گفت: از ظرف های شما هم شکستن! احمد بی تفاوت گفت: فدای سرت! اینجوری می خواستن ما رو حرص بدن مثلا! مهم نیست! سرت سلامت! حنانه گفت: مادرتون! احمد گفت: دفعه بعد که بیاد، باهاش صحبت می کنم و میگم که می خوایم ازدواج کنیم. بعدشم که خودت خانم خونه ای! هر چی هم کم داری برای خونه به روی جفت چشمام! حالا اخمهاتو باز کن تا من برم تلویزیون رو بدم تعمیر و بیام. بعد خندید و گفت: خوبه بشقاب چینی ها رو نیاوردیم براشون! حنانه هم لبخند زد و احمد که لبخندش را دید با خیال راحت رفت تا به کارش برسد‌. وقتی برگشت حنانه آشپزخانه را تمیز و مرتب کرده بود. قالیشویی هم آمده بود و فرش و موکت ها را برده بود. به حنانه گفت: وسایلت رو بردار شب بریم اون خونه. حنانه را دوباره به بهانه ای به خانه اش برد. وقتی حنانه اینجا بود برایش آرامش بیشتری داشت! چهار روز بعد همه خانه را مرتب چیده بودند. هر چند سوختگی های روی فرش و موکت خیلی به چشم می آمد اما تمیز بودند. احمد استکان چایش را از حنانه گرفت و گفت: فکر کنم کلا سیگار هاشون رو با فرش خاموش کردن! حنانه گفت: عادت ندارن کسی رو حرفشون حرف بزنه! کلا دعوایی هستن. برعکس بابای من و داداشام، عمو و پسراش همه شر بودن‌. مامانم همیشه می گفت خدا اولاد اینجوری به آدم نده بهتر از دادنشه! احمد به صدای حنانه گوش می داد. حرف زدن آرامش با آن لهجه را دوست داشت. بی ربط به حنانه گفت: هیچ وقت لهجه عوض نکن! حرف زدنت رو دوست دارم! حنانه با خجالت بلند شد و به آشپزخانه گریخت. احمد خندید. بلند خندید. شام را خورده بودند و احمد تلویزیون می دید که حنانه کنارش نشست و برگه ای به سمتش گرفت. احمد که روی بالشی که زیر دستش بود، لم داده بود، صاف نشست و گفت: این چیه؟ حنانه آهی کشید: وصیت نامه علی! احمد به چشمهای حنانه نگاه کرد: مطمئنی الان آماده هستی بخونیمش؟ عجله ای نیست ها! حنانه اشک فراری از چشمهایش را پاک کرد و گفت: من خوبم! بخونیدش برام! لطفا! احمد برگه را باز کرد و شروع به خواندن کرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۷ بسم الله الرحمن الرحیم برادران و خواهران عزیزم! یار امام باشید و امام عزیز را تنها نگذارید. شما را به حرمت خون شهدا سوگند که این انقلاب را حفظ کنید. این خون های ریخته شده بر زمین سرزمینمان پاسدار امنیت شماست. من فرزند کوچک این انقلاب، از شما برادران و خواهرانم تقاضا دارم که خمینی عزیز را، این امام انقلاب را تنها نگذارید که او جواب تمام دعاهایمان است. این انقلاب، حرکت بزرگی است که با همت شما به بار می نشیند.
برادران و خواهرانم! ایمان به خدا و انجام فرایض دینی را هرگز کوچک نشمارید. خدا را همواره صدا بزنید که خدا شنیدن صدایتان را دوست دارد. برادرانم، نگاهتان را از نامحرم حفظ کنید تا غیرتتان لطمه نبیند که اگر ذره ای از غیرتتان کم شود، چادر از سر خواهرانم می برند! دشمنِ پشت دروازه های شهر را ما دور می کنیم. ما خون می دهیم تا شما در امنیت بمانید، اما خواهرانم! دشمن نامرئی به سراغ ایمانتان می آمد و کاری از دست ما بر نمی آید! افسوس که در مقابل این دشمنان و شیاطین کاری از دست ما بر نمی آید جز اینکه شما را سوگند دهم به خون پاک شهدا که حجاب و عفتتان را حفظ کنید. ارزش آن چادری که بر سردارید و یادگار مادرمان صدیقه طاهره که سلام خدا بر او باد، است کم تر از خون شهدای فی سبیل الله نیست. ما دروازه های شهر را حفظ می کنیم و شما ایمان ما را حفظ کنید. برادران و خواهرانم! این انقلاب امانتی دست ما بود، به دستان شما می سپاریم. از خدا می خواهم که منِ کمترینِ نالایق را بپذیرد که جز اندکی توشه ای ندارم. از خدا می خواهم که به مادرم صبری زینبی سلام الله علیها عطا کند که داغ فرزند، داغ سختیست. مادرم! این خون ریخته شده در راه خدا را هدیه به امام حسین علیه السلام کن که خدا بر عزیزترین هایش بیشتر سخت گرفت. یادت باشد که در مصبیت من، الا جمیلا نبینی! مادرم! تو را قسم به قطره قطره شیری که در کامم ریختی، قطره قطره اشکت را نذر علی اکبر سلام الله علیها کنی! مادرم! از تو سپاس گزارم که مرا با عشق امام حسین علیه السلام پروراندی و تنها حاصل عمرت را تقدیم فرزند به حق و خلف او امام خمینی عزیز کردی. فرزند خمینی علی مهدوی ۴٫۷٫۶۰ حنانه هق هق می کرد و احمد اشک صورتش را خیس کرده بود. این وصیت را همان روزی که برای اعزام ثبت نام کرده بود نوشته بود. سعی نکرد حنانه را آرام کند. این اشک ها حق مادرانه هایش بود! خودش هم کمی گریه می خواست. بلند شد و به بالکن کوچک خانه رفت و بلند بلند گریه کرد‌ برای پسری گریه کرد که آرزوی دلش بود. برای علی که خیلی بر دلش نشسته بود. برای جای خالی خنده ها و شیطنت ها و مردانگی ها و رشادت هایش! علی مرد میدان بود. مرد شجاعت و شهادت! مرد بودن که به سن و سال نیست‌. احمد تازه فهمید علی خیلی از او مرد تر بوده! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۸ فصل سوم: من، بی تو، بی او... آخرین روز از فروردین سال شصت و دو حنانه نگران بود. چند روز از اتمام عملیات گذشته بود و خبری از احمد نداشت. دائم برای سلامتی احمد ذکر می گفت. دلش شور می زد، مثل روز های رفتن علی. زنگ در به صدا در آمد. با عجله چادرش را سر کرد و در را باز کرد.با دیدن پدر و مادر احمد پشت در با آن چهره های غمگین و چشمهای سرخ فقط پرسید: چی شده؟ زهره خانم زیر گریه زد. حنانه را بغل کرد و گفت: خبری از بچه ام نیست! پای حنانه لرزید. بند دلش پاره شد! احمد نبود! چند دقیقه بعد مهمانانش بالای اتاق نشسته بودند و حنانه لیوان چای را مقابلشان گذاشت. حنانه پرسید: پیگیری کردید؟ پدر احمد، حاج ابراهیم جواب داد: آره اما خبری نیست! تلفات سنگین دادیم. هنوز آمار دقیقی از شهدا و اسرا نیست! حنانه اشکش را پاک کرد:انشالله زود خبر سلامتیشون رو بشنوید. زود بر می گردن! زهره خانم هق هق کرد: حتی خواهرزادشو ندید! چقدر گفتم بیا ببینمت. حتی عید هم نیومد. از چهلم پسرت دیگه ندیدمش! حنانه یادش آمد که چقدر خوشحال بود از دایی شدنش! آن روز شیرینی خریده بود و با خوشحالی خبر تولد بچه خواهرش را به حنانه داد و گفت: احوال زندایی چطوره؟ آن روز حنانه خندیده بود. بعد از روز های زیادی خندیده بود! به تمام همسایه ها شیرینی داده بود و ذوق داشت. حنانه گفت: به تمام همسایه ها شیرینی دادن اون روز! خیلی خوشحال بودن! زهره خانم گفت: راست می گی؟ بمیرم براش! آرزوی زن و بچه رو دل بچه ام موند! حتی خواهر زادشم ندید! حاج ابراهیم غر زد: چرا اینجوری می کنی زن! هنوز خبری نیست! تو بچه رو کشتی، خاکشم کردی؟ حنانه لب گزید و در دل خدا نکنه ای گفت و زهره خانم گفت: باید میومد دیدنمون قبل رفتن! حنانه گفت: وقتی برگشت حتما میاد دیدنتون! حاج ابراهیم گفت: راست میگه! اومد با خودمون میبریمش کاشون! حنانه یادش آمد چقدر به احمد اصرار کرد به دیدن خانواده اش برود و احمد گفته بود: من بدون تو دیگه کاشان نمیرم! یکم بچه از آب و گل در بیاد زنگ می زنم بیان تا عقد کنیم و با هم بریم دیدن بچه! من جز برای ماموریت تو رو تنها نمیذارم! حتی بخاطر اصرار های مادرش برای به خانه رفتن در تحویل سال هم جواب رد داد و برای اینکه دل مادرش نشکند عازم جبهه شد.
حنانه حلوا را با بغض گرفت و گفت: خدا رحمتشون کنه! مهدیه با تعجب گفت: شوهر تو هم شهید شده؟ حنانه سرش را به طرفین تکان داد: نه! پسرم! مهدیه متعجب گفت: تو خودت چند سالته که پسرت شهید شده باشه؟ حنانه گفت: پسرم زود رفت از پیشم. خدا پسراتو برات نگه داره. کتری را روی اجاق خوراک پزی اش گذاشت تا جوش بیاید. مهدیه گفت: بیا بشین کارت دارم. بی بی گفت می خوای بری سرکار. گفت دوست داری خوندن نوشتن یاد بگیری و من کمکت کنم! حنانه مقابل مهدیه نشست: می دونم کارتون زیاده و وقت ندارید. مهدیه نگذاشت حنانه بیشتر تعارف کند: تعارف نکن. برای من هم خوبه! یکم درس میدم بهت، یکم حرف می زنیم! دلم از بی همزبونی پوسید تو این خونه! حنانه لبخندی به مهدیه زد: شما که معلم هستید و هر روز مدرسه میرید! مهدیه دست حنانه را گرفت: اما داشتن کسی که هم سن و سال آدم باشه فرق داره! بی بی حوصله نداره کسی براش حرف بزنه! بیشتر خودش حرف میزنه و تو هم باید حرف هاشو تایید کنی! من از این به بعد هر روز غروب میام تا با هم درس بخونیم. حنانه صادقانه گفت: خیلی خسته ای! مهدیه هم صادقانه جواب داد: روحم از جسمم خسته تره! من هم پدر و برادرم رو تو جنگ از دست دادم. از خانواده ام کسی برام نمونده! حنانه اشک چشمش را پاک کرد: متاسفم! مهدیه زیر گریه زد و حنانه بغلش کرد! دلش از همه جا پر بود. از علی که رفت، احمد که نیامد! دنیا روی خوش هم دارد؟ پس چرا حنانه هیچ وقت ندید؟ مهدیه گفت: دلم تنگ شده! حنانه گفت: میدونم. منم دلم تنگ شده! مهدیه: دل تو رو هم خون کردم! ببخش! حنانه: دل من خون هست! دیگه چیزی تو دنیا ندارم. فقط روزهامو میشمارم تا برم پیش علی! مهدیه گفت: تو که سنی نداری دختر خوب! حنانه گفت: گاهی سختی ها نگاه به سن و سال آدم نمیکنه! حمله میکنه و دست از سرت هم بر نمیداره! بعد بلند شد تا چای دم کند. قوری گل سرخ کوچکش را از چای خشک پر کرد و آب جوش رویش ریخت و روی کتری گذاشت تا دم بکشید. کنار مهدیه نشست و گفت: پسرات چند سالشونه؟ مهدیه گفت:مراد ۱۶ سالشه و قباد ۱۵ سال! دیوانه کردن من رو. همش میخوان برن جبهه! باباشون فعلا نذاشته برن اما همش غرغر می کنن. اما میدونن که باباشون بخاطر من نمیذاره برن! حنانه گفت: بچه های روح الله... مهدیه گفت: چی گفتی؟ حنانه گفت: علی گفت. وقتی میخواست اجازه بدم بره! گفت ما بچه های روح الله هستیم! گفت ما همونایی هستیم که سال چهل و دو امام گفت سربازان من در گهواره هستن! از این چیزا گفت تا من رو راضی کرد. مهدیه گفت: راضی شدی؟ حنانه آهی کشید: علی بیشتر از من میفهمید! علی هدف داشت!می دونست از زندگی چی می خواد. بهش رسید. مهدیه گفت: اما تو تنها موندی! حنانه چای را مقابل مهدیه گذاشت: من رو دست خدا سپرد. خدا رو دارم. البته یک آدم مطمئنی هم بود اون وقتا که الان نیست. مهدیه: یعنی چی؟ حنانه ظرف حلوا را جلو کشید و گفت: زندگی من داستان هزار و یک شبه! بخور تا چاییت سرد نشده. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چند ساعتی خانواده احمد مهمان حنانه بودند. زهره خانم وقت خداحافظی گفت: ببخش مزاحمت شدیم. وقتی از ستاد برگشتیم و هیچ خبری از احمد نبود، دوست داشتم یک آشنا کنارم باشه که دردمو بفهمه! حنانه گفت: منزل خودتونه. به من هم خبر بدید چی شد! انشالله که زودتر خبر دار بشید. و این انتظار دو ماه به طول انجامید. دو ماه بی خبری از احمد. دو ماه اضطراب. دو ماه سجاده نشینی حنانه. تازه از خرید برگشته بود. آخرین پولهایی که احمد به او داده بود را خرج کرده بود. در را بست و گفت: دیگه باید برگردی! پولهایی که دادی تموم شد! گفتی دیگه خرج من با خودته! ببین دیگه خرجی ندارم! بیا دیگه! هنوز وسایل را در آشپزخانه نگذاشته بود که زنگ در به صدا در آمد: صلواتی فرستاد. قلبش تند می زد. در را باز کرد و چشمهای پف کرده زهره خانم را دید: چی شده؟ زهره خانم لبخند تلخی زد و گفت: میشه بیام داخل؟ حنانه از مقابل در کنار رفت و زهره خانم وارد خانه شد‌. نگذاشت حنانه برای پذیرایی چیزی بیاورد. دستش را گرفت و کنار خودش نشاند. حنانه پرسید: از احمد آقا خبری شده؟ زهره خانم گفت: خبر که خیلی وقته رسیده! و حنانه چقدر دلش شکست که کسی نبود او را از بی خبری و اضطراب در بیاورد! حنانه: خب به سلامتی برگشتن؟ زهره خانم دست حنانه را گرفت: دو هفته پیش اسمش تو لیست اسرا بود،بهمون خبر دادن! رنگ از رخ حنانه رفت. زهره خانم نگاهش به زمین بود و حواسش به حنانه نبود‌ حرفش را ادامه داد: این دو هفته خیلی سخت گذشت. نمی دونم چی به سر بچه ام میارن نا مسلمونا! کی بچه ام بر می گرده! کی تموم میشه این جنگ لعنتی! نفس عمیقی کشید: حقیقتش اومدیم تهران واسه سروسامون دادن به وضع خونه ها. می خوایم فعلا اجاره بدیمشون تا احمد برگرده و خودش فکری کنه. اون خونه رو خالی کردیم. اجاره نامه این خونه رو پیدا نکردیم که تا کی قرارداد دارید. حنانه هنوز در شوک اول بود که شوک دوم وارد شد: قرارداد؟ زهره خانم: آره اجاره نامه پیشت داری؟ حنانه سر به زیر انداخت: من خبر ندارم. زهره خانم پرسید: پول پیش داده بودید؟ چقدر اجاره می دادی؟ حنانه گفت: خبر ندارم! زهره خانم گفت: مگه این چند ماه اجاره نمیدادی؟ 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۹ حنانه صدایش هر لحظه آرامتر میشد: هنوز حقوق علی برام وصل نشده!البته چیز زیادی هم نیست فقط سه سال خدمت داشت! اما احمد آقا گفتن بعد وصل شدن حقوقم، صحبت کنیم درباره اجاره! زهره خانم گفت: خب حقیقتش اینه که اومدم بگم اگه ممکنه خونه رو تا آخر ماه خالی کنی. میخوایم اینجا رو هم بدیم اجاره! اینجا خانه حنانه بود! مگر احمد روز آخر نگفته بود؟ احمد برگه ها را دست حنانه داد: حنانه خانم! اگه اتفاقی برام افتاد، اینها رو بده به خانوادم! حنانه که گریه می کرد گفت: خدا نکنه! احمد لبخند زد: البته که خدانکنه! من هنوز خواستگاری شما نیومدم خانم! اما نگرانتم! صدایش جدی شد: اگه اتفاقی بیفته، دست شما به جایی بند نیست. وصیت نامه ام هم بین اینهاست. حواست باشه حتما بدی به بابا مامانم! گفتم این خونه ها و همه چیز مال توئه! گفتم اگه چه حقوقم به شما نمیرسه اما بابا بگیره بده به شما! گفتم که مواظبت باشن! گفتم که مواظب همه کس دل من باشن! صیغه نامه هم بذار روشون! باشه؟ مطمئنم که نباشم، کسی هست که مواظبت باشه! پس چرا کسی الان مواظب حنانه نبود؟ زهره خانم گفت: از درو همسایه چیزهایی شنیدم! صیغه احمد بودی؟ حنانه لب گزید و سر به زیر انداخت‌. زهره خانم شماتت بار گفت: از احساس مسئولیت احمد سواستفاده کردی؟ بهتره زودتر بری! دوست ندارم به بچه ام انگ بزنن! احمد پسر نجیبی بود! حنانه سکوت کرد‌. زهره خانم ادامه داد: کرایه این چند ماه رو حساب کن و قبل رفتن بذار! فرش و چرخ خیاطی هم یادت نره بذاری! زهره خانم بلند شد: فکر می کردم حرف همسایه ها رو رد کنی و بگی اشتباه کردن! ازت واقعا انتظار نداشتم! تو مادری؟ چطور بعد از مردن بچه ات تونستی این کار رو بکنی؟مگه تو عزادار بچه ات نبودی؟ کی وقت کردی زیر پای پسر من بشینی؟ حنانه نگاهی به لب تاقچه و قرآن و کاغذ های زیرش انداخت. زهره خانم گفت: برو زودتر! احمد هم که برگرده دیگه فراموشت کرده! بهتره دیگه اطراف خانواده ما نباشی! دادن آن برگه ها هم بی فایده بود. حنانه محکوم ذهن و قلب این خانواده بود. در میان سکوت حنانه، زهره خانم حرف هایش را گفت و رفت. در که بسته شد، زهره خانم با خود گفت: خدایا منو ببخش. بخاطر احمد مجبور شدم دلش رو بشکنم! بچه ام با این زن حیف میشه! اگه نباشه فراموشش می کنه! حنانه نگاهی به خانه خالی انداخت. فقط فرش و چرخ خیاطی و تلویزیون گوشه اتاق بود. تلویزیون را جای کرایه عقب افتاده گذاشته بود. با این بی پولی...
احمد! قرار بود تکیه گاه باشی! چرا بیچاره تر از رفتن علی شده بود؟ ایران خانم حنانه را بغل کرد: نباید میدون رو خالی میکردی! حنانه جواب داد: جنگی نبود!از شما ممنونم! اگه آقاتون کمک نکرده بود نمی تونستم خونه بگیرم. پول علی رو که دادن، حتما پس میدم! ایران خانم گفت: تو هم جای خواهرمی! تو اون روستای دور افتاده خونه گرفتی دیگه، کاری کردیم برات؟ حنانه گفت: نزدیک علی هست خوبه! پول اسبابکشی هم دادین دیگه! انشالله عمری باشه، از خجالتتون در بیام! حنانه رفت. رفت و ساکن روستای حسن آباد شد‌ روستایی در دل کویر، نزدیک بهشت زهرا! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۸۰ حنانه به اتاق کوچکش نگاهی انداخت. وسایلش آنقدر کم بود که این اتاق برایش کافی باشد. تنها دلخوشی اش صبح جمعه و نشستن کنار علی بود. احمد نبود.جایش زیادی خالی بود. آنقدر آن روز ها پر رنگ بود که این روز ها از بی رنگی دنیای اطرافش دلش می گرفت. تنها یادگاری های احمد، همان چادر ها و روسری سوغاتی اش بود. دل استفاده از آنها را نداشت. گاهی که دلش تنگ میشد، آنها را نگاه می کرد. عکس قاب شده علی تنها زینت اتاقش بود. کاش از احمد هم... فکرش را برید. چیزی تا پایان محرمیتشان نمانده بود و احمد را دیگر نمی دید. باید پول در می آورد. زندگی خرج دارد و دنیا منتظر پایان عزاداری او نمی نشست. چادرش را سر کرد. چند خانه کوچک کنار هم آن کوچه را تشکیل داده بود. اتاق او در خانه سوم آن کوچه بود. خانه سه اتاق داشت، دو تا برای صاحبخانه و یکی که نزدیک در حیاط بود، برای حنانه! فضای بین این اتاق ها را حوض کوچکی پر کرده بود. بند رختی از این سر حیاط تا آن سر حیاط وصل بود و همیشه لباس رویش آویزان بود. پیرزن صاحبخانه با همسرش در یک اتاق و پسر و عروس و دو نوه اش در اتاق دیگر که بزرگتر بود زندگی می کردند. زیر اتاق های آن سمت، زیر زمین بود ولی اتاق حنانه را معلوم بود بعدها ساخته اند. زیر زمین نداشت و البته حنانه نیازی نداشت. غذایش را در اتاقش می پخت و ظرف هایش را در حیاط کنار حوض می شست. در اتاق صاحبخانه را زد. حبیبه خانم زن خوش رویی بود. حنانه را به داخل اتاق برد: خوش اومدی جانم. راحتی اونجا؟ جا افتادی؟ می خواستم بهت سر بزنم، گفتم یکی دو روزی تو خلوت خودت باشی تا عادت کنی به ما! حنانه جوابش را با لبخند بی حسی که بر لب آورد داد: دست شما درد نکنه. راحتم شکر خدا. قدم شما سر چشم، تشریف بیارید خوشحال میشم. بعد سکوت کرد. نمی دانست چطور از پیرزن خواهش کند. حبیبه خانم به دادش رسید: چی می خوای بگی که اینطور بی قراری؟ استکان چای و قندان را از کنار سماور نفتی کنار دستش، مقابل حنانه گذاشت. حنانه تشکر کرد و گفت: راستش باید دنبال کار بگردم. نمی دونم از کجا شروع کنم. گفتم شاید شما بتونید کمکم کنید. حبیبه خانم مادرانه گفت: اون دوستت اون روز گفت که حقوق بگیری! حنانه جواب داد: حقوق بچه ام که شهید شده رو میگفت. هنوز وصل نشده، وصل هم بشه، کم میارم. پیرزن گفت: سواد داری؟ حنانه گفت: نه! پیرزن گفت: حاج نصرت تو کارخونه پلاستیک کار می کنه. پسرم رضا هم تو سنگ بری هست. بهشون میگم تو پی کار هستی، کاری چیزی پیدا کردن بهت خبر بدن‌ حنانه گفت: ممنون حبیبه خانم گفت: عروسم رو دیدی؟ مهدیه رو میگم! مامان اون دو تا آتیش پاره! حنانه گفت: بله دیدمشون. حبیبه خانم با آن لهجه زیبای ترکی اش که به سختی فارسی را صحبت می کرد ادامه داد: معلم هستش! می خوای بهت سواد یاد بده؟ حنانه حوصله خودش را هم نداشت، چه برسد به اینکه دنبال سواد آموزی برود! اما رویش نشد به پیرزن جواب رد بدهد. خدا کند مهدیه وقت نکند که به او سر بزند. دو پسر پانزده شانزده ساله داشت که بیشتر در کوچه بازی می کردند و خودش هم که از قیافه اش معلوم بود چقدر خسته است. صبح تا ظهر یا ظهر تا غروب در مدرسه با بچه های ابتدایی سروکار داشت و بعدش کار خانه و بچه ها! همیشه کپه ای لباس نشسته کنارش بود و لب حوض لباس می شست. حنانه بار ها او را از پنجره اتاقش دیده بود‌. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۸۱ سجاده اش را جمع کرد. چادرش را روی جا لباسی میخ شده به دیوار آویزان کرد. کسی به در کوبید. خدا کند کاری برایش پیدا کرده باشند. مهدیه با چهره خسته اش پشت در اتاقش بود. در را باز کرد و بفرما زد. بدون تعارف وارد شد و نگاهی به اتاق انداخت: چقدر با سلیقه چیدی! مستاجر قبلی خیلی شلخته بود. حنانه تشکری کرد و گفت: بفرمایید بشینید. مهدیه بشقاب حلوایی که دستش بود را مقابل حنانه گرفت و گفت: عفت خانم برای شوهرش خیرات داده! بنده خدا اولای جنگ شوهرشو از دست داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 سال‌ها در ایران برای عمیق تر کردنِ حماقت عده ای، میگفتند: فلسطینی ها دشمنان اهل بیت هستند، پس در این صورت از هر طرف کشته شود برای ما خوب است و از طرفی مسئله فلسطین برای ما مهم نیست ایشان آقای یحیی سنوار هستند اینجا دارند بهتر از هر خطیب و سخنرانی از حیدر کرار میگویند. پرچم بالاست🇮🇷✌️ https://ble.ir/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 کارکنان ارتش در حال رفتن به خانه هستند که متوجه خودروی شهروندان که در برف گیر کرده اند میشوند، سرویس متوقف شده و مشغول خدمت رسانی میشوند زنده باد ارتش 👏 پرچم بالاست🇮🇷✌️ https://ble.ir/ashaganvalayat
⭕️ اینکه نمایندگانی از سفارت دانمارک و نروژ برای افتتاح مدرسه ای در یک روستا حضور پیدا کنند، حقیقتا جای ابهام و سؤال دارد که از مسئولین مربوطه می خواهیم در این زمینه پاسخ لازم را ارائه بدهند. از آنجاییکه دو کشور مذکور از شبه جزیره اسکاندیناوی، فعالترین دولتها را در زمینه اجرای سند ۲۰۳۰ دارند و معمولا از سوی مسئولانِ بین المللیِ سیاست گذار در زمینه ی این سندِ امپریالیستی و فاسد، به عنوان شاخص در اجرای بندها و دستور العملهای آن معرفی گردیده، مورد رجوع قرار می گیرند، حتما باید مشخص گردد انگیزه ی دقیق و اصلی از دعوت به حضور ایشان در این مراسم چیست؟ آیا قرار است گزارشی از جانب نمایندگانِ نروژ و دانمارک به مقامات بین المللی در این رابطه ارائه گردد و بابی برای تسلط و یا سرکشی و بازدیدِ آنها در چنین مواردی باز شود و اگر پاسخ مسئولان منفی است چه دلیل موجه و پاسخِ عقلایی، فارغ از توجیه های سرپوش گذارنده، برای چنین حضوری وجود دارد؟ https://ble.ir/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح بخیر از 😍 🇾🇪🇾🇪🇾🇪🇾🇪🇾🇪🇾🇪🇾🇪 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
🟥 نامه به رهبر شهیدشان "آقای ما" شعار حق را که بیان کردی هنوز در همه جا آزادگان سر می دهند، سخنرانی هایت آگاهی و بصیرت ما را می افزاید، به راستی که تو هنوز در دل ما زنده ای. قلب ما همچنان شما را یاد میکند ای آقای ما برایمان دعا کن که مقابله با ظالمان جهان ایستادگی کنیم و شعار شمارا، به یک شعار جهانی تبدیل کنیم *26 رجب سالگرد شهادت سید حسین بدرالدین الحوثی* لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش ۲۰۰۰ پلیس برای ایجاد زیبایی در فرانسه «پلیس فرانسه پس از ممنوع کردن پوشش سر، با خانم‌های مسلمانی که در مدارس و دانشگاه‌ها لباس‌های بلند موسوم به عبا می‌پوشند برخورد می‌کند» لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
20.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتگو اختصاصی شبکه افق با ربع پهلوی! لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
مذهبی ها عاشقترند ... وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم....از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من درآشپزخانه کار می کرد..ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. میگفت لباسهای کثیفم خیلی سنگین است؛ نمی توانی چنگ بزنی. گاهی فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش. شهید🕊🌹 https://ble.ir/ashaganvalayat
خودروی مونتاژی ۸۰ میلیون تومان ارزان شد/تجارت نیوز لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
انفجار در کارخانه مهمات سازیِ منطقه یِ باکو ، خبری که لا به لای اخبار این چند روز گم شد حوالی ساعت ۱۵ دیروز، سه‌شنبه ۲۳ ژانویه / 3 بهمن ماه، وقوع یک مورد انفجار در کارخانه مهمات‌سازی «آراز» متعلق به وزارت صنایع دفاع جمهوری باکو در منطقه شیروان اتفاق افتاد که در پی آن سه نفر مجروح شدند. شایان ذکر است که شش ماه پیش نیز در این کارخانه انفجار مشابهی رخ داده بود. پرچم بالاست🇮🇷✌️ لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
💥💥💥💥💥 احکام 💢 آیا کسی که دارد، می‌تواند روزه‌ی مستحبی، و روزه‌ی نیابتی (اعم از استیجاری یا تبرعی) بگیرد❓🔰 ✅👈 آیت الله خامنه‌ای: کسی که روزه کفّاره دارد، بنابر احتیاط واجب نمی‌تواند روزه مستحبی بگیرد؛ حتی اگر مدّ طعام را به عنوان کفاره انتخاب کرده باشد، تا زمانی که کفّاره ادا نشده، روزه مستحبی اشکال دارد. ✅👈 آیت‌الله سیستانی: كسی كه روزه كفّاره دارد، می‌تواند روزه مستحبی بگیرد. ✅👈 آیت‌الله مکارم: کسی که روزه کفّاره دارد، بنابر احتیاط واجب نمی‌تواند روزه مستحبی بگیرد؛ البته اگر مدّ طعام را به عنوان کفاره انتخاب کرده باشد، گرفتن انواع روزه اشکالی ندارد. ➖➖➖➖➖ 📚👈 رساله نماز و روزه، ص۱۲۳، م ۷۹۵ و ۷۹۶، اجوبه الاستفتائات رهبری، ص ۱۵۴، س۷۴۳، توضیح المسائل جامع آیت‌الله سیستانی، ج۱، ص۵۸۶، م۲۱۲٠، پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله مکارم. 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کتلت شیرازی😋 🔷کتلت شیرازی که با نام شامی شیرازی هم شناخته می شود یکی از انواع غذاهای خوشمزه و سنتی ایرانی است. این کتلت خوشمزه که اصالتا متعلق به شهر شیراز می باشد با نام کتلت بازاری هم شناخته می شود. جالب است بدانید کتلت شیرازی بر خلاف کتلت ها معروف ایرانی حاوی گوشت چرخ کرده یا گوشت مرغ نیست و با سیب زمینی تهیه می شود. این کتلت خوشمزه از نظر ظاهری و مواد تشکیل دهنده شباهت زیادی به کوکو سیب زمینی دارد. البته در برخی دستورها به این کتلت کمی گوشت قرمز یا گوشت مرغ اضافه می کنند که سلیقه ای می باشد، برای مشاهده آموزش آشپزی کامل و مرحله به مرحله طرز تهیه کتلت شیرازی در ادامه با سایت آموزشی چی شی همراه باشید. 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸