👇تقویم نجومی سه شنبه👇
✴️ سه شنبه 👈 5 اردیبهشت / ثور 1402
👈4 شوال 1444 👈 25 آوریل 2023
🔵مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️امور دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب و مبارکی است برای:
✅خواستگاری عقد و ازدواج.
✅خرید وسیله سواری.
✅صلح و اشتی دادن بین افراد.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅تجارت و داد و ستد.
✅معاملات و تجارات.
✅و صید و شکار و دام گذاری خوب است.
👶زایمان :مناسب زایمان و نوزاد دوست داشتنی و پر برکت باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘مسافرت: سفر خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز قمر در برج سرطان است و برای امور زیر نیک است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال.
✅ و خطاطی و هر نوشتاری نیک است.
🔵امور مربوط به حرز و ادعیه و نماز حرز خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب(شب چهرشنبه) :
مباشرت و عروسی مکروه است.
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه دارد.
💉💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو. انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث درد در سر است.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ استخاره:
وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب.
خوابی که شب " چهارشنبه" دیده شود طبق آیه 5 سوره مبارکه " مائده" است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و چنین استفاده میشود که منفعتی به خواب برسد و به شکلی خوشحال شود و چیزی در این موضوعات قیاس شود. ان شاالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
انتشارات حسنین علیهما السلام
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔆فایده صلوات ما بر اهل بیت
🌕مرحوم علامه طباطبايي فرمودند:
1️⃣نخست اينكه ما با صلوات چيزي از خود اهدا نمي كنيم، بلكه به خدا عرض مي كنيم و از او مي خواهيم كه بر پيامبر و خاندانش رحمت ويژه بفرستد.
2️⃣اينكه گرچه اين خاندان به صلوات ما احتياجي ندارند؛ ولي به خداي سبحان نيازمند هستند و فيض الهي بايد به صورت دائم بر آنها نازل شود.
✅ما با اين صلوات، در واقع خود را به اين خاندان نزديك كرده ايم؛
🔅مثال : اگر باغباني در باغي كه همه گلها و ميوه هايش مِلك صاحب باغ است، كار مي كند و از صاحب باغ حقوق مي گيرد، روز عيد دسته اي از گلهاي باغ تهيه كند و به حضور صاحب باغ ببرد،
⁉️ آيا عمل او موجب نزديكي به صاحب باغ نمي شود؟ اين عمل نشانه ادب باغبان است.
⬅️صلوات هم ادب ما را ثابت مي كند، در غير اين صورت ما از خود چيزي نداريم، بلكه از خداي سبحان مسئلت مي كنيم كه بر مراتب و درجات اين بزرگواران بيفزايد كه همين عرض ادب موجب تقرب ما مي شود.
📚http://eitaa.com/ashaganvalayat🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قران صبحگاهی
سلام علیکم
هروز یک آیه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍی ﺧﻮﺏِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ (١)
أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157) :
آنانند كه برایشان از طرف پروردگارشان، درودها و رحمتهایى است و همانها هدایت یافتگانند.
كلمه «صلوات» از واژهى «صلو» به معنى ورود در نعمت ورحمت است، بر خلاف واژهى «صلى» كه به معناى ورود در قهر و غضب است. مانند: «تصلى ناراً حامیة»
خداو [477] ند بر مؤمنانى كه در مشكلات، صبر و مقاومت كردهاند، خود درود و صلوات مىفرستد؛ «صلوات من ربهم» ولى درباره مؤمنان مرفّه كه زكات اموالشان را مىپردازند، دستور مىدهد پیامبر صلى الله علیه وآله درود بفرستد. «صلّ علیهم» [478]
-----
477) غاشیه، 4.
478) توبه، 103.
- خداوند، صابران را غرق در رحمت خاصّ خود مىكند. «علیهم صلوات»
- تشویق صابران از طرف خداوند، به ما مىآموزد كه باید ایثارگران و صابران و مجاهدان، در جامعه از كرامت واحترام خاصّى برخوردار باشند. «علیهم صلوات من ربّهم...»
- تشویق، از شئون ربوبیّت و لازمه تربیت است. «صلوات من ربهم»
- هدایت صابران، قطعى و مسلّم است. با آنكه در قرآن، هدایت یافتن بسیارى از انسانها، تنها یك آرزو است؛ «لعّلهم یهتدون» ولى در مورد صابران، هدایت آنان قطعى تلقّى شده است. «اولئك هم المهتدون»
- هدایت، مراحلى دارد. با اینكه گویندگانِ «انّاللّهوانّاالیهراجعون» مؤمنان و هدایتشدگان هستند، ولى مرحله بالاتر را بعد از صبر و دریافت صلوات و رحمت الهى كسب مىكنند. «اولئك هم المهتدون🌸🌸🌸🌸🌸http://eitaa.com/ashaganvalayat🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
◽️شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در #طبس
💫 #امام_خمینی (ره): این مانور احمقانه به امر خدای متعال شکست خورد.
#تقویم۱۴۰۲
🆔 @ashaganvalayat
💠استاد حسین انصاریان
◽️اگر از گناه كسی مطلع شديد بيان آن برای غير، خسارتى در قلب و روح ميگذارد كه جبرانش مجاهده فراوانى ميطلبد.
📚 🌸🌸🌸🌸🌸🌸http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام روزتان بخیر و شادی 🌹
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 سرود «ارثیه زهرا» با صدای امیرعباسی درباره ضرورت حجاب🧕
#حجاب
🔹لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
آورده اند ڪه روزے شخصی باصدای بلند سلمان را مورد خطاب قرار داد وگفت:
ای پیرمرد قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟!
سلمان با دنیـایی از آرامش گفت:
پاسخ درست را نمی دانم و نمی توانم بگویم..
او گفت:این ڪه توانستن ندارد؛پاسخ من یڪ کلمه بیشتر نیست...
سلمان گفت:ولی این ڪلمه باید راست باشد و این جز در قیامت و کنار پل صراط نمی شود،فهمید
ان شخص گفت:چه ربطی به پل صراط،دارد
سلمـــان فرمود:ربط دارد...اگــر از پل صراط گذشتم ریش من بهتــــر است
وگــــرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتــــر است....
آن مرد نگاهی به سلمان کرد وشرمنده شده به خود آمد و گفت:
ای پیر مـــرد مرا ببخش...
سلمـان فرمود:خطایی نکرده ای..شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدید و من نیز پاسخ دادم..
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🔴گرهگشا باشیم🔐
🌿امام حسن مجتبی علیهالسلام در مسجد معتکف بودند که مردی نزد ایشان آمد و گفت:
«ای فرزند رسول خدا! من مقروضم و میخواهند به خاطر بدهیام مرا حبس کنند.»
امام حسن علیه السلام فرمودند:
«در حال حاضر مالی در اختیار ندارم که قرض تو را بپردازم.»
آن شخص گفت:
«پس وساطت کنید تا به من مهلت دهند.»
امام حسن برخاستند تا همراه بدهکار بروند.
((ابن مهران)) که آنجا حضور داشت به ایشان گفت:
«ای فرزند رسول خدا ! آیا اعتکاف را فراموش کردید؟»
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
«فراموش نکردهام، ولی جدّم رسول خدا فرمودند:
🌹کسی که در راه برآوردن حاجت برادر مسلمانش بکوشد، چنان است که نُه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد. عبادت کسی که روزها را روزه گرفته و شبها را به شب زندهداری و عبادت مشغول باشد.»
📚من لایحضره الفقیه، جلد۲، صفحه ۱۸۹
📚وسائل الشیعه، جلد ۱۰، صفحه ۵۵۰
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
____🍃🌸🍃____
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢رئیسجمهور: به رهبر انقلاب و ملت ایران اطمینان میدهم که هر سه قوه با همدلی و همافزایی از حاشیهها پرهیز، و بر متن که تحقق شعار سال و گرهگشایی از زندگی مردم و خدمت خالصانه به آنان است، تمرکز کنند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷قوای سهگانهhttp://eitaa.com/ashaganvalayat🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار شیرین و شنیدنی😅☺️
🎤 مرحوم علامه محمدتقی جعفری
فکر نکنی کسی هستی!
🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 توبه کردم ولی احساس گناه دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ بسیار مهم . لطفاً نشردهید.
«آقا امام زمان«صلوات الله وسلامه علیه به عددمااحاط به علمه»
کجای فرهنگ ما جا دارند؟!!»
💚ثواب نشرباهزاران صلوات هدیه به شهداومومنین به نیت ظهورحضرت
#حجت (سلام الله علیه)http://eitaa.com/ashaganvalayat
اینجوری از دامن زن مرد به معراج می رود. چه غیرتی دارند این مادران محجبه و انقلابی ما، قنوتهای طولانی نمازعیدفطر درهررکعت، یک دست فرزنددرآغوش، ویک دست درحالت قنوت و مدیریت حفظ حجاب...
http://eitaa.com/ashaganvalayat🌸🌸🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹
35.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غوغای مهران رجبی در دفاع مستدل، زیبا و مصداقی از ولی فقیه.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اجمون یک ماه هم نشد. اون بعد از ازدواج راهش تغییر کرد.
نمیدانم چرا اینقدر حس بدی پیدا کرده بودم. مدام کسی در گوشم میگفت آن نوشتههای روی تخته سیاه، آن نگاه ها، آن هیجان ها، آن عاشقانهها همهاش برای امتحان تو بود. میخواست بداند چقدر جنبه داری، به درد زندگی میخوری یا با هر محبتی از خود بیخود می شوی. ولی تو عاشق همین امتحانات شدی، تو همهی آنها را جدی گرفتی، شدی دقیقا مثل همان آدم هایی که شوهر ساره به ساره میگفت.
حالا بگو ببینم او تو را وابسته ی خودش کرده یا تو از عقلت استفاده نکردی و وابستهاش شدی؟
وقتی این حرف ها در ذهنم تمام می شد دوباره از اول تکرار می شد ولی این بار با جزییات خیلی بیشتری.
با تکرار این فکرها بغضم گرفت. سرم را بلند کردم و نگاهش کردم.
سرش پایین بود و فکر میکرد.
در حالی که سعی میکردم بغضم را کنترل کنم و از لرزش صدایم جلوگیری کنم بی مقدمه پرسیدم:
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت206
–شما اعتقادی به عشق دارید؟
نگاهش را بالا کشید و چشمهایش بازتر شدند.
چند لحظهای نگاهش را در صورتم چرخاند، متوجهی ناراحتیام شد.
نگاهم را با دلخوری از چشمهایش گرفتم و به سیبی که نیمه مانده بود و داخل بشقابش دهن کجی میکرد دادم.
به آرامی جوری که از صدایش آثار پشیمانی هویدا بود گفت:
–فکر کنم دوباره منظورم رو درست نتونستم برسونم. شما بد برداشت کردید.
من اصلا منظورم این چیزایی که شما...
این بار با جدیت بیشتری پرسیدم.
–میشه جواب سوالم رو بدید؟ بعد گوشیام را روشن کردم تا صدایش را ضبط کند.
دوباره با کنترل بیشتری و آرام تر پرسیدم.
–شما اعتقادی به عشق دارید؟
نگاه سنگینش را احساس میکردم و این کنترل احساساتم را سخت میکرد. ولی هر بار حرف هایش را در ذهنم مرور میکردم تا بتوانم آرام شوم.
خودم را منتظر شنیدن جوابش نشان دادم و نگاهم را به گوشیام دادم که تند تند ثانیهها پشت هم رد میشدند.
سینهاش را صاف کرد و پیش دستی میوه را کمی با دستش به عقب هول داد.
–مگه میشه به عشق اعتقادی نداشت وقتی انسان ذاتا عاشقه و پرستنده به دنیا اومده. به خاطر عشق ذاتی و عقلی که خود انسان ها دارن هر کسی معشوقهی خودش رو پیدا خواهد کرد.
کلا هر استعدادی که خدا به انسان ها داده برای پیدا کردن معشوق واقعیش هست.
چندان متوجهی حرف هایش نشدم، به نظرم آمد خیلی کلی صحبت کرد. شاید هم من سوالم خیلی کلی بوده، در ذهنم دنبال سوال جزییتری گشتم.
–اگه این جوری بخوایم به قضیه نگاه کنیم، همهی انسان ها با فطرتی پاک آفریده شدن، ولی بعضی آدم ها کارایی می کنن که می شن شبیه شیطان. یعنی بعضی ها اصلا اعتقادی به این حرف ها ندارن من سوالم در مورد خودتون و همسر آیندتونه.
زیر چشمی به گوشیام نگاه کرد. فهمیدم میخواهد حرفی بزند که نمیخواهد صدایش ضبط شود. ولی اهمیتی ندادم چون جوابش برایم مهم بود.
سرش را پایین انداخت.
–وقتی همسر آینده ام رو خدا دوست داشته باشه منم دوستش دارم. بعد سرش را بلند کرد و نگاهم کرد.
پرسیدم:
–از کجا میدونید خدا کی رو دوست داره؟
–خدا آدم های پرتلاش رو دوست داره، آدم هایی که فخر فروشی نمی کنن و دل رحم هستن، اونایی که صبورن و دل نمی شکنن و حواسشون همش به بالاست. اونایی که ساده هستن، هم زمان نگاهش را در اتاق چرخاند.
خدا سادگی رو دوست داره، مگه میشه خدا بندهای رو که خودش در عین نیازه ولی دنبال باز کردن گرهی زندگی دیگرانه رو دوست نداشته باشه؟ پس منم دوستت دارم.
همین که این جملهی آخر از دهانش خارج شد تمام تنم داغ شد، سرخ شدن گونههایم را احساس کردم و دیگر نتوانستم سرم را بلند کنم یا حرفی بزنم.
به طرفم خم شد دستش را دراز کرد و از کنارم گوشیام را برداشت و ضبط را متوقف کرد. بوی عطرش تمام مشامم را پر کرد و تپش قلبم را بیشتر از قبل به رخم کشید. حالا دیگر احساس میکردم او هم صدای قلبم را میشنود.
صدای گرمش این بار مهربان تر از قبل بود.
–تلما خانم.
نگاهم را به یقهی پیراهنش دادم و سکوت کردم. کت تک و شلوار کتان همرنگش آنچنان برازندهاش بود که گویی قالب تنش دوخته بودند.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت203
پوفی کردم.
–والا اینجور که بقیه سخت گرفتن از کنکور خیلی بدتره، کنکور رو اگه قبول نشی میتونی سال دیگه امتحان بدی، ولی اینو نمیشه.
نادیا خندید.
–اون باید قبول بشه تو چرا استرس داری؟
زمزمه کردم.
–به وقتش خودت میفهمی.
کنارم ایستاد و پچپچ کرد.
–خب جوابارو بهش برسون.
لبخند زدم.
–باور میکنی خودمم جوابارو نمیدونم؟ دقیقا نمیدونم چی مد نظر بقیه هست.
نادیا فکری کرد و گفت:
–ببین اون روز یادته رستا گفت سوالایی که اولویت درجه اول هستن جواباشون مهمه، بقیه زیاد مهم نیستن؟
–خب که چی؟
–خب تو لیست سوالارو بده، من از زیر زبون رستا جوابارو میکشم.
خندیدم و سرم را تکان دادم.
–اون رستایی که من میشناسم یکی دوتا از سوالای درجه یک رو قاطی درجه دوم کرده که ما رو بسنجه.
نادیا ابروهایش بالا رفت.
–واقعا؟ یعنی سوال انحرافی هم داره؟
–از رستا بعیدم نیست. همانطور که میخندیدم به طرف اتاق راه افتادم.
امیرزاده پنجرهی اتاق را باز کرد و جلویش ایستاد.
–انگار گیاههای باغچهی حیاط شما خزان ندارن. اکثرشون سبزن.
لبخند زدم.
–بله، به قول مادربزرگم اینا زمستونین، همیشه سبزن.،
–خیلی قشنگن.
–دستهایم را روی سینهام جمع کردم.
–بله، خیلی، گاهی همینجا روی لبهی پنجره میشینم و نگاهشون میکنم.
به طرفم برگشت.
–مثل این که سردتونه، الان پنجره رو میبندم.
بعد از بستن پنجره پرده را کشید و بالبخند گفت:
–این چند روزی که مغازه نیومدید خیلی سخت گذشت.
نگاهم را زیر انداختم.
نفسش را بیرون داد.
–دلتنگی درد بدیه.
وقتی سکوتم را دید.
چهار زانو روی زمین نشست.
–خب، خانم خانوما، بفرمایید من آمادهام، سوالاتتون رو شروع کنید.
روبرویش دو زانو نشستم و دامن کلوش و بلندم را مرتب کردم.
–ببخشید که باید روی زمین بشینید.
مهربان نگاهم کرد.
–من سادگی رو دوست دارم. نفسش را بیرون داد و ادامه داد.
– آدم از سادگی به زیبایی میرسه. وقتی کارهای گذشتهی شما رو و خودم رو مرور میکنم میبینم چه اتفاقهایی ناخواسته و گاهی خواسته بینمون افتاد و شما چقدر محکم بودید. این عین زیباییه.
با تعجب نگاهش کردم و او دوباره گفت:
–یادتونه اون پول انعام رو با چه حرصی اوردید پس دادید؟
من سرم را تکان دادم و او ادامه داد.
–اون روز بعد از این که با قهر رفتید فهمیدم چه حرف بدی زدم و خودم متوجه نشدم. حق داشتید ناراحت بشید.
بعد از چند لحظه سکوت، برای شکستن سکوت در ذهنم دنبال چیزی برای گفتن گشتم در آخر گفتم:
–ببخشید میتونم بپرسم مادرتون به اون شمارههایی که از من گرفتن زنگ زدن یا نه؟
–بله زنگ زدن. یکیشون که اوکی بوده، اون یکی هم گفته تو روخدا رفیق من رو بدبخت نکنید اون خیلی دختر خوبیه.
با چشمهای گرد شده نگاهش کردم.
خندید.
–البته دروغم نگفته، شما از سر من خیلی زیادید.
سربه زیر گفتم:
–اختیار دارید. حتما ساره این حرف رو زده. حرفهاش رو جدی نگیرید، شما که میدونید اون...
سرش را تکان داد:
–بله میدونم، احتمالم دادم که بینتون هنوز شکر آبه، فقط تعجب کردم که چرا شمارهی اون رو دادید. مامان من تا چند دقیقه ماتش برده بود.
لبم را گاز گرفتم:
– شما درست میگید نباید شمارهی ساره رو میدادم. خیلی بد شد؟
لبخند زد.
–اهمیتی نداره، بعد گوشیاش را باز کرد. منم چند تا از شمارههای دوستام رو براتون میفرستم که اگر خواستید خودتون یا خانوادتون باهاشون تماس بگیرید.
تشکر کردم و پرسیدم.
–دوستای صمیمیتون هستن؟
لبخند زد.
–بله، البته مثل ساره خانم نیستن.
سرم را تکان دادم.
گوشیاش را روی زمین گذاشت.
حالا که حرف به اینجا رسید بزارید اولین سوال رو من بپرسم، دوستای شما براتون چقدر اهمیت دارن؟
دستهایم را در هم گره زدم.
–من زیاد اهل رفیق نیستم، معمولیام، شاید چون با خواهرام مثل رفیق هستیم.
–خب همون خواهراتون که رفیقتونم هستن اگر یه روزی کاری انجام بدن یا بخوان که شما انجام بدید که از نظر عقلی و اعتقادی درست نباشه چی؟
با تعجب نگاهش کردم.
–مثلا چه کاری؟
نگاهی به پنجره انداخت.
لیلا فتحی پور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت204
–مثلا شما با همسر آیندتون به مشکل بخورید و اونها بگن که طلاق بگیر و خودت رو خلاص کن. به فرض که همسرتونم مقصر باشه.
از سوالش ماتم برد و با من و من گفتم:
–به نظرم تو این جور مسائل باید با کسی مشورت کرد که بتونه انصاف رو رعایت کنه و از نظر اعتقادی با من و همسرم هم نظر باشه و کامل در جریان زندگی ما باشه، چون خانوادهها به خاطر اون محبتی که نسبت به بچههاشون دارن و فقط از دید بچههاشون و حرفهایی که اونا میزنن قضاوت میکنن پس نمیتونن انصاف رو رعایت کنن.
کمی جابه جا شد.
–از نظر منم باید بین زن و شوهر از همون اول یکی باشه که هر دو قبولش داشته باشن و موقع مشکلات بهش رجوع کنن البته فامیل نباشه.
فوری گفتم:
–البته اگر خودشون نتونستن مشکلشون رو حل کنن.
نگاهی به بشقاب میوهاش که هنوز دست نخورده
بود انداختم.
–میوتون رو میل کنید
سیبی برداشت و شروع به پوست کندن کرد.
سوالی به ذهنم رسید که اصلا جزو لیست نبود ولی چون او از زیبایی گفته بود کنجکاو شدم که بدانم.
–ببخشید زیبایی برای شما چقدر اهمیت داره؟
فوری گفت:
–خیلی زیاد.
چیزی در قلبم فرو ریخت و گنگ نگاهش کردم.
پرسید:
–شما میتونید زیبایی رو معنی کنید؟ از سوالش جا خوردم. چیزی در ذهنم نداشتم که بگویم، کمی تامل کردم. ناگهان چیزی یادم آمد.
–زیبایی یعنی تناسب جزء جزء هر چیزی،
سرش را تکان دهد.
–حرفتون درسته، ولی تناسب چی با چی؟ اگه این تناسب و بینقص بودن فقط در ظاهر باشه ارزشی نداره، مثلا اگر یک نفر با زیباترین زن دنیا هم ازدواج کنه، با اولین دعوا و بیاحترامی از اون زن ممکنه متنفر بشه و دیگه زیباییش نه تنها به چشمش نمیاد، بلکه زشتش هم میبینه. البته برعکسشم هست. آدم عاشق همه چیز رو زیبا میبینه. این زیباییهای قراردادی که انسان خودش به وجودش آورده قابل اعتماد نیست.
–منظورتون چیه؟
–ببینید مثلا قدیما لب و دهن کوچیک زیبایی بود ولی حالا برعکس شده، چرا چون ما آدمها قرار گذاشتیم که اینطور باشه. یعنی اعتباریه.
نمیدونم داستان همسر دکتر چمران رو شنیدید یا نه،
یه روز دوست همسر شهید دکتر چمران بهشون میگن چرا با ایشون که کچل هست ازدواج کردی شما دوتا اصلا از نظر ظاهری به هم نمیخورید. خانم قاعده جابر همسر دکتر چمران انکار میکنه و میگه نه اینطور نیست اگر شوهر من کچله پس چرا من ندیدم، شب وقتی شوهرش خونه میاد بهش زل میزنه و تازه میفهمه که دوستش درست میگفته شوهرش کچل بوده.
با دهان باز نگاهش کردم.
–چطور ندیده؟
–چون خانم غاده جابر عاشق زیبایی درون دکتر چمران شده بود. زیبایی اخلاق چیزیه که نه تمام شدنیه نه از بین رفتنی.
–ولی من منظورم زیبایی ظاهر بود.
لبهایش را بیرون داد.
–توضیح دادم که، وقتی کسی زیبا نباشه پس دوست داشته نمیشه، شاید براتون پیش امده باشه که به یکی از دوستاتون بگید من از فلان اخلاقت خوشم میاد واسه همین خیلی دوستت دارم. اخلاق خوب اون دوستت زیباش کرده نه ظاهرش.
نگاهم را به بشقاب میوهی خودم دادم.
تکه سیبی سر چاقو زد و به طرفم گرفت.
–ممنون من خودم پوست میگیرم شما...
به سیب اشاره کرد.
–دلم میخواد با هم بخوریم.
سیب را از دستش گرفتم.
–پس میشه بپرسم شما کدوم اخلاق من رو...کمی مکث کردم، تا خواستم ادامه دهم.
به گوشیام اشاره کرد.
–میشه چند دقیقه ضبط نکنید؟
ضبط را متوقف کردم و منتظر نگاهش کردم.
سیبش را داخل بشقاب گذاشت.
لیلا فتحی پور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت205
– من از همون روزایی که با هم آشنا شدیم شما رو زیر ذره بین گذاشتم. راستش باید ازتون حلالیت هم بطلبم. من از روی عمد بعضی کارها رو انجام میدادم تا عکسالعمل شما رو بدونم.
تکه سیب را که تا نزدیک دهانم بالا برده بودم به داخل بشقابم برگرداندم و گنگ نگاهش کردم.
نگاهش را به در باز اتاق داد.
–باور کنید مجبور بودم این کارا رو انجام بدم شاید به خاطر شکست زندگیقبلیم یه کم سخت به آدم ها اعتماد میکنم. البته قبل از هر حرفی بگم که الان اوضاع فرق میکنه ها...
–منظورتون کدوم کارهاست؟
–مثلا بعضی محبتها و توجهاتی که اون اوایل بهتون میکردم. میخواستم ببینم مثل خیلی از دخترا زود باهام خودمونی می شید یا...
اخم کردم، وقتی نگاهم کرد حرفش را ادامه نداد.
با خودم فکر کردم یعنی برای انتخاب همسر قبلیاش هم اینقدر حساس بوده؟ اگر بوده پس چرا...
با حرفی که زد رشتهی افکارم را پاره کرد.
–لابد از خودتون میپرسید چرا تو ازدواج قبلیم این قدر حساس نبودم.
من بهتون حق میدم که این طوری فکر کنید. راستش هلما اولش معیارهایی که من میخواستم رو داشت. ولی بعد از یک مدت که بینمون اختلاف پیدا شد دیگه حرف های من رو قبول نمیکرد، همون حرف هایی که قبلا باهاشون موافق بود. از این تجربه من فهمیدم که ما باید از اول یک نفر رو به عنوان حَکَم یا مشاور انتخاب میکردیم که اینجور مواقع پیشش میرفتیم و هر چی اون می گفت هر دو قبول میکردیم.
هنوز در فکر حرفهای قبلیاش بودم. با دلخوری گفتم:
–اون رو امتحانش نکردید؟
نفسش را بیرون داد.
–من تا دیدم اون ظاهر موجهی داره دیگه به چیز دیگه ای فکر نکردم.
نگاهم را روی زمین کشیدم.
با استرس گفت:
–من این حرفها رو برای دلخوری شما نزدم، فقط خواستم...
–منظورتون همون حرف هاییه که بهم می زدید؟ یا گل و هدیه خریدنتون؟ یعنی میخواستید بدونید من چقدر جنبه دارم؟ خودتون رو به من نزدیک میکردید که ببینید منم مثل اون دخترایی که خودشون رو آویزون می کنن هستم یا نه؟ شما میخواستید من رو...
حرفم را برید.
–این حرفها چیه که می زنید؟ از ظاهر شما کاملا معلومه که چه جور دختری هستید؟ من فقط...
نگذاشتم ادامه دهد.
–از ظاهر هلما هم...
این بار نوبت او بود که نگذارد من حرف بزنم.
–اون فرق داشت. من هیچ شناختی ازش نداشتم. از آشناییمون تا ازدو