🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت372
وارد خانه که شدیم علی پاهایم را از روی زمین کند و مرا در آغوشش گرفت و به سینهاش فشرد و زمزمه کرد:
–خدایا کمکش کن.
بوی عطرش بیداد میکرد، ناگهان ضربان قلبم آن قدر زیاد شد که احساس کردم میخواهد از قفسهی سینهام بیرون بزند.
داغی بیشتری در تنم احساس کردم .
همین که مرا روی تخت گذاشت چشمهایم را باز کردم.
زیر لب خدا را شکر کرد و صورتم را قاب کرد.
–تو که من رو ترسوندی دختر. خوبی؟!
چشمهایم را باز و بسته کردم.
شروع به باز کردن گیرههای موهایم کرد و گفت:
–می تونی بری یه دوش بگیری؟
نگاهم را در صورتش چرخاندم.
چند قطره عرق روی پیشانی اش بود دست دراز کردم و با گوشهی توری که به موهایم وصل بود پاکشان کردم.
لبخند زد و خم شد و پیشانیام را بوسید.
–نبینم حال ندار باشی، نصف عمر شدم. آخه تو که همین نیم ساعت پیش با خنده و شوخی داشتی عکس مینداختی یهو چت شد؟
لبخند زورکی زدم.
–از خستگیه، یه دوش بگیرم و بخوابم خوب می شم.
سرش را تکان داد.
–ان شاءالله. ببخش که باید برای حمام بری حیاط. می دونم خیلی سخته اما چارهای نیست.
به سختی بلند شدم و نشستم.
–تو ببخش که امروز وبال گردنت بودم، یعنی یه جورایی وبال گردن همه بودم.
اخم مصنوعی کرد و گیرهی دیگری از موهایم بیرون کشید و روی میز کنار تخت گذاشت.
–تو تاج سرمی خانم خانما. تو تمام زندگیمی، میفهمی؟
از خجالت نگاهم را زیر انداختم.
–باید لباسم رو عوض کنم و یه لباس گرم بپوشم.
با تعجب نگاهم کرد.
–تو این گرما؟!
–نمیدونم چرا سردمه.
علی با نگرانی گفت:
–از ضعیفی بدنته، احتمالا گردش خون توی بدنت کُند شده.
علی کمکم کرد تا لباس عروس را از تنم بیرون آوردم و یک لباس راحتی پوشیدم. بعد حولهام را به دستم داد.
–می خوای باهات تا جلوی در حموم بیام؟
نگاهی به بیرون انداختم.
–هنوز از حیاط صدا میاد کسی هست؟
همان طور که تور سرم را تا میکرد گفت:
–غریبه نیستن. مامانت و رستا خانم دارن حیاط رو جمع و جور می کنن.
–بچه ها رفتن؟
–اگر منظورت دوستات هستن، آره. وقتی دیدن تو بیحالی نتونستن خداحافظی کنن، گفتن فردا زنگ می زنن. خدا به این دوستت لعیا خانم خیر بده خیلی کمک کرد. راستی کجا باهاش آشنا شدی تا حالا ندیده بودمش؟!
من و منی کردم و گفتم:
–حالا بذار برم دوش بگیرم برات توضیح می دم. هنوز فروشندگی در مترو را برایش نگفته بودم.
بعد از گرفتن دوش تبم کمی پایین آمد ولی حال عمومیام تغییر نکرده بود.
پردهی توری را کنار زدم و نگاهی به تخت انداختم.
علی لباس هایش را عوض کرده بود و روی تخت خوابیده بود.
کاملا معلوم بود که حسابی خسته شده. چند سرفهی پیدر پی که یهو به سراغم آمد باعث شد چشمهایش را باز کند. با دیدن من پرسید:
–بهتری؟
بهتر نبودم ولی سرم را به علامت مثبت تکان دادم.
اشاره ای به لیوان روی میز کرد.
–اون رو بخور، جوشونده س. باید بریم بیمارستان.
سرم را تکان دادم.
–نیازی نیست. با استراحت بهتر می شم.
چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد.
برای اولین بار بود که میخواستم کنارش دراز بکشم، خیلی برایم سخت بود. لیوان جوشونده را برداشتم و برای خوردنش آن قدر وقت کشی کردم که دوباره خوابش برد.
برای این که دوباره بیدار نشود آرام بالشتم را برداشتم و روی زمین دراز کشیدم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت373
با سرفههای ممتد خودم چشم باز کردم.
روی تخت بودم. سر چرخاندم علی نبود. چطور مرا به این جا آورده بود؟ درد زیادی در گلو و سینهام احساس می کردم و آزارم میداد. صدای در که خیلی با احتیاط بسته می شد نگاهم را به سمتش کشاند.
علی برای وضو گرفتن به حیاط رفته بود. به این زودی صبح شده بود.
همان جا نزدیک در نمازش را خواند و از روی میز لیوانی برداشت و شروع کرد دنبال چیزی گشتن.
پرسیدم:
–دنبال چی میگردی؟
وقتی صدای دورگه و ضعیفم را شنید به طرفم آمد.
–بیدار شدی؟ چرا صدات این جوریه؟
بلند شدم و به زحمت نشستم.
–سینه و گلوم درد می کنه.
رنگ از رخش پرید.
پرسیدم:
–چیمیخواستی؟
به لیوان اشاره کرد.
–یه کم نمک می خوام آب نمک قرقره کنم.
اضطراب تمام وجودم را گرفت.
–چرا؟! حالت خوب نیست؟!
–چیزی نیست، یه کم گلو درد دارم.
دستم رو به صورتم کشیدم.
–وای توام گرفتی؟
–نه بابا، یه کم سرما خوردم. پاشو حاضر شو تو رو ببرم دکتر. اگر همون دیشب می رفتیم این جوری نمی شدی.
بیمارستان آن قدر شلوغ بود که سه ساعت طول کشید تا فقط ویزیت شویم.
دکتر گفت علی هم کرونا گرفته و دوباره کلی دارو نوشته بود. همین طور سرُم که برای خریدنش باید ساعت ها در صف میایستادیم.
علی نایی برای صف ایستادن نداشت.
ساعت نزدیک هشت صبح بود که به خانه برگشتیم. به خانه که آمدیم هر دو بیحال روی تخت افتادیم.
علی گوشیاش را برداشت.
–به میثاق زنگ بزنم بیاد بره داروهامون رو بگیره.
من هم گوشی را برداشتم تا به مادر بگویم کمی سوپ برایمان درست کند.
ولی مادر گوشی را برنداشت.
شمارهی نادیا را گرفتم:
–با صدای گرفتهای جواب داد.
–الو، سلام بر کرونا عروس.
–الو، نادیا، حالت خوب نیست؟!
–نه، فکر کنم همه مون کرونا گرفتیم آبجی، بیچاره بابا از صبح داره بهمون می رسه.
–وای! یعنی از من گرفتید؟!
–فکر نکنم، بابا می گه تو بدنمون بوده، و گرنه به این سرعت که منتقل نمی شه، ما که اصلا پیش تو نیومدیم.
شماها چطورید؟
–علی هم گرفته، قطع کن زنگ بزنم به دوستام ببینم حال اونا چطوره؟
بعد از این که تلفن را قطع کردم نگاهی به علی انداختم. از حرف هایی که می زد معلوم بود حال خانوادهی او هم بهتر از ما نیست.
علی ابروهایش را به هم نزدیک کرد و به برادرش که پشت خط بود گفت:
–شماها که دوتا دوتا ماسک زده بودید به ما هم که نزدیک نمی شدید، هوای آزادم بوده، اون وقت چطوری گرفتید؟!
...
–خیلی خوب اصلا از ما گرفتید مگه مهمه، فعلا مواظب باشید مامان نگیره، ان شاءالله که زودتر خوب می شید.
علی تلفن را قطع کرد و با ناراحتی گفت:
–میثاق و زنشم مریض شدن.
شرمنده نگاهم را زیر انداختم.
–مامان اینام گرفتن.
علی دستش را به پیشانیاش زد.
–وای، خدا رحم کنه.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت374
بغض کردم و گفتم:
–اگه یه بلایی سرشون بیاد خودم رو نمیبخشم. بعد هم گریهام گرفت.
علی گوشی را کناری گذاشت و مرا در آغوشش جا داد.
–همه چیز دست خداست نگران نباش اتفاقی نمیفته. از کجا معلوم از تو گرفته باشن؟ دیروز کلی مهمونای دیگه هم بودن از کجا معلوم یکی از اونا آلوده نبوده.
چشمهایم را بستم و سرم را در آغوش پر مهرش جا دادم و بغضم را رها کردم. او هم موهایم را بوسه باران کرد و دلداری ام داد.
گریه باعث شد سرفهام بگیرد. آن قدر سرفه کردم که دیگر نفسم بالا نمیآمد. علی لیوان آبی برایم آورد.
–خوب شد چند روزه پیش اجاق گاز رو وصل کردم، برم ببینم می تونم روشنش کنم یه چایی چیزی درست کنم. فکر کنم خودمون باید یه فکری واسه خودمون کنیم همه درگیرن.
همین که بلند شد زمزمه کرد:
–بدنمم شروع به درد کرده. حالا این داروها رو چطوری گیر بیارم.
دلم برایش سوخت خیلی تنها مانده بود.
از صبح چیزی نخورده بودم و احساس ضعف داشتم دلم فقط یک سوپ رقیق و گرم میخواست.
گوشی را برداشتم و برای ساره پیام دادم و نوشتم.
–سلام. حالت خوبه؟ سالمی؟
بعد از چند دقیقه نوشت.
–بهشت زهرا هستم، دیشب مادر هلما فوت شده. حالش خیلی بده.
هینی کشیدم و لبم را گاز گرفتم.
ترس عجیبی به دلم افتاد. روحیهام را از دست دادم. زانوهایم را بغل گرفتم و به تاج تخت تکیه دادم و به روبرو خیره شدم.
با خودم فکر کردم اگر من بمیرم چه؟ اگر یکی از اعضای خانوادهام بلایی سرشان بیاید چه؟ اگر اتفاقی برای علی بیفتد من چه کار میتوانم بکنم؟ آن قدر فکرهای جور واجور به ذهنم هجوم آورد که ناخودآگاه دوباره اشک از چشمهایم جاری شد.
علی وارد شد و در را بست. همان طور که به طرف من میآمد گفت:
–کتری رو گذاشتم جوش بیاد. همین یه کار رو انجام دادم انگار کوه کندم. وقتی به این طرف پرده رسید و نگاهش به من افتاد پرسید:
–چی شده تلما؟! چرا گریه می کنی؟!
موضوع را برایش گفتم.
او هم ناراحت شد و مات زده نگاهم کرد. بعد کنارم نشست و زمزمه کرد:
–بیچاره خیلی غریب مُرد. حالا تو از کجا فهمیدی؟
–ساره پیام...
سرفه مجال حرف زدن نداد.
علی هم سرفهای کرد و با کف دستش شروع به ماساژ کتفم کرد.
–با این اوضاع فکر کنم باید بریم بیمارستان بستری شیم. آدم سالم دورمون نیست که بخواد بیاد این جا به ما برسه.
–اصلا مگه بیمارستان جا داره که ما بریم؟ دیدی که امروز چه خبر بود اون آقاهه اون قدر حالش بد بود نمیتونست نفس بکشه ولی بستریش نکردن گفتن جا نداریم.
نوچی کرد.
–آخه این بیماری هم طوریه که اگه بهش نرسی حال آدم بدتر می شه.
گوشیام را برداشتم.
–بزار یه زنگ به لعیا بزنم ببینم اون چطوره.
علی بیحال نگاهم کرد و چشمهایش را بست و آرام گفت:
–اون که صد در صد مریضه، دیروز همه ش تو حلق تو بود.
–وای خدا نکنه، اون که دوتا ماسک زده بود.
علی پوزخندی زد.
–اگه ماسک میخواست نگه داره که نصف مملکت مریض نمی شدن، یا همین مامان اینا چرا مریض شدن؟
لب هایم را روی هم فشار دادم.
–حالا نفوس بد نزن.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت375
به خاطر چند دقیقه سرپا ایستادن سر گیجه گرفتم و مجبور شدم دست به دیوار بگیرم.
پدر گفت:
–حال خودتم خیلی بده که...مامان بزرگت داره بالا سوپ درست می کنه، حاضر شد براتون میارم پایین.
پرسیدم:
–مامان بزرگ چطوره؟ مریض نیست؟
–اونم می گفت یه کم بیحالم. ولی چاره چیه؟ همه افتادن، من که بلد نیستم حتی یه تخم مرغ نیمرو کنم.
به اتاق رفتم تا حال مادر و بچهها را بپرسم.
هر سه بیحال افتاده بودند.
با ناراحتی دوباره به اتاق خودمان برگشتم.
صدای پای پدر را شنیدم که از خانه بیرون رفت.
کنار علی نشستم و دستش را گرفتم. دستم داغ شد. به زحمت بلند شدم و از قرص هایی که هلما داده بود برایش آوردم. با ناله گفتم:
–علی جان! بلند شو این قرص رو بخور.
بی حرف قرص را خورد و دوباره دراز کشید. خود من هم از آن قرص خوردم و دراز کشیدم.
برای آوردن یک قرص چنان احساس خستگی کردم که انگار ساعت ها کار کردهام.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آن قدر گوشی لعیا زنگ خورد که دیگر میخواستم قطع کنم اما لحظهی آخر جواب داد.
–سلام عروس خانم، حالت چطوره؟ عروس خانم تو باید الان تو بزن بکوب پاتختی باشی نه گوشی به دست.
نفسم را بیرون دادم.
–سلام. دلت خوشهها، کرونا خودش تنهایی به اندازهی کل جهان داره بزن و بکوب می کنه دیگه به ما اجازه نمی ده.
–مگه چی شده؟ نکنه آقا دومادم چپ کرده؟
–آقا دوماد و خانوادههامون.
هینی کشید.
–پس احتمالا سراغ منم بیاد.
–چطور؟
–آخه از صبح گلوم میخاره.
–نگو تو رو خدا، مریض بشی شرمندگیش واسه من می مونه.
خندید.
–ول کن بابا، مگه تو مجبورم کردی بیام، خودم خواستم.
بعد از تشکر پرسیدم:
–راستی تو بهشت زهرا نرفتی؟
–واسه مادر هلما می گی؟
–آره.
–نه، راستش باید میومدم سر کار، بعد از این جام باید برم دخترم رو ببرم دکتر اونم صبح حال ندار بود. البته من با هلما اونچنان سنمی ندارم چند بار با ساره دیدمش باهاش آشنا شدم.
– تو این کرونا هم کسی نمی ره واسه مراسم تشیع.
–آره بابا همه ش مجازیه. منم براش پیام فرستادم. راستی ساره بهت گفت مادر هلما کی فوت شده؟
–آره، گفت دیشب.
–نه بابا، یادته دم غروبی داشت آرایشت میکرد گوشیش زنگ خورد رفت توی پلهها جواب داد بعدشم چند دقیقه نشست اون جا و ما صداش کردیم بعد اومد؟
–خب! وقتی هم اومد انگار گریه کرده بود.
–آره، همون موقع از بیمارستان بهش زنگ زده بودن و خبر فوت مادرش رو بهش داده بودن.
هینی کشیدم و کف دستم را جلوی دهانم گذاشتم.
علی با نگرانی نگاهم کرد و نجوا کرد.
–چی شده؟
با دستم به آرامش دعوتش کردم و لب زدم.
–چیز مهمی نیست.
لعیا ادامه داد:
–بنده خدا نمیخواسته آرایش تو نیمه کاره بمونه یا اوقات تو، روز عروسیت تلخ بشه، واسه همین نگفته. فقط من موندم چطور خودش رو کنترل کرده، البته ساره می گفت بیمارستان قبلا بهش آمادگی داده بوده.
ناباورانه لبم را گاز گرفتم.
–باورم نمی شه. یعنی به خاطر من این کار رو کرده؟
همان موقع دوباره سرفهام گرفت.
آن قدر سرفه کردم که لعیا با عذر خواهی تلفن را قطع کرد.
علی از جایش بلند شد.
–عزیزم دکتر گفت نباید حرف بزنی ریههات یه کم درگیرن، می خوای حالت بدتر بشه؟
از پلهها بالا رفت و موقع برگشتن یک لیوان و کتری در دستش بود.
کتری را با گوشهی تیشرتش گرفته بود.
–آب کتری جوش بود. بیا واسه خودت آب جوش بریز بخور.
بعد هم کتری را روی پاتختی گذاشت.
تشکر کردم و گفتم:
– آخه کتری رو گذاشتی این جا، میز خراب می شه.
همان طور که بیحال روی تخت میافتاد گفت:
–نای این که یه دستمال پیدا کنم و بندازم زیرش رو ندارم. اصلا دستمالی نبود.
–توی همون کشوی کابینت کنار گاز بود. خود منم جای بعضی وسایل رو درست نمی دونم چه برسه به تو!
در حال خوردن آب جوش به حرف های لعیا فکر میکردم.
حرفهایش باور کردنی نبود. کمی که فکر کردم یادم آمد که دیروز بعد از آن تلفن حال هلما دگرگون شد و مدام چشمهایش اشکی میشد. انگار گریهاش را به زور کنترل میکرد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت376
دستم را روی پیشانی علی گذاشتم داغ بود.
با نگرانی نگاهی به نسخه انداختم. برای تهیهاش باید فکری میکردم.
خودم که نای رفتن نداشتم پس مجبور بودم به پدر بگویم.
نسخه را برداشتم و به طبقهی بالا رفتم.
پدر در حال درست کردن جوشانده بود.
ماسکم را روی صورتم جابهجا کردم و گوشهی سالن روی مبل نشستم.
پدر یک سینی جوشانده ریخت و به اتاق برد.
موقع برگشتن چشمش به من خورد.
با فاصله روبرویم ایستاد.
–چیه بابا؟ خوبی؟ علی آقا چطوره؟ نادیا می گفت اونم افتاده.
–آره، شما رو هم گرفتار کردم.
–این چه حرفیه؟ اول و آخر همه می گرفتن دیگه. یه کم رسیدگی بهشون سخته، کاش من میگرفتم ولی مامانت سرپا بود.
–ببخشید بابا، دست تنها موندید.
–بنده خدا رستا میخواست بیاد نذاشتم، بالاخره می گذره. تو چطوری؟ کاری داشتی بابا؟
نگاهی به پدر انداختم خیلی خسته به نظر میرسید. خجالت کشیدم نسخه را بدهم.
از جایم بلند شدم.
–نه، خواستم یه سر به مامان اینا بزنم.
خودش جلو آمد و نسخه را از دستم گرفت.
–این چیه؟
سر به زیر گفتم:
–نسخه داروهامونه. علی حالش بده نمیتونه بره داروخانه. خواستم بدم شما بگیرید که دیدم سرتون خیلی شلوغه، می دم به یکی از دوستام بگیره.
پدر نوچی کرد و گفت:
–داروهای کرونا که گیر نمیاد از هر داروخونهای بگیری. آمپولم نوشته؟
–فقط برای من نوشته، آخه من ریههام کمی درگیر شده ولی سرم برای هردومون نوشته.
پدر با نگرانی ماسکش را بالا کشید.
–حالا من می رم ببینم می تونم پیدا کنم. از نسخه یه عکس میندازم، برای یکی از دوستامم میفرستم. اون یکی از فامیلاش تو داروخونه کار می کنه شاید بتونه کاری کنه.
🔻 توهم طالبی ها و حساب ویژه روی تسلیحات آمریکایی
🔹طالبان : آمریکا انقدر سلاح تو کشور ما جا گذاشته که ما در حال حاضر بعد از آمریکا، قدرتمندترین ارتش جهان رو داریم...
🔸 پی نوشت: خود آمریکا هم الان قدرتمندترین کشور جهان نیست که شما فقط با داشتن تعدادی تجهیزات به جا مانده توهم قدرتمندترین ارتش جهان را دارید؛ قدرت در حال چرخش به سمت ایران ، روسیه و چین است!🌼 اخبار سپاه فدس
🔸معالجه غضب
🔻 آیتالله شیخ محمدتقی آملی رحمه الله علیه
🔹آن پل صراطی که شنیده شده که از شمشیر برندهتر و از مو باریکتر است، روحش عبارت از قوه غضبیه است؛ یعنی کسی که بتواند غضب و خشم خود را در موقع ناهنجار خاموش کند در صراط نیز مثل برق لامع عبور میکند.
🔹یکی از راههای معالجه غضب این است که شخص در ضررهای غضب و فواید ترک آن را در اخبار وارده مطالعه و تفکر کند. تفکر کردن در اخبار و کلمات و تشبه جستن به صفات انبیاء و اوصیاء و علمایی که علمشان مطابق باکردار و عملشان است، انسان میتواند این خلق ناپاک را از خود دور سازد و اخلاق ستوده پاک را تحصیل کند.
🔹روش دیگر برای معالجه غضب آن است که مطالعه کند و بییند که چه چیز باعث غضب او گردیده است و برای چه چیز میخواهد غضب کند. آیا مهیج و محرکش عقل است یا شیطان؟ بدبختانه نوعاً غضبهای ما مردم، بیمورد و بیجا مصرف میشود و از روی هوای نفس و یا وساوس شیطان است.حاصل آنکه با مطالعه اینگونه مطالب و مقایسه خواری دنیا و آخرت با یکدیگر، میتواند از اعمال غضب خودداری نماید.
🔹داشتن نگاه توحیدی به امور: در یک وجهی ممکن است برای انسان اصلاً غضب پیش نیاید و آنجایی است که شخص جریان امور را از طریقی مشاهده کند که به مسببالاسباب منتهی میشود و چون این نگاه را پیدا کرد، هر چیز را بهجای خود نیکو میداند و چون نیکو دید، پس حالت غضب در هیچ زمان برایش رخ نمیدهد، بلکه همیشه در سرور است. این حالت در افراد نادری پیش میآید.
📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۱۳ خردادماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
قشر جوان بایستی همیشه نسبت به مسائل انقلاب احساس مسئولیت کند و خودش را از مسائل انقلاب برکنار نداند.
🆔 @ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد خدایاریفرد، روانشناس و عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران، در همایش سلامت روان شیراز گفت:
❌️«امکان ندارد نظام جمهوری اسلامی از پس حجاب اجباری بربیاید.»
او گفت باید حجاب اجباری از کل کشور برداشته شود و پیشنهاد داد که برای نمونه شیراز در اجرای حجاب اختیاری پیشقدم شود
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ترجمه عبریش میشه :
برای ایمن بودن، هر کاری لازم است انجام دهید...
((اسرائيل ترسیده بد هم ترسیده ….))
به تهدید ایران میپردازند
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين جوونای امریکایی هم
وضعیت فرهنگی شون خیلی وخیم شده 😅
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ طرف میگه: هیچ جا #قرآن مجازاتی برای بی حجابی نیاورده، همون طور که مجازاتی برای بی نمازی و غیبت کردن نیاورده...
👈و اما ببینیم جواب این سوال رو...
#حجاب
#جهاد_تبیین
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شهید فخریزاده :
همهمون نیاز داریم انس بگیریم با کتابهای امام،من کتابهای امام رو قبل از انقلاب دستم گرفتم وهنوز زمین نگذاشتم و هر چه میخونم میبینم چه اقیانوسیاست
نشناختیم و هنوز هم نمیشناسیم و نخواهیم شناخت
علم وحکمت فوران میکرد از ایشون
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴درسته وضع اقتصادیمون بده اما قرار هم نیست بخاطر این اوضاع پهلوی را تطهیر کنیم.
🔹️اگر ملاک ایشون 👇 نون سنگک است، سال 56 حقوق کارگر 630 تومان بود و میشد 630 عدد سنگک بگیری الان حقوق 7.5 میلیون است و میشه 1500 عدد سنگگ 5هزاری بگیری.
آسمان من
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴#فوری | حملات سپاه پاسدارن به مقر تروریستها در اقلیم کردستان عراق
🔹حملات پهپادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر احزاب تروریستی کُردی در اقلیم کردستان عراق
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴هرگونه اقدام دشمن را قاطعانه پاسخ میدهیم
🔹️سردار سرتیپ پاسدار روحالله نوری، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه با بیان اینکه هرگونه اقدام دشمن را قاطعانه پاسخ میدهیم، گفت: امروز نیروی زمینی سپاه از شمال تا جنوب، و از شرق تا غرب کشور حضوری مقتدرانه دارد و فرصت هرگونه تعدی را از دشمن گرفته است.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آنهایی که فاسد هستند باید از جامعه بیرون ریخته شوند
🔹 امام خمینی(ره):
🔹 شما سوره برائت را برای مردم چرا نمیخوانید؟ شما آیات قتال را چرا نمیخوانید؟ هی آیات رحمت را میخوانید! آن قتال هم رحمت است برای این که میخواهد آدم درست کند. آدم گاهی درست نمیشود مرض گاهی صحیح نمیشود، الّا بِالْکَیّ؛
🔹 باید ببرند، داغ کنند تا درست بشود جامعه. باید آنهایی که فاسد هستند، از آن بیرون ریخته بشوند؛ جنبه رحمت است همهاش.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سلاحی خطرناک تر از بمب اتمی در پیش است
سلاحی ویرانگر تر از بمب اتمی پیش روی جهان است. سلاحی که به زودی پنجره ای جدید به روی همه باز خواهد کرد...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻شمار قربانیان حادثه برخورد دو قطار در هند به ۲۰۷ نفر رسید
🔹️به گفته مقامهای محلی تا کنون ۲۰۷ نفر در حادثه برخورد دو قطار در شرق هند کشته و ۹۰۰ نفر نیز دچار جراحت شدهاند.
🔹️آنها رخداد یادشده را بدترین حادثه از این دست در طول تاریخ قلمداد و آمار کشتهشدگان را هم بیش از اینها برآورد میکنند.
🔹️حادثه زمانی روی داد که قطاری مسافری از خط خارج شد و با لکوموتیو دیگری برخورد کرد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻انتقاد سناتور آمریکایی از خروج آمریکا از افغانستان
🔹تد کروز: ضعف و مماشات باورنکردنی بایدن، با خروج فاجعهبار از افغانستان و تسلیمشدن به طالبان، به طرز چشمگیری آغاز شد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📣 بدهی دولت ۱۱۴۴ میلیارد تومان اعلام شد
سازمان برنامه و بودجه:
🔺مجموع بدهی دولت به نظام بانکی و همچنین سازمانها حدود ۱۱۴۴ هزار میلیارد تومان و بدهی شرکتهای دولتی نیز حدود ۱۸۹۴ هزار میلیارد تومان است.
🔺در برنامه هفتم توسعه موضوع پایداری بدهیهای دولت را در دستور کار قرار دادهایم.
🔺البته داراییهای دولت بسیار بیشتر از بدهیها است و تنها نیاز به برنامهریزی دارد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ۵ خبر خوب از پیشرفت در حوزه علم و فناوری
🔹از توافقنامه ۵۰۰ میلیون یورویی برای شرکتهای دانشبنیان در حوزه نفت و گاز تا ساخت سامانه شبیهساز ناوبری شناورهای نظامی با یک سوم قیمت نمونه خارجی.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعد از سرنگونی صدام، کسی به عضویت جدید منافقین در نیامد؛ خود بچههای سران منافقین هم اینها را قبول ندارند
🔹این روزها و بعد از ناآرامیهای پاییز 1401 در ایران که فعالیتهای مجازی گروهک تروریستی منافقین زیاد شده و با حمله مجازی به اکانتهای مخالفشان و حتی حملات حضوری به دیگر تجزیهطلبان، میخواهند بگویند که ما خیلی زیاد و پرشور هستیم، این ویدئو را از پشت پرده اکانتهای این گروهک که وظیفه روزانه حمایت از توئیتهای مریم رجوی را برعهده دارند، بازنشر داده ایم.
🔹حسن حیرانی، عضو جداشده از گروهک تروریستی منافقین میگوید: ما ارتش سایبریِ خواهر مریم اکانتهای جعلی میساختیم و طبق دستور روزانه باید توییتهای خواهر مریم را لایک و ریتوییت میکردیم.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
● ایالات متحده سامانههای موشکی M-142 HIMARS را در سوریه مستقر کرده است...
● به نقل از خبرگزاری Anadolu و به گزارش منابع محلی، ایالات متحده سامانههای موشکی M-142 HIMARS را در استان دیرالزور سوریه در شرق رود فرات و مناطق تحت کنترل نیروهای YPG/PKK، میدان نفتی العمر و نیروگاه گازی کونیکو مستقر کرده است، گفته میشود استقرار HIMARS در این مناطق برای تقویت نیروهای آمریکایی و مقابله با حملات گروههای مورد حمایت ایران در سوریه صورت گرفته است...
.لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴طالبان دوباره تاکید کرد: مسائل فنی حقابه نباید سیاسی شود/ما دو کشور اسلامی همسایه هستیم
وزیر انرژی و آب هیئت حاکمه افغانستان:
🔸مسائل فنی درباره حقابه نباید سیاسی شده و سبب دوری دو ملت ایران و افغانستان شود.
🔹ما بر اساس تعهدنامهای که صورت گرفته است، متعهد هستیم.
🔸ما دو کشور اسلامی همجوار هستیم و با یکدیگر روابط داریم، روابط دینی و فرهنگی داریم. بسیاری از مهاجرین ما آنجا هستند. پس ما با احترام به تمامی این موارد، نمیخواهیم که یک موضوع فنی آنقدر سیاسی شود که تبلیغات منفی آن دو ملت را از هم دور کند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا دولت قبلی استیضاح نشد؟
در جلسه ای که از آقای روحانی سوال پرسیده شد،
فقط ۱ سوال از ۵ سوال قانع کننده
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸