eitaa logo
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
671 ویدیو
32 فایل
🔷 با ذکر منبع و نام شاعر کپی شود . 🔹ارتباط با شاعر 🔹بیان نظرات🌹انتقادات وپیشنهادات 🔹سفارش شعر، نوحه، سرود، و... : 🔹برگزاری محافل ومجالس شعر(شب شعر، عصرشعرو... @ahmad_rafiei_vardanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام.دوست داشتید و وقت داشتید امشب از شبکه سلامت ببینید.ممنون
سلام امشب ،ساعت۲۳ ، شبکه سلامت اگه دوست داشتید و وقت داشتید ببینید. ممنون
الحمدلله علی کل النعمه واسئل الله من کل الخیر واعوذ بالله من کل الشر واستغفرالله من کل الذنب
سلام.اگر دوست داشتید و وقت داشتید امشب هم ساعت ۱۱ شبکه سلامت ببینید
به ساحت آسمانی شهدای غواص دست‌بسته (کربلای چهار) گره وا کرده‌ای با دست‌های بسته در سیمت تو در بندی ولی در بند هم دنیاست تسلیمت که هستی ای شکوه غیرت ای کوه فداکاری که می‌مانند حیران واژه‌ها هنگام ترسیمت درود بیکران بر مرد میدانی که در آتش نلرزیدی تو و لرزید پشت دشمن از بیمت پریدی از قفس بادست‌های بسته‌ات حتی که پیر عشق این آداب را داده است تعلیمت تو در جغرافیای واژه‌ها از نو سخن گفتی که می‌ماند جهانی عاجز از درک مفاهیمت گذشتی از تمام بندها و از خودت حتی در آن هنگام که از خود گذشتن بود تصمیمت دریغ از دست‌های باز وقتی بی‌اثر هستند درودت باد با آن دست‌های بسته در سیمت دلم دارد مهیا می‌شود با این غزل گفتن که جانم را کنم با دست‌های باز تقدیمت @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎄به‌مناسبت میلاد حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام🎄 خدا می‌خواست تا باشد ،شد و عیسی‌بن‌مریم شد برای شام تاریک جهان، نوری مُعَظَّم شد رسید آن نور و روشن شد از او راهِ خداجویان بساط پر زدن تا آستانِ حق فراهم شد چرا رنجیدن از نیش کنج‌اندیشان که حق یار است هر آن‌کس را که ایمانش به لطفِ دوست محکم شد زبان واکرده در گهواره عیسی تا سخن گوید زبان اهل ناحق چون خدایش خواست ابکم شد نبی‌الله شد فرزندِ مریم چون خدا می‌خواست ز اعجاز خدایِ مهربانش صاحبِ دَم شد وجودش آسمانی بود و از شورِ نفس‌هایش بساط دشمنان دین حق، پیچیده در هم شد دریغ از پیروانِ ظاهرا دین‌دار بی‌ایمان که از آنان به دینِ حق ستم‌هایِ دمادم شد به میزانی که افزودند تشریفات دینش را بصیرت‌های دین‌داران تحریف‌آفرین کم شد درودِ ما مسلمانان رسد بر آن مسیحی که قدم‌هایش همه نذر حضورِ نورِ خاتَم شد @asharahmadrafiei
هاج و واج....کاج به مکر و بدسری و اعوجاج رو کردند پیِ مقابله با حق، لجاج رو کردند برای زخمه زدن بر دلی به پاکیِ نور دلیلِ زایشِ بی‌ازدواج رو کردند نبود مثل قیاسی که داشتند از خویش به سوی آیتِ حق هاج و واج رو کردند از استحاله‌ی خورشید چون کم آوردند به دست‌هایِ صناعَت سراج رو کردند یقین‌شان به دم عیسوی نبود ولی به او برایِ نصیب از علاج رو کردند شبیه قصه‌ی دنیا و مکر بازارش به دینِ پاک حق از احتیاج رو کردند تمام برکت ایمانشان به یغما رفت متاع عزت خود در حراج رو کردند نشست زخمه‌ی تحریفشان به جانِ بهار برایِ دلخوشی خود به کاج رو کردند @asharahmadrafiei
یارانِ حاج قاسم تقدیم به ساحت مقدس سردار شهید سیدرضی موسوی تا پای جان با انقلابِ عشق یارند مردانه پای عهد مانده ، پای کارند مشتاق شور پر کشیدن تا سعادت مثل کبوتر در اسارت بی‌قرارند تا لحظه‌ی دیدارشان گردد فراهم با شوق یک‌یک لحظه‌ها را می‌شمارند ذکر رَضیتُ روی لب دارند هر آن تا از حصار این غمستان سر برآرند مردِ عمل هستند در میدان ایثار در شورِ سرخِ عاشقی دور از شعارند در بارگاه حضرت حق سربلندند آنان که بر ابدانِ خونین سر ندارند دنبال او در جاده‌ی سرخِ شهادت یاران خوبِ حاج قاسم رهسپارند سید رضی و حاج قاسم باز امشب دستانِ گرمِ یکدگر را می‌فشارند @asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
تقدیم به ساحت مقدس سردار شهید سیدرضی موسوی یارت شود وقتی که او را یار باشی وقتی که از ایمان به او سرشار باشی دیدار وجه‌الله می‌گردد نصیبت وقتی که از جان تشنه‌یِ دیدار باشی یک روز آخر می‌شوی کرب و بلایی وقتی مرید حضرتِ دلدار باشی یک روز گردد سرنوشتت مثلِ قاسم وقتی بلای جان استکبار باشی گردد سرت یک روز آخر بر سرِ دار در جبهه‌ی ایمان اگر سردار باشی یک روز چون سیدرضی در مسلخ عشق پیش خدا با پیکری خون‌بار باشی در یادبودِ کربلای چار نزدِ غواص‌های کربلایِ چار باشی @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ام البنین(س) شد آشنایِ فاطمه (س)ام‌البنین (س)شد شد خاکِ پای فاطمه(س)ام‌البنین (س)شد از عطر آن چادر دلش شد آسمانی زیرِ لَوایِ فاطمه (س)ام‌البنین(س)شد او هستیِ خود را به رسمِ عشق بخشید تا با عطای فاطمه (س)ام‌البنین (س)شد می‌گفت: فرزندان من یک یک فدایِ فرزندهای فاطمه(س)ام‌البنین (س)شد تا دست بر در زد شروعِ روضه‌اش گفت: جانم فدای فاطمه(س)ام‌البنین (س)شد فرزندش از عشق حسینی گشت عباس(ع) او با دعایِ فاطمه (س)ام‌البنین(س)شد @asharahmadrafiei
⚫برگزاری شب شعر حضرت مادر و بزرگداشت مقام حضرت ام البنین (س) و مادران کربلا در محل مسجد حضرت ابوالفضل (ع) روستای بارده ⚫در ابتدای این برنامه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای مددی امام جماعت مسجد به بیان اهمیت نقش حضرت ام البنین (س) در واقعه کربلا پرداختند. ⚫در ادامه برنامه شاعران آیینی استان و شهرستان اشعار خود را در زمینه های دینی ، مذهبی ، آیینی و گرامیداشت مقام معظم شهدا و تکریم مقام حضرت مادر در قالب های مختلف ادبی سرودند . ⚫در پایان برنامه از شرکت کنندگان در فراخوان شعر برگزار شده تجلیل بعمل آمد. (س) (ع) روستای بارده شهرستان بن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدیه به ساحت مقدس همه‌ی مادران صبور شهدا بوسیده حق به ساحتِ سنگر شهید را گفته به آیه آیه مکرر شهید را خود را بهای خون شهیدان چو گفته است از هرچه هست دیده فراتر شهید را او سر به پای دین خدا داده و خدا گفته است از خلایق خود، سر شهید را بنگر به صورتش که چه خورشید روشنی‌ست نور خداست کرده منور شهید را پر کن مشام جان ز شمیم بهشتی‌اش عطر خداست کرده معطر شهید را در‌ خاک و خون، شهید خدا را نظر نکن بر عرش حق نظر کن و بنگر شهید را فیض شهید بین و مَبَر هیچ از نظر آن‌کس که هدیه کرده به داور شهید را گفتم ز قدر و اجر شهیدان ببین کنون قدر بزرگواریِ مادر شهید را @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با ماست تصویر لبِ خندان قاسم هستیم با جان بر سر پیمانِ قاسم در راه او سیدرضی‌ها رهسپارند دارند شوق پر زدن یاران قاسم 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷 💫💫💫💫💫 @asharahmadrafiei
او نیست با اویی ولی بسیار مادر می‌بینی‌اش نزدیک خود هر بار مادر بعد از سی‌وچندی گذشت سال‌ها باز این قصه دارد می‌شود تکرار مادر عمری‌ست حالا که عصای پیری‌ات را در خاطراتت می‌کنی دیدار مادر عمری‌ست با این حال تنها گریه کردی با قاب عکس مانده بر دیوار مادر #مادران_شهدا #احمد_رفیعی_وردنجانی @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او نیست با اویی ولی بسیار مادر می‌بینی‌اش نزدیک خود هر بار مادر بعد از سی‌وچندی گذشت سال‌ها باز این قصه دارد می‌شود تکرار مادر با شور تکبیر نماز بی‌ریایش هر صبح داری می‌شوی بیدار مادر می‌بینی‌اش یک گوشه قامت بسته تا عرش رویش شکفته چون گلی بی‌خار مادر حتی برایش چای می‌ریزی دم صبح در استکان کوچک گل‌دار مادر آن استکانی که همیشه دوستش داشت آن بچه‌ی مظلوم بی‌آزار مادر آن بچه که می‌گفت وقتی جنگ باشد حرف است سن اندک و بسیار مادر حتی برای سن زیر سیزده سال با عشق آسان است هر دشوار مادر می‌آمد و می‌گفت مادرجان رضایت گفتی نگو دست از سرم بردار مادر می‌گفت مادرجان نمی‌خواهی که باشم در کربلا مولای خود را یار مادر آن‌قدر گفت و گفت تا یک روز گفتی باشد برو جانم، خدایت یار مادر لبخند زد آن بچه‌ی دیروز و دیدی مردانه می‌خندد دگر انگار مادر لبخند زد یک روز و راهی شد به جبهه آن روز، روز آخرین دیدار مادر یک روز در زد آشنایی و چنین گفت: مردانه می‌جنگید در پیکار مادر تا این‌که،.... نشنیدی دگر حرفی و آرام خشکید دستت بر سر دیوار مادر رفتی و دیدی گرچه با چشمان بسته لبخند می‌زد باز چون هر بار مادر با یاد لبخندش ولی یک عمر حالا داری به یادش دیده‌ای خون‌بار مادر عمری‌ست حالا که عصای پیری‌ات را در خاطراتت می‌کنی دیدار مادر عمری‌ست با این حال تنها گریه کردی با قاب عکس مانده بر دیوار مادر @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا