شاعر...
چقدر سال گذشته کسی مسافر شد
رسید مشهد و با هرچه شوق زائر شد
گرفت جذبهی لبخندتان چنان او را
همان زیارت اول دلش مجاور شد
سفر تمام شد و آمد او ،دلش اما...
همیشه در حرمت، غرق شوق حاضر شد
دعای مادر او بود خادمت بشود
دعای مادر او عاقبت موثر شد
خدا کند که قبولش کنی کسی را که...
به عشق دم زدن از اهلبیت (ع) شاعر شد
#امام_رضا
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
نفهمیدم کجا هستم...
خدا را شکر قسمت شد که حالا کربلا هستم
خدا را شکر از یارانِ نزدیک شما هستم
برای آنکه بر جای آورم حق زیارت را
از این موکب به آن موکب پی صرف غذا هستم
نه دیگر فکر آبِ معدنی،هستم پی رانی
به فکر شربتی پر مایه و پر محتوا هستم
گرفتم یک غذا اما دوباره رفته ام در صف
امام من ببین خیلی زرنگ و ناقلا هستم!!
دو باری کرده ام دعوا برایِ صرفِ شاورما
امام من ببین در راهِ یاری تا کجا هستم!
به هر موکب پیِ نذری،شدم با جان ودل حاضر
اماما بنده یک جانبرکفِ خوش اشتها هستم
پی یک جای نرم و سرد بهر خواب می گردم
به فکر موکبی دنج و بدون سر صدا هستم
تشکبالش اگر نو باشد و پَر هست مطلوبم
پی یک خوابِ خوب و ناز در اوجِ صفا هستم
گرفتم چندتایی موز از آن موکب قبلی
در این موکب پیِ انگور زیر دست و پا هستم
مرا حاجت کبابی بود که امشب فراهم شد
نمی آیم حرم دیگر که من حاجت روا هستم
نمی گویم تمام آنچه در راه شکم دیدم
اماما از عزاداران خیلی بی ریا هستم
به پایان آمده وقتِ سفر با درد می گویم:
نفهمیدم نفهمیدم نفهمیدم کجا هستم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
کربلا تا کربلا
تا هست هستی خون پاک تو به جوش است
دریایِ خیلِ عاشقانت در خروش است
لب تشنه جان دادی ولی از خُمِّ یادت
جان تمام عشقبازان باده نوش است
شد کربلایی دیگر اکنون خاکِ غزه
یک سرزمین از خون گلها لاله پوش است
شمرِ زمان امروز صهیون پلید است
در خاکِ غزه نعره ی ظلمش به گوش است
دردا از آنکه عشقِ ثارالله دارد
اما ندای مرگ بر ظلمش،خموش است
دردا که امروز امت اسلام جایِ
جمعی مسلمان صورتِ،مکتب فروش است
مشایه ی امسال راهِ وحدت ماست
وقتِ نمودِ شورِ عزمِ این جیوش است
یعنی که همدردیم با خلقِ فلسطین
وقتی درفشِ چفیه هامان رویِ دوش است
#با_چفیه_می_آییم
#لشکر_حسین_لشکر_قدس
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
"مقداری عربی یاد بگیریم"
زائرِ ایرانیِ تحتِ فشاری بین راه
کرد در مشایه یک مرد عراقی را نگاه
گفت: الآقا سلام الحار، مِن مَن فی الشُما
بنده یحتاجُ الشدیداتًُ لِواحد مُستراح
سُرعهسُرعه چون لتاخیرک لِهذا الامرِخیر
می شود الوضع اینجانب فی الاین ساعت تباه
البرادر، مستراحی النشان الدِه لِمَن
بنده خیلی فی الفشارم ،الاَخی دارم گناه
البرادر العجل گر لا عجل فی الاین عمل
می شوم البنده فی الجمع رفیقان روسیاه
اُه اگر لافهم الباشد چه چیز ،اَلمستراح
چالتًُ الوصل بالوله اِلا اَلگُنده چاه
البرادر المَنِ المسکین به حالًُ زار زار
انتَ فی الخنده نه آنهم اندکی بل قاه قاه
البرادر،الاَخی فی السرعه آن را دِه نشان
رحم کن فی الآنکه آورده ست فی الحاجت پناه
البرادر سُرعه ،دارد می شود الوضع خیت
بربخیزد من نهاد البنده ی درمانده آه
الغرض در لحظه ی نزدیک بحرانی شدن
شد موفق تا کند اوضاع خود را روبه راه
پس،بیاموزید چندین واژه ی لازم که سخت
آبروتان می رود با واژه هایِ اشتباه
با چنین چسباندن" اَل" بر کلام فارسی
بر سر خود می گذاری جان من تنها کلاه
این همه بازی کنی با گوشی ات در طول روز
اندکی اکنون زبان آموز با این دستگاه
الاحمد الرفیعی الوردن الجانی😂
#عربی_بیاموزیم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
آه
ماند پایِ بینصیبم باز هم از راه ،آه
دستم از نخلِ بلندِ وصل شد کوتاه آه
باز هم من ماندم و واگویههای رنجِ خویش
باز هم ماندم من و این حسرتِ جانکاه، آه
موسم مشایه کنج خانه با غم ماندهام،
خانه یعنی چه؟ بگو کنج اسارتگاه ،آه
خانهی ما خانه بر دوشان حریم امن اوست
جز حرم ما را نباشد خانهای دلخواه، آه
آه برخیزد از این آتش که دارم در دلم
آتش افزونتر کند در جان من هرگاه ،آه
مرغ جان در کنج این ماتمسرای تنگِ تن
میزند بر سینه و سر با طنینِ آه ،آه
هاتفی در جان ندایم داد در مشایه است
هرکه دارد میکشد با یادِ ثارالله ،آه
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
چگونه ؟!...
چگونه میشود یک لحظه چشم از جاده بر دارم
که من از شور وحال اربعینیها خبر دارم
چگونه میشود چیزی ببینم غیر از آن جاده
که من با دیدنِ تصویرهایش چشم تر دارم
دوباره شور سرخِ سویِ او رفتن به دل دارم
هوایِ دمبهدم لبیک گفتن را به سر دارم
نگو گرمای تابستان، که ناچیز است این گرما
کنارِ آتشی که من از این غم بر جگر دارم
کجا فکر عیال و خانمان دارم که میداند
که او را از همه دلبستگیها دوستتر دارم
مرا خواندهاست آقای عزیزم با دلم امسال
خودم در خانهام اما دلی گرم سفر دارم
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
"من ایرانم"و...
دوباره ماندهام من با "حلالم کن" شنیدنها
شکوهِ رفتن یارانِ به راهِ عشق دیدنها
چه عطر جنتی میآید از کرب و بلای تو
چه شوقی هست در، از بند این دنیا رهیدنها
برای عاشقانی که به سر دادن شتابانند
چرا حیرت کنم از شوق در با سر دویدنها
چه دلچسب است هر رنجی به شوق دیدن جانان
چه جانبخش است با سودای تو سختی کشیدنها
جهان را طی کنی پای پیاده باز میارزد
به یک آن طعم شیرین نگاهت را چشیدنها
صفایی هست در سعی همه دلدادگان تو
چه شوری هست در جانهایشان وقت رسیدنها
پریشان در فراقم من ،فقط، فکر عراقم من
به جانم میزند آتش"من ایرانم..."شنیدنها
تو خیلی مهربانتر هستی از آنی که بگذاری
بماند عاشق دلدادهای در گوشهای تنها
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشک...
می گویم از شرح فراق خویش با اشک
گویا تر است این روزها از واژه ها اشک
پیغام ما دلدادگان را می رسانی؟
سویِ قتیلِ اشکها امروز یا اشک
خون خدا روی زمین کربلا ریخت
می ریزد از اندوه او حتی خدا اشک
در حیرتم دنیا چرا باقیست وقتی
می ریزد از غم،حضرت خیرالنسا اشک
لبیک گویش یک جهان هستند با چشم
دارد به لب هر ثانیه یا لیتنا اشک
در اربعینش باز از هر سویِ عالم
جاری شده سوی زمین کربلا اشک
از جاده های اربعین ماندیم اما
با لطف و احسانش عنایت شد به ما اشک
#اشک
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
چایِ عراقی
دیگر نمیگویم:عجب دردِ فراقی
نزدیکِ من هستی اگر چه در عراقی
نزدیکتر از من به من هستی، حبیبم
میگیری از حال دلم هر دم سراغی
در قلبِ این لبیکهای یا حسینی
همراهِ این اشکِ روانِ اشتیاقی
قلبم برای عشق شیرینت حرم شد
هر بطن و دهلیزش شده، صحن و رواقی
عشق تو بوده از ازل در سینهی ما
این شورِ بیپایان نبوده اتفاقی
باهرچه میکوشند تا یادت نباشد
اما همیشه یادِ تو باقیست ،باقی
با ذکرِ نامت باز در مشایهام من
سیرابِ "مایِ بارد"م کردهاست ساقی
با لطفِ موکبدار پیری باز، کامم
شیرین شده از تلخیِ چایِ عراقی
#چای_عراقی
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
تصویر ارسالی دوست عزیزم علیرضا تیموری
تاچند؟
هر لحظه تصویری جدید از دوستانم
از کربلایت، میزند آتش به جانم
میسوزد از این غم وجودم شعلهشعله
آتش بیافشاند برون آتشفشانم
کی شعر گویایِ غمی باشد که دارم؟
کی طاقت گفتن از آن دارد زبانم؟
تاکی بگویم از غمِ و درد فراقت؟
تا چند شعر از غصه و حسرت بخوانم؟
من بیتوام یک پیکر خشکیده در هم
آه ای که باشد یاد تو روح و روانم
من بیتو جسمی مرده در آغوش مرگم
با عشقِ تو جزء شمارِ زندگانم
عمرم سراسر با تو رد شد، کاش روزی
در کربلا پایان بگیرد داستانم
#چای_عراقی
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#جامانده
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei