سفرهی غفران
بندهای سرگشته در گمراهی و عُصیان خویش
بندهای مشغول دنیای گناهستان خویش
بندهای که سالهایی چند در دنیای درد
گشته دنبال دوای درد بیدرمان خویش
این نمکپرورده که حتی نمکدان را شکست
لحظههای شکر را ماندهاست در کفران خویش
این که از حد رد شده دیگر شمار توبهاش
این که با جرمش شکسته بارها پیمان خویش
دل به دنیا بسته و ماندهاست بیحاصل ولی
باز هم میجویدش با چشم سرگردان خویش
سوی آزادی مرا میخواندی و لج کردهام
وه چه بد خو کردهام با نخوت زندان خویش
من شدم دور از تو و چشم تو دنبال من است
مثل چشم مادری دنبال فرزندان خویش
تو فراموشم نکردی بودهای پی جوی من
من که بودم سالها دلبستهی نسیان خویش
بارها در نا امیدیها، امیدم دادهای
گفتهای برخیز از غمخانهی حرمان خویش
بر منی که دور از یاد تو قلبم سنگ شد
باز هم باراندهای از مرحمت باران خویش
باز فرصت دادهای تا بندهی خوبی شوم
میهمانم کردهای بر سفرهی غفران خویش
باز دست مهر بر سر میکشی این بنده را
شرمگینم میکنی، ای خوب، با احسان خویش
#مناجات
#شب_قدر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei