eitaa logo
دست خط (اشعار علی گلی حسین آبادی)
236 دنبال‌کننده
225 عکس
72 ویدیو
3 فایل
ارتباط با مدیر کانال علی گلی حسین آبادی @aligoli1365
مشاهده در ایتا
دانلود
طوفان فقط گرد و غباری کوچک از ماست یک قطره از خشمی که ما داریم، دریاست ای سایه‌ی مرحب ببین خیبر به خیبر در چشم‌هایت سرنوشتی تلخ پیداست وقتی شهادت شهروند ماست دیگر در مکتب ما مرگ، یک احساس زیباست با هر شهید تازه باید سروتر شد باید تبسم کرد و بیش از پیش برخواست «إنّا فَتحنا...» این شروعی با شکوه است این قصه پایانش طلوع صبح فرداست
صلابت موج می‌زد در کلامش سند کردند غیرت را به نامش به زینب اقتدا کرده‌ست این زن جهان حیران شد از شور و قیامش
ما که در قبضه‌ی خود هیبت طوفان داریم قدرتی سخت تر از شعله‌ی سوزان داریم یا علی هو مددی ما به نبرد آمده‌ایم ذوالفقاریم و دوتا چشمه‌ی ایمان داریم شوق نابودی‌تان قصه‌ی لالایی ماست با «ید الله» در این واقعه پیمان داریم تا خدایان شما را همه در بند کنیم در دل پیر و جوان ملک سلیمان داریم در شهیدان «الی القدس» ببینید که ما سوی نابودی‌تان یکسره جریان داریم ما دماوند‌ترین مردم دنیا هستیم ریشه در خاک خدا، کشور ایران داریم 27 خرداد 1404 وعده صادق 3
وقت آن است که از نقشه تو را برداریم ما نبردیم و به پایان تو باور داریم ما سر صلح نداریم و هراسی از جنگ یادگاری است که از فاتح خیبر داریم ما و تسلیم شدن؟ موج مگر می‌میرد؟ بی گمان ما دلی از موج فراتر داریم آسمان شعله به دست آمده بالای سرت تا بفهمی که هنوز این‌همه لشکر داریم رشته کوهیم که پشت سر هم صف بستیم ما به تعداد وطن یار و برادر داریم در لغتنامه‌ی ما واژه‌ی ترسیدن نیست چشم وا کن که ببینی همگی سرداریم بی گمان این ضربان نیست که در سینه‌ی ماست ما درون دل خود عشق به رهبر داریم
لب تر کن و زمین و زمان را به هم بزن با ذوالفقار زخم دو دم بر ستم بزن هرگز کسی حریف نگاهت نمی‌شود با اقتدار مثل همیشه قدم بزن یک عمر زیر پرچم عباس بوده‌ای حالا رجز بخوان، دو سه رکعت علم بزن این روزها که، میر و علمدار حق تویی چرخی دوباره دور و بر این حرم بزن گویا سر یزید اضافی‌ست بر تنش برخیز و کربلای جدیدی رقم بزن ما با تو قله‌ایم، دماوند و با شکوه فرمان بده سیاهی شب را به هم بزن
در جواب شرارت و حمله‌ی آمریکا به ایران ای لکه‌ی تا همیشه ننگ آمریکا ای کشور صدهزار رنگ آمریکا ای دیو پلید کاغذی ما گفتیم با رستم و تیغ آن نجنگ آمریکا گفتیم که دست تو قلم خواهد شد از عمر تو ای پلید کم خواهد شد «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ...» می‌خوانیم پایان تو پایان ستم خواهد شد در قبضه‌ی خود سلاح باور داریم باید که تو را از این زمین برداریم گفتیم که این نبرد پیروزی ماست در کشور خود سایه‌ی رهبر داریم
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹یومَ تَبیَضُّ وُجوه🔹 من به غم‌های تو محتاج‌تر از لبخندم من به این ناله به این اشک، ارادتمندم کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو قطره‌ام باز به دریای تو می‌پیوندم دائماً ذکر تو‌ را زیر لبش می‌گوید هم‌صدا با همۀ سینه‌زنان سربندم عشق دنیای عجیبی‌ست؛ که با بودن آن از غم و سوختن و آه شدن خرسندم پای داغت همۀ هستی من می‌سوزد و چه خوش‌بختم اگر دانه‌ای از اسپندم «یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست با همین آیه چه خوب‌ است که بشناسندم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5952@ShereHeyat
در کشور ما پرچم ایمان زنده است در هر نفسش یاد شهیدان زنده است اسلام و وطن فرق ندارد وقتی جمهوری اسلامی ایران زنده است
تمام دشت پر از رد پای دریا شد صدای علقمه آمد گل از گلش وا شد فرات دست به سینه بلند شد از جا فرات خیره به قد بلند سقا شد چقدر موج به لبهای او تعارف کرد و سر گذاشت به پایش پر از تمنا شد چکید قطره‌ی اشکش به روی دامن آب هزار موج عطش در فرات پیدا شد چه شد که قلب زمان ایستاد آن لحظه ستاره‌های جهان اشک آسمان‌ها شد همین که تیر به نزدیک مشک او آمد دعای علقمه یا کاشف البلایا شد شکست پشت تمام جهان شبیه حسین جهان گرفت و گمانم معاد برپا شد حسین اشک خدا بود و روی خاک افتاد نسیم گریه‌ی او روضه‌خوان دنیا شد زمان شکسته شکسته به خیمه آمد و گفت حسین داغ برادر که دید تنها شد
🔹شعلۀ باران🔹 می‌نویسند جهان چهرۀ شادابی داشت هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت سجده می‌کرد به پیشانی او مهر نماز نزد او سجده برای خودش آدابی داشت موج‌ها پشت سر او همه صف می‌بستند سر سجاده که دریا دل بی‌تابی داشت اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش آری او نیز برای خودش اصحابی داشت بعد از آن واقعه با شعلۀ باران می‌سوخت او که یک عمر فقط گریه و بی‌خوابی داشت اشک در محضر او ذکر مصیبت می‌کرد تا که می‌دید کسی ظرف پر از آبی داشت 📝
شکوه ماتمت را دوست دارم شمیم پرچمت را دوست دارم شهیدم کن میان روضه‌هایت که مردن از غمت را دوست دارم
علیه‌السلام 🔹یا امان الخائفین🔹 سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی کیستم؟ عرض سلامم، بال در بالِ نسیم می‌کشد آن‌که مرا هر صبح تا مشهد تویی صبح مشهد زندگی تازه‌ای در من دمید حس شیرینی که در خود زندگی دارد تویی ای نگاه لطف تو بی‌ابتدا بی‌انتها من چه می‌فهمم، گمانم معنی سرمد تویی یا امان الخائفین! آیا امانم می‌دهی؟ آن‌که نگذارد تفاوت بین خوب و بد تویی آمدم از خویش تا تو ای نگاه بی‌کران سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی 📝