eitaa logo
اشعار "عاصی"
410 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
این اختیار چیست برایم بجز عذاب...؟! این اختیار کرده دلم را چنین خراب با جبر ، خدا به ره آور دل مرا... با اختیار گنه ام گشته بی حساب! "عاصی" 😭😭😭
** چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز ڪز خطا نادم نگردیدن خطاے دیگر است # صائب_تبریـــزے 🌹🍃❤️
دو لنگه درب حرم باز، مثل آغوشت همیشه هست پذیرای بی پناهی‌ها شاعر... 🍃🌹🍃🌹
"یک غزل خواندم برایش موقع دیدار او" کاش می‌شد خام گردد تا شوم من یار او گرچه او گل باشد و جایش گلستان و منم... هر کجا او می رود پایین پایش خار او لب انار و چشم هایش چون ستاره پر ز نور دیدم از روزی که او را من شدم بیمار او خواب گشته بر من عاصی حرام ، بیدار من هی توهم میزنم من گشته ام دلدار او بوسه ای خواهم از او گر پیش من آید سحر بارالهی دست من انداز امشب کار او "عاصی" 🍃❤️🍃
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد آه يکى گرفت ،به پاى همه نوشت ما باهم آمديم که با هم حساب کرد با اين خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد يک دم صدا زديم, دمادم حساب کرد پيش کريم ، دست به جيبم نميبرم خرج من است، کيسه حاتم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اينجا چه ميکنم؟! منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد مقصد عبوديت که نباشد، نميشود حتى روى عبادت بلعم حساب کرد معلوم بود آبرويم را نميبرد از اولش گناه مرا کم حساب کرد اول بنا نداشت حسابم کند ولى وقتى که ديد فاطمه دارم، حساب کرد ما را اگر خدا نخرد، ميخرد على بايد به روى شاه دو عالم حساب کرد اين گريه قابليت غفران نداشت که... پس روى گريه هاى محرم حساب کرد فرمود "بالحسين" بگو،گفتم و خريد يعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد چيزى نمانده بود که بيرونمان کنند ممنون حيدريم که درهم حساب کرد
هدایت شده از ناصح
حکمت ۲۱۸.mp3
2.58M
✍حکمت۲۱۸ ✅قَالَ علی علیه السلام: حَسَدُ الصَّدِيقِ، مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ. ✅امیر المومنین علیه السلام: حسادت با رفيق از بيمارى دوستى است. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈       @hmmnasehe ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
. مجازات من عابد ز عشق تو همین بس بود... تمام شهر فهمیدند شدم من عاشق رویت شدم رسواتر از مجنون در این دنیای بی پیکر به دارم کِش تو ای دلبر به یک طره ز گیسویت! "عاصی" 💔❤️
ما قوّت پرواز نداریم و گرنه عمری ست که صیاد شکسته ست قفس را
قاصدک هاى پریشان را که با خود ، باد برد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند سیل وقتی خانه‌ای را برد ، از بنیاد برد عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها هر که لاف عشق زد ، نامی هم از فرهاد برد
. "چشم شاعر کش تو دیدم و با خود گفتم ..." دو سه دیوان غزل ناب به چشمش دارد! "عاصی" ❤️