8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | خالق اثر ماندگار «آمدم ای شاه پناهم بده» به دیار باقی شتافت
◼️ استاد محمدعلی کریمخانی، خواننده قطعه مشهور «آمدم ای شاه پناهم بده» ساعتی پیش در ۷۱ سالگی درگذشت.
🌹هدیه نثار روح پاکشان صلوات
MohammadAli KarimKhani - Amadam Ey Shah Panaham Bede (128).mp3
4.32M
🎼 قطعه مشهور «آمدمای شاه پناهم بده» از مرحوم استاد محمدعلی کریمخانی
🍃🌹🍃🌹
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است
در وصف تنات شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتحات، قلمِ شاعر و نقاش
زیباییِ تو، کار به دست همه داده است!
شـاید قلم فرشچیان معجزهای کرد
بازار هنر چند صباحی است کساد است!
جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست
نقاشیِ رنگِ لبت اینقدر که شاد است
یک کار فقط روسریات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
#محمدحسین_ملکیان
🍃🌹🍃🌹
دور از تو غریب و بی نشان افتادم
چون چایی سردی از دهان افتادم
اندوه تو چون ریشه ی "رادیکال" است
در زیر غم تو از "توان" افتادم
#سید_مهدی_حسینی
من وفادارم به غم، غم بیوفایی میکند
هر چه با من میکند دست جدایی میکند
در نبود چشمهای بینظیرت نازنین
چشمم از نامردمان شادی گدایی میکند
درد دارم، درد، میدانی عزیزم درد چیست؟
درد بر دنیای من فرمانروایی میکند
دستهایت دستهایم را نمیگیرد ولی
چشمهایت چشمهایم را هوایی میکند
سالها غیر از خدا در قلب من چیزی نبود
حالیا اما پریرویی خدایی میکند
#سیدتقی_سیدی
🍃❤️🍃❤️
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «قلم به دست گرفتم خدا خدا بنویسم...» باصدای مرحوم استاد کریمخانی
🍃🌹🍃🌹
🌹خاطراتی از شهید دکتر مصطفی چمران
🍃مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند.
خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی، که مدیر آن جاست صحبت کند.
البرز دبیرستان خوبی بود، ولی شهریه می گرفت.دکتر چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت:
پسر جان تو قبولی . شهریه هم لازم نیست بدهی!
🍃سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد.
شد هجده ، بالاترین نمره!
🍃ما سه نفر بودیم ، با دکتر چهار نفر. آن ها تقریبا چهارصد نفر. شروع کردند به شعار دادن و بدو بی راه گفتن، چند نفر آمدند که دکتر را بزنند!
مثلا آمده بودیم دانشگاه سخنرانی، از درپشتی سالن آمدیم بیرون، دنبالمان می آمدند، به دکتر گفتیم:« اجازه بده ادبشان کنیم »،
گفت «عزیز، خدا این ها را زده».
دکتر را که سوار ماشین کردیم ، چند تا از پر سر و صداهاشان را گرفتیم آوردیم ستاد.
معلوم نشد دکتر از کجا فهمیده بود، آمد توی اتاق حسابی دعوامان کرد.
نرسیده برگشتیم و رساندیمشان دانشگاه، با سلام و صلوات!
🍃گفتم "دکتر جان، جلسه رو می ذاریم همین جا، فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمی ده.
ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بذاریم این اتاق...
.گفت: ببین اگه می شه برای همه ی سنگرا کولر بذارید، بسم ا... آخریش هم اتاق من!
🍃ناهار اشرافی داشتیم؛ ماست!
سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید. دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره،
یکی می پرسید "این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟"
🍃با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس می رفت، نه شورای عالی دفاع.
یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود گفت "به دکتر بگو بیا تهران."
گفتم "عهد کرده با خودش، نمی آد."
گفت "نه، بگو بیاد. امام دلش برای دکتر تنگ شده."
بهش گفتم، گفت "چشم. همین فردا می ریم."
✅هدیه به این بزرگمرد صلواتی بفرستیم