شراره می کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست ؟
.
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست ؟
.
حدیث حسن تو را نور می برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می برد بر دست
.
چنین به آب زدن ، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
.
چو دست برد به تیغ ، آسمانیان گفتند :
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست ؟
.
برای آن که بیفتد به کار یار ، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
.
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب ، کشتی و آن دشت ، بَحر و لنگر دست
.
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
.
فرشته گفت : بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله ای داده است کم تر دست
.
صنوبری تو و سروی ، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
.
چو شیر ، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار ، دیگر دست
.
گرفت تا که به دندان ، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
.
هوای ماندن و بردن به خیمه ، آبِ زلال
اگر نداشت ، چه اندیشه داشت در سر ، دست ؟
.
مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر ، دست
.
به خون چو جعفر طیار بال و پر می زد
شنیده بود : شود بال ، روز محشر ، دست
.
حکایت تو به ام البنین که خواهد گفت
وزین حدیث ، چه حالی دهد به مادر دست ؟
.
به همدلی ، همه کس دست می دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
.
در آن سموم خزان آن قدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست
.
به پای بوس تو آیم به سر ، به گوشه چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
.
نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست
.
به دوست هر چه دهد ، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین می دهد به دلبر دست
✍️: #ابوالفضل_زرویی
#حضرت_ابالفضل #قمر_بنی_هاشم #کربلا #علقمه
🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592