eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو «حاجت روا شوند هزاران هزارها» یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطف سوارها... ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده‌ایم از این اختیارها باید برای دیدن تو «مهزیار» شد یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها... یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاده بارها شب‌ها بدون آمدنت صبح ظلمت‌اند برگرد ای توسل شب زنده‌دارها این دست‌ها به لطف تو ظرف گدایی‌اند ای أیّهاالعزیز تمام ندارها ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
مى شود فرصت دیدار مهیّا حتماً بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً اى که دنبال دواى غم هجران هستى مى شود درد نهان تو مداوا حتماً اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً ثمر گریه ى ما خنده ى روز فرج است آن زمان مى شکفد خنده به لب ها حتماً دورى غیبت طولانى و تأخیر ظهور امتحانى است براى همه ى ما حتماً کار ما منتظران چیست؟ امید و تقوا غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً هرکه در زمره ى ما منتظران مى باشد مى کند تا به ابد پشت به دنیا حتماً انبیاء منتظر آمدنش مى باشند مى رسد پشت سرش حضرت عیسى حتماً کاش باشیم و ببینیم که روز رجعت مى سپارد عَلَم خویش به سقّا حتماً زره شیر خدا بر تن و شمشیر به دست مى رسد منتقم حضرت زهرا(س) حتماً انتقام دَرِ آتش زده را مى گیرد و به آتش بکشد آن دو نفر را حتماً ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حمله آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم تَهِ پیاله خود را کنارِ سر می ریخت قمار وتشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم عزیز کرده زهرا کنیزِ مردم نیست اشاره دو سه تا را به چشمِ خود دیدم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح الرجال اند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود زن هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد از بام ها بر فرق من آتش فشاندنـد مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم صیدبـه خـون غلتیدۀ بـالای بامم وقتی که خود را از عطش بی تاب دیدم عکس لب خشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز انگـار می بینم جراحـات تنـت را خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را انگـار می بینم گُلان پـرپـرت را پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را انگار می بینم که بعد از قتـل یـاران هم تیرباران می شوی هم سنگ باران انگـار مـی بینم ذبیـح کـوچکت را زخم گلوی شیرخواره کودکت را انگار می بینم که با اشک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگار بينم غرق خـون آیینه ات را جای سم اسبان و زخم سینه ات را انگار می بینم که شمر آید بـه گودال انگار می بینم زدی در خون پر و بال انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من تنهـا نـه ايـن نامردمردم می کُشندم در کـوچه های شهر کوفه می کِشندم «میثم »شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دل ها را به بحر خون نشاندی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
زین وداع آتشین، کز شهر قرآن می کنی آستان وحی را، بی تاب و حیران می کنی ای که با جمعی پریشان، از مدینه می روی قلب زهرا را، ز حال خود پریشان می کنی تا ابد بنیاد غم، از غصه ات ماند به پا کاخ شادی را چرا با خاک یکسان می کنی؟ ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات از چه با این اشکها ایجاد طوفان می کنی؟ با عزیزان می روی و، زادگاه خویش را پیش چشم فاطمه، خالی ز جانان می کنی سینه بشکسته او، رفت از یادش دگر با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می کنی مصطفی را قصه پیراهنت مدهوش کرد زینب از این پیرهن بردن، پشیمان می کنی ای ذبیح کربلا، جان ها فدای حج تو ای که خود را در منای عشق، قربان می کنی در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسین کآمدی، در بیت حق، تجدید پیمان می کنی اشک بیت الله می جوشد، ز چشم زمزمش از حرم، ثارالها، تا قصد هجران می کنی کعبه بگرفته ست دامانت، که برگرد ای حسین این حرم را، ز فراقت، جسم بی جان می کنی مروه گردد بی فروغ و، بی صفا گردد صفا کربلا خوش باد، کآنجا را گلستان می کنی نهضت خونین تو، سرمشق آزادی بود بهترین تعلیم را، از درس قرآن می کنی جان فدای تربت تو، ای طبیب جسم و جان درد عالم را به درد خویش درمان می کنی ابر رحمت می شود، این چشمه اشکت ز آن، تاریک قبرت، نور باران می کنی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
امروز به کوی تو گرفتار زیاد است مثل من شرمنده گنهکار زیاد است اما کرم توست که بسیار زیاد است بخشندگی ات حضرت غفار زیاد است آمد وسط روز گنهکارِ فراری با نامه جرم و گنهم کار نداری جا مانده ماه رمضان آمده امروز آلودهٔ بی نام و نشان آمده امروز چون طفلِ فراری نگران آمده امروز خسران زده ای گریه کنان آمده امروز گفتی که گناه دل پر آه ببخشی امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم روز عرفه آمد و شد تازه امیدم آغوش گشودی که به سوی تو دویدم برگشته ام و خسته از این فاصله هستم من توبهٔ بسته به شب قدر شکستم آفت زده بر حاصل من بار ندارد این بار به غیر از تو خریدار ندارد این بنده خودش آمده پس جار ندارد گفتند زمین خورده که آزار ندارد لعنت به کسی که به زمین خورده لگد زد برآینه ای سنگ زد و وای چه بد زد هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی من را برسانید به یار عرفاتی جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی امروز نظرها همه بر دست حسین است چشمان خدا جانب بین الحرمین است امروز ز چشمان حسین اشک روان است فریادِ حسین کوفه میا ورد زبان است زهرا به دلِ سوخته اش مرثیه خوان است عباس بیا زینب کبری نگران است فکرش بخدا شعله در این سینه کشیده این پرده نشین کوچه و بازار ندیده جمع اند محارم همه دور و بر زینب تعظیم نمایند همه محضر زینب ارباب شده سایهٔ روی سر زینب یک عمر ندیده است کسی معجر زینب تاکه نکند دخت علی دلهره احساس زانو زده پیش قدمش حضرت عباس ای کاش که این قافله آزار نبیند در کرببلا داغ علمدار نبیند چشمان حرم کوچه و بازار نبیند این قافله را چشم خریدار نبیند این راه پس از کرببلا راهِ عذاب است این راه مسیرش وسط بزم شراب است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
🚨اطلاعیه فوری و مهم🚨 با سلام طبق سنوات گذشته ابتدا اشعار محرم سال گذشته در کانال قرار گرفت...☝️ و مجموعه سبکهای سینه زنی ویژه ماه از تاریخ ۱۴۰۲/۴/۹ به تدریج در کانال های(تلگرام، ایتا و روبیکا) انجمن ادبی تصنیف سرایان تکیه نوکری بارگزاری خواهد شد. 🔹لطفا رسانه باشید...🔹 آدرس کانال تلگرام: https://t.me/tekyenokari
دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:) خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟ نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست (۱) من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲) وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين» دست او در دست من، يا دست من در دست اوست ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم» طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم» چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات» خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات» هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
مي رسد قصه به آن جا که جهان زيبا شد با جهاز شتران کوه اُحد بر پا شد و از آن آينه با آينه بالا مي رفت دست در دست خودش يک تنه بالا مي رفت تا که از غار حرا بعثت ديگر آرد پيش چشم همه از دامنه بالا مي رفت تا شهادت بدهد عشق ولي الله است پله در پله از آن ماذنه بالا مي رفت پيش چشم همه دست پسر بنت اسد بين دست پسر آمنه بالا مي رفت گفت: اين بار به پايان سفر مي گويم «بارها گفته ام و بار دگر مي گويم» راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست کهکشان ها نخي از وصله ي نعلين علي ست گفت ساقيِ من اين مرد و سبويم دستش بگذاريد که يک شمّه بگويم، دستش هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سيب تعارف کرده گفتني ها همگي گفته شد آن جا اما واژه در واژه شنيدند صدا را اما... سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آن که فهميد و خودش را به نفهميدن زد مي رود قصه ي ما سوي سرانجام آرام دفتر قصه ورق مي خورد آرام آرام ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
برپا شده است در دل من خیمه غمی جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی این بیت سست را نفروشم به عالمی گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش آشفته ام میان صفوف منظمی می خوانی ام به حکم روایات روشنی می خواهمت مطابق آیات محکمی ذی الحجه اش درست به پایان نمی رسد تقویم اگر نداشته باشد محرمی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
من و این روضه ها الحمدلله من و یاد شما الحمدلله من و ماه محرم زنده بودن بود حُسن عطا الحمدلله نبودم، حق مرا سینه زنت کرد شدم اهل بکا الحمدلله من از دامان پاک مادر خود تو را گشتم گدا الحمدلله من از هیئت هزاران خیر دیدم شدم حاجت روا الحمدلله سیاهی عزایت نور محض است که گشته رزق ما الحمدلله رسد روزی که در سجده بگویم رسیدم کربلا الحمدلله؟ ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شرمنده‌ی شما شدم آقا مرا ببخش در کوچه مانده‌ام تک و تنها مرا ببخش آن نامه کاشکی که به دستت نمی‌رسید گفتم بیا، به خاطر زهرا مرا ببخش آقا گمان کنم که به همراه کاروان می‌آوری سه‌ساله‌ی خود را مرا ببخش با ساقی‌ات بگو که فقط فکر آب باش از قول من بگو تو به سقا مرا ببخش فردا ز بام دارالاماره صدا زنم یا اینکه سمت کوفه میا یا مرا ببخش باعث منم که خواهرت آواره شد حسین شرمنده‌ام ز زینب کبری مرا ببخش دیدم درون جمعیت انگار حرمله تیر سه‌شعبه کرد مهیا مرا ببخش اینجا همه ز نام علی کینه داشتند سربسته، وای از دل لیلا مرا ببخش جان می‌دهی غریب، تو بر خاک و کوفیان با خنده می‌کنند تماشا مرا ببخش جایی که می‌شود تن تو پایمال اسب آقای من کرم کن و آنجا مرا ببخش ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین کوفه شود مصیبت عظما مرا ببخش وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم مولا ز روی نیزه‌ی اعدا مرا ببخش ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592