ای همه خلق جهان شاهد یکتائی تو
دل ما بیت الهی زدل آرائی تو
با وجود رخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت به زیبائی تو
سجدۀ شکر به مقتل پی هفتادو دو داغ
بوده یک قصّۀ کوچک زشکیبائی تو
دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت
زهی از بذل و جوانمردی و آقائی تو
بی وجود تو همه عالم و آدم تنهاست
با همه بی کسی و غربت و تنهائی تو
چین اندوه به پیشانی خورشید انداخت
آفتاب رخ بر نیزه تماشائی تو
سزد از اشک، شود دامن خشکی دریا
بر لب خشک تو و دیدۀ دریائی تو
نخل توحید زخون تو بقا یافت، از آن
چوب زد خصم به لب های مسیحائی تو
بس که بر پیکر تو زخم روی زخم زدند
گشت مشکل به یتیم تو شناسائی تو
لالۀ پرپر زهرائی و چشم (میثم)
گل در این باغ ندیده به شکوفائی تو
✍: #غلامرضا_سازگار
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام
اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام
این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را میدهی با یک نگاهت التیام
ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام
در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الاَنام...
کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بیحیا آمد چو شام
لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
تشت رسوایی او افتاد از بالای بام
تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام
خیمههای آل عصمت را که آتش میزدند
میدویدی در بیابان اشکریز و تشنهکام...
ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام...
گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه میزد اتهام
حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن، جانب دارالسلام
بسکه بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام
تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام...
در کنار قبر بیشمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام
از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام
بر تو میگریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو میگریم که شد با خون دل عمرت تمام...
✍: #غلامرضا_سازگار
#امام_باقر #شهادت_امام_باقر #ماه_ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح الرجال اند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زن هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بام ها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صیدبـه خـون غلتیدۀ بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بی تاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار می بینم جراحـات تنـت را
خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را
انگـار می بینم گُلان پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار می بینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران می شوی هم سنگ باران
انگـار مـی بینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار می بینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دستِ بریده
انگار بينم غرق خـون آیینه ات را
جای سم اسبان و زخم سینه ات را
انگار می بینم که شمر آید بـه گودال
انگار می بینم زدی در خون پر و بال
انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ايـن نامردمردم می کُشندم
در کـوچه های شهر کوفه می کِشندم
«میثم »شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دل ها را به بحر خون نشاندی
✍: #غلامرضا_سازگار
#حضرت_مسلم #مسلم_بن_عقیل #شهادت_حضرت_مسلم #شهادت_مسلم_بن_عقیل #شب_اول_محرم
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر
امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر
ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر
پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر
ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر
چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر
ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر
به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر
دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر
بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر
به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام "میثم" و خلق خدا و خالق داور
✍: #غلامرضا_سازگار
#شب_چهارم_محرم #محرم #طفلان_حضرت_زینب #حضرت_زینب
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شمعها از پای تا سر سوخته
مـانده یک پروانه پر سوخته
نـام آن پـروانه عبـدالله بـود
اختری تـابندهتر از مـاه بود
کرده از اندام لاهوتی خروج
یافته تـا بـامِ «أوْ أدنی» عروج
خون پاکش زاد و جانش راحله
تـار مـویش عالمی را سلسله
صـورتش مـانند بابا دلگشــا
دستهای کوچکش مشکلگشا
رخ چو قرآن چشم و ابرو آیهاش
آفتــاب آیینــهدار سایــهاش
مجتبـایی بــا حسین آمیـخته
بر دو کتفش زلف قاسم ریخته
از درون خیمه همچون برق آه
شـد روان با ناله سوی قتلگاه
پیش رو عمـو خریدارش شده
پشت سر عمـه گرفتارش شده
بـر گرفته آستینش را بـه چنگ
کای کمر بهر شهادت بسته تنگ!
ای دو صد دامت به پیشِ رو مرو
ایـن همـه صیاد و یک آهو مرو
کودک ده سالـه و میـدان جنگ
یک نهال نازک و باران سنگ
دشمن اینجا گر ببیند طفلِ شیر
شیر اگـر خواهد زند او را به تیر
تو گل و، صحرا پر از خار و خس است
بهر مـا داغ عـلیاصغر بـس است
با شهامت گفت آن ده ساله مرد
طفـل مـا هـرگز نترسد از نبرد
بیعمو ماندن همه شرمندگی است
بـا عمو مـردن کمال زندگی است
تشنگی با او لب دریا خوش است
آب اگر او تشنـه باشد، آتش است
بــوده از آغــاز عمـرم انتظار
تـا کنم جـان در ره جانان نثار
جـان عمه بود و هستم را مگیر
وقت جانبازی است دستم را مگیر
عمه جان در تاب و تب افتـادهام
آخــر از قـاسم عقب افتــادهام
نالهای با سوز و تاب و تب کشید
آستیـن از پنجه زیــنب کــشید
تیر گشت و قلب لشکر را شکافت
پـرکشید و جــانب مقتــل شتافت
دیــد قــاتل در کنـار قتلگــاه
تیغ بـگْرفته بـه قصدِ قتلِ شــاه
تــا نیایـد دست داور را گـزند
کرد دست کوچک خود را بـلند
در هــوای یـاری دستِ خـدا
دسـت عبـدالله شـد از تن جدا
گفت نه تنها سر و دستم فدات
نیستم کـن ای همـه هستم فدات!
آمدم تا در رهت فـانی شوم
در منـای عشق قربـانی شوم
کاش میبودم هزاران دست و سر
تـا بـرای یـاریات میشد سپر
قطرهگر خون گشت، دریا شاد باد
ذرهگـر شـد محو، مهرآباد بـاد
تو سلامت، گرچه ما را سر شکست
دست ساقی باز اگر ساغر شکست
ای همـه جـانها بـه قربان تنت
دســت عبــدالله وقـف دامنـت
چون به پاس دست حق از تن جداست
دست ما هم بعد از این دستِ خداست
هر که در ما گشت، فانی ما شود
قطره دریایی چو شد، دریا شود
تا دهم بر لشکر دشمن شکست
دست خود را چون عَلم گیرم به دست
بــا همین دستم تو را یاری کنم
مثــل عبّــاست علـمداری کنم
بــود در آغوش عمّش ولوله
کز کمـان بشتافت تیـرِ حرمله
تیر زهرآلود با سرعت شتافت
چون گریبان حنجر او را شکافت
گوشة چشمی بــه عمّو باز کرد
مرغ روحش از قفس پرواز کرد
بــا گلوی پاره در دشت قتال
شه تماشا کرد و او زد بال بال
همچو جان بگْرفت مولا در برش
تــازه شــد داغِ علیِّاصـغرش
گریـه مــا مرهـمِ زخـمِ تنش
اشک «میثم» باد وقفِ دامنش
✍: #غلامرضا_سازگار
#عبدالله_ابن_حسن #شب_پنجم_محرم #محرم
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
عمر جاوید به شیرینی آن یکدم نیست..
تا خدایی خدا هست، لوای تو به پاست
زآنکه جز دست خدا، حافظ این پرچم نیست
هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند
که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست..
ملک هستی همه ماتمکدۀ توست حسین
جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست
گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند
اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست
گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم
که جراحات تنت را به از این مرهم نیست
تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو
پایۀ ظلم که در دار جهان محکم نیست
سائل توست کسی کز تو، تو را خواهد و بس
آنکه شد طالب تو در طلب دِرهم نیست
داد مظلومی تو ملک خدا را پر کرد
عالمی نیست که با یاد غمت، دَرهم نیست..
✍: #غلامرضا_سازگار
#امام_حسین #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#شب_زیارتی #کربلا
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را
به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
هزار حیف که یارش نداشت یارایی
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه ی نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بینشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکستهپری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟
به جز به باغ امید علی و زهرایش
که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را
چه قرنها که ستم بر علی شده میثم
که ریختند بسی خون شیعیانش را
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا #فاطمیه #حضرت_فاطمه #دهه_فاطمیه #حجاب #حجاب_فاطمی
#شهادت_حضرت_فاطمه
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی
آسمان زشت شده با همۀ زیبایی
تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت
منم و خانۀ آتش زده و تنهایی
از نماز شب و آوای دعای زینب
حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی
باکه این قصّه بگویم که پس ازمرگ رسول
من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی
ایستادی در خانه ز پی یاری من
دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی
زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر
وای از اینهمه بی باکی و بی پروایی
جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد
سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی
ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد
که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی
کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند
می گرفتند ز چشمان علی بینایی
تا دم مرگ عزا دار توام یا زهرا
ای عزدار تو هر شیعۀ عاشورایی
چشم «میثم» همه جا در غم زهرا گردید
نیست در حشر به جز اشک ورا دارایی
✍: #غلامرضا_سازگار #میثم
#حضرت_زهرا #فاطمیه #حضرت_فاطمه #دهه_فاطمیه #حجاب #حجاب_فاطمی
#شهادت_حضرت_فاطمه
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد
که چون سلام پدر بیجواب شد مادر
حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر
میان آن همه دشمن که میزدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر
نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر
به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر
به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت
پدر کنار مزار تو آب شد مادر
✍: استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا #فاطمیه #حضرت_فاطمه #دهه_فاطمیه #حجاب #حجاب_فاطمی
#شهادت_حضرت_فاطمه #ایام_فاطمیه
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
جمال غیب خداوند، مظهرش زهراست
رسول، روح و روان مطهرش زهراست
پیمبـری کـه به قرآن خویش مینازد
یقین کنید که قرآن دیگرش زهراست
نبـی تمامـی تـوحید را در او دیـده
علی جمال خداوندْ منظرش زهراست
درود باد به مردی که خاکِ درگه اوست
سلام باد بر آن زن که رهبرش زهراست
به هـر فلک که گذر کرد خواجۀ لولاک
به چشم فاطمه بین دید، محورش زهراست
علـی کـه کفـو نـدارد چو ذات اقدس حق
از آن کشد به فلک سر که همسرش زهراست
حسین گفـت: بـه نـزد ستمگـران هرگز
ذلیل نیست عزیزی که مادرش زهراست
چگونه خصم به روی علی کشد شمشیر؟
که جان به کف همه جا در برابرش زهراست
بـه آیـه آیهی قــرآن قســم کـه این قرآن
زبان و روح و نگهبان و داورش زهراست
حرامـزاده! مکــن شیعـه را چنیـن تهدید
که هر که شیعه بوَد، یار و یاورش زهراست
چگونـه دیـن رسـول خـدا رود از دست
مگـر نـه دختـر اسـلامْ پرورش زهراست
کجا ز نامه و میـزان و محشرش باک است
کسی که نامه و میزان و محشرش زهراست
نبـی کـه عـاشق روی بـلال اوست بهشت
بهشـت قـرب خداونـدِ اکبـرش زهراست
✍: استاد #غلامرضا_سازگار
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را
بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه
نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را
ببر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا
که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را
ز تو ای دست، ممنونم که بر یاری دست حق
گرفتی از غلاف تیغ قنفذ اجر زهرا را
علی تنها، همه دشمن، تو بشکسته، من افتاده
خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟
اجل را دور سر گردانده ام تا بر علی گریم
و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
من از بهر علی گریان، علی از بهر من گریان
به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را
سراپا دردم و لب بستم و خاموشم از گفتن
مگر گاهی که دور از چشم زینب بینم اسما را
✍ استاد حاج #غلامرضا_سازگار
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سبّوحیان فریفتۀ ذکر دائمت
قدّوسیان مدیحهسرای همارهات
هر کشف تازه جلوهای از نور دانشت
هر لحظه از گذشت زمان یک هزارهات...
شیخ الائِمّه صادق آل محمّدی
قرآنی و بُوَد سُوَر بیشمارهات
تو آن سپهر معرفتی، آن که تا ابد
انوار علم میدمد از هر ستارهات
تنها نه در کهولت سن یا که در شباب
نور کمال موج زد از گاهوارهات
باب حوائج همه بابالبقیع توست
دلهای عارفان همه دارالزیّارهات...
بودی تو چارهساز همه عالم و نبود
جز صبر در برابر منصور چارهات...
✍ استاد #غلامرضا_سازگار #میثم
🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸
https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592